گنجور

 
اسیر شهرستانی

دیوانه ما قحط خریدار پسندد

از سوختگی گرمی بازار پسندد

شایستگی درد به درمان نخرد کس

بیزارم از آن درد که عطار پسندد

گر سینه اقبال کنی چاک نیابی

امروز دلی را که غم یار پسندد

از بسکه خجل گشته ز ناکامی مطلب

محرومی عاشق دل بیعار پسندد

از حسن طلب سوخت لب اظهار کدام است

مخمور نگه ساغر سرشار پسندد

در عالم دلسوختگان ساختگی نیست

گر دیده داغ است که دیدار پسندد

دیوانه دلی خواهد و سودای رسایی

زنجیر زند برهم و زنار پسندد

 
 
 
آشفتهٔ شیرازی

عزت شمرا ار یار تو را خوار پسندد

گل را نبود قدر چو او خار پسندد

مردود بود سبحه اگر دوست نخواهد

مقبول بود یار چو زنار پسندد

می خور بهمه روزه گرت یار بخواهد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه