گنجور

 
اسیر شهرستانی

عشق تو چراغ دل هر خام نگردد

صیدی است خیالت که به کس رام نگردد

عشقت نگذارد که زنم فال رهایی

تا پاکی نیت ورق دام نگردد

خواهم که برافتد ز جهان رسم دعا هم

تا هیچ زبان محرم آن نام نگردد

بی زحمت ایام کند کامروایی

تا غیر تو را در دل خودکام نگردد

بیتابی اگر شیوه سیماب نباشد

منت کش رسوایی آرام نگردد

بیدل شد اسیر و اثر عشق تو باقی است

کیفیت می در گرو جام نگردد