گنجور

 
اسیر شهرستانی

پرده چشم سمن پیراهنت

جای بوی پیرهن پیراهنت

از تنت جای عرق دل می چکد

محشر آشوب من پیراهنت

ماه از شوق کتانی جان دهد

گشته لبریز بدن پیراهنت

خوش خیالی جلوه اندام تو

نازکی مضمون سخن پیراهنت

عضو عضوت یوسف مصر بهار

پیرکنعان چمن پیراهنت

اشک بلبل چشمه سار جان شود

گر کند گل پیرهن پیراهنت

می کند افسردگی داغت اسیر

گر نباشد سوختن پیراهنت