گنجور

 
اسیر شهرستانی

نمی داند محبت درهم از کیست

دل ما هم دلی دارد کم از کیست

سپاسی دارد آخر ناسپاسی

بهشت از خودپرستان آدم از کیست

وصال و هجر سنجان ازل های

صباح عید و شام ماتم از کیست

خیال بی نیازت را بنازم

اگر شادی از او باشد غم از کیست

نمی دانم زبان کفر و ایمان

نیم محرم بگو نامحرم از کیست