گنجور

 
اسیر شهرستانی

داری تمام عالم اگر آشنا یکی است

از توست هر چه خواهی اگر مدعا یکی است

آیینه دار تفرقه باشد حضور دل

صد جلوه بیش و ساغر گیتی نما یکی است

در آب و خاک میکده دل دویی مباد

درد ته پیاله و صاف وفا یکی است

داریم قاتلی که ز یاد خرام او

گرد خرابه دل و آب بقا یکی است

در دانه تو دید فلک پاک گوهری

هر چند سعی کامل نشو و نما یکی است

گر چشم پاک هست ز آلودگی چه باک

نور چراغ مسجد و میخانه ها یکی است

پرواز خنده گل شوخ هوای کیست

زلف پری و جلوه بال هما یکی است

گر عیب از هنر نشناسیم دور نیست

صد رنگ جلوه هست که در چشم ما یکی است

گلدسته حواس ز یک رشته بسته اند

داری دل درست اگر مدعا یکی است

آسوده باش اسیر که از فیض یکدلی

تأثیر آب و آتش و خاک و هوا یکی است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode