گنجور

 
اسیر شهرستانی

شور دل پیشتر از دل به جهان آمده است

عید در اول ماه رمضان آمده است

گل آیینه توان چید ز گلزار سخن

راز پنهان که از دل به زبان آمده است

می دهد میوه نهالی که گلی می آرد

ورعی هست که مستی به میان آمده است

چه عجب روزم اگر محشر خورشید شود

شبم از پرتو دل صبح نشان آمده است

عید اگر بلبل هر صبح نگردد چه کند

روزه می گیری و مشرب به فغان آمده است

بسته گلدسته خورشید به صد رنگ دلم

چه بسامان ز تماشای نهان آمده است

کرده انگور به خم الفت و می گشته اسیر

پیر اگر رفته به میخانه جوان آمده است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode