گنجور

 
اسیر شهرستانی

باده کامل عیار جوش خود است

نشئه چابک سوار هوش خود است

نتوان شد غبار خاطرها

حرف ما آشنای گوش خود است

چه اثرها ز ناله می چینم

بیکسی گوش بر سروش خود است

درد می شد غبارم از مستی

دل همان در خمار جوش خود است

چه گواراست زهر دشنامش

آنقدر نوش ما که نوش خود است

داد ازخنده های یار اسیر

هم نمک هم نمک فروش خود است؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode