گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

صوت نائی بشنو از آواز نی

تا تو را رهبر شود ای نیک پی

راز نائی می کند نی آشکار

این سخن از نعمت الله یاد دار

می زنندش نی به آواز حزین

دردمند زار می نالد چنین

از حبیب الله کلام حق شنو

زین مقید سر آن مطلق شنو

در همه آینه او را نگر

بلکه هر آینه او را نگر

آینه باشد هزار آهن یکی

هر یکی آن یک نماید بی شکی

مظهرش اینست و مظهر این چنین

آن یکی در هر یکی روشن ببین

آفتابی تافته بر آینه

می نماید آینه هر آینه

هر چه بینی صورت و اسم وی است

صورت و معنیش جام پر می است

اسم او عین وی و غیر وی است

عین ما خود غیر اسم او کی است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode