گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

کیمیای ولایتی دارم

مس جسم بشر چو زر سازم

قلعی و زاج با نشادر و ملح

گاه شمسی و گه قمر سازم

دُرفشانی کنم به گاه سخن

عقد زیبق از آن گهر سازم

نزد من خاک و زر یکی باشد

زان که من خاک را چو زر سازم

هرچه سازم به عشق سید خوش

همچو زر خوب سازم ار سازم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode