گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دُرد دردش بنوش خوش می باش

کسوت او بپوش خوش می باش

به خرابات رو خوشی بنشین

همدم میفروش خوش می باش

ساقی ار می دهد تو را جامی

بستان و بنوش خوش می باش

همچو خم شراب مستانه

گرم شو خوش بجوش خوش می باش

همه میخانه گر دهد ساقی

عاشقانه بنوش و خوش می باش

نوش کن جام می که نوشت باد

تا نیائی به هوش و خوش می باش

سخن از ذوق نعمت الله گو

ور نگوئی خموش و خوش می باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

جان به جانان سپار و خوش می باش

دل به دلبر گذار و خوش می باش

آن یکی در هزار خوش می بین

یک به یک می شمار و خوش می باش

گرچه با عاشقی و سرمستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه