گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عارفانی که ما به ما جویند

گاه در بحر و گاه در جویند

دیدهٔ روشن خوشی دارند

در همه حال ناظر اویند

نور او را به نور می بینند

وحده لاشریک له گویند

بندهٔ حضرت خداوندند

لاجرم بندگان نیکویند

نقش غیری خیال کی بندند

غیر چون نیست غیر چون جویند

آینه کو هزار می نگرند

همچو ما با هزار یک رویند

بندهٔ سید خراباتند

بندگان تمام آن جویند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حمیدالدین بلخی

ماهرویان از آن زمین خیزند

سرو قدان در آن چمن رویند

باد فردوس از آن هوا یابند

گل جنت از آن زمین بویند

نقش فرودسیان و حوران را

[...]

عراقی

عاشقان ره به عشق می‌پویند

درس تنزیل عشق می‌گویند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
سعدی

ناکسان را فراستیست عظیم

گرچه تاریک طبع و بدخویند

چون دو کس مشورت برند به هم

گویند این عیب من همی گویند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه