گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خوشست این دیدهٔ روشن که غیر او نمی بیند

اگر بیند کسی غیرش بگو نیکو نمی بیند

اگر چه دیدهٔ احول یکی را دو نماید رو

بحمدالله که چشم من یکی را دو نمی بیند

به چشم او توان دیدن جمال بی مثال او

به غیر روی ننماید کسی را رو نمی بیند

مراد مردم از دیده نظر کردن به روی اوست

و گر نه دیده ای نبود که روی او نمی بیند

به چشم ما نگاهی کن که نور چشم ما بینی

که چشم ما به غیر او کهن یا نو نمی بیند

نبیند چشم نابینا جمال ماه تابان را

اگر صد سال می گویم نداند چو نمی بیند

مگر سررشته گم کردی که این رشته دو تو دیدی

ببین در دیدهٔ سید که جز یک تو نمی بیند