گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد

نظر باز خوشی باشی چو منظورت نکو باشد

خیالش نقش می بندم به هر صورت که پیش آید

کجا غیری توان دیدن چو هر چه هست او باشد

ز آب چشم ما دایم بود خوش روی ما تازه

چو خوشروئی که پیوسته چو ما با آبرو باشد

بیا و خرقهٔ خود را به آب می نمازی کن

چو جان ما گرت میلی به سوی شست و شو باشد

در آن حضرت که غیر او نگنجد غیر او غیری

چه جای این و آن دارد چه قدر ما و تو باشد

خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست

نیاید عقل اگر آید مگر خواجه ولو باشد

بیا از نعمت الله جو مرادی را که می خواهی

که کام دل از او یابی تو را گر جستجو باشد

 
 
 
حکیم نزاری

مرا در سینه گر رازی بود هم رازم او باشد

چو با او باشد اسرارم سر و کارم نکو باشد

ترا چشمی دگر باید گر آن بینی که او بیند

ترا جانی دگر باید که آن باشی که او باشد

انا الحق گوی چون حلّاج ترکِ خویش بینی کن

[...]

وحشی بافقی

نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد

نیاز بلهوس همچون نماز بی‌وضو باشد

ز مستی آنکه می‌گوید اناالحق کی خبر دارد

که کرسی زیر پا، یا ریسمانش در گلو باشد

نهم در پای جان بندی که تا جاوید نگریزد

[...]

واعظ قزوینی

زند صبح جزا چون بر محک نقد عملها را

همین از کرده های ما خجالت سرخ رو باشد

حزین لاهیجی

ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد

لب اظهار مطلب، آبشار آبرو باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه