گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خرم آن دل که شود محرم اسرار شما

دلخوش آن کس که بود عاشق دیدار شما

همت قاصر اگر می طلبد حور و قصور

همت عالی ما هست طلبکار شما

چشم من روی شما هم به شما می بیند

دیده ام نور خداوند ز انوار شما

دو جهان را بفروشیم به یک جرعهٔ می

گر خریدار بود بر سر بازار شما

بزم عشقست شما عاشق و ما مست و خراب

تا ابد لطف خدا باد نگهدار شما

جان چه باشد که کنم در قدمت ایثارش

قاصرم گر همه عالم کنم ایثار شما

نعمت الله ز خدا وصل شما می خواهد

هست امیدش که رسد باز به دیدار شما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم