بی سبب وصل یار نتوان یافت
به خیالی نگار نتوان یافت
از میان تا کناره نکنی
آن میان در کنار نتوان یافت
بی زمستان سرد و آتش و دود
لذتی از بهار نتوان یافت
می خمخانه در سرای حدوث
جرعهٔ بی خمار نتوان یافت
تا نگردی مقرب سلطان
بر در شاه بار نتوان یافت
همچو سید حریف سرمستی
اندر این روزگار نتوان یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی بیان میکند که برای رسیدن به عشق و لذتی عمیق، نیاز به تلاش و مبارزه داریم. بیدلیل و بدون زحمت نمیتوان به وصال محبوب دست یافت و برای تجربه لذت واقعی از زندگی، باید دردها و چالشهای سردی و سختی را پشت سر گذاشت. هر چیزی برای رسیدن به ارزش خود نیاز به قربانی کردن دارد و تا زمانی که به مقامی نرسیم، نمیتوانیم به خواستههایمان دست یابیم. در نهایت، در دنیای پرمشکل و پرسرعت امروز، دوستی و همراهی واقعی نیز سخت به دست میآید.
هوش مصنوعی: بدون دلیل نمیتوان به وصل یار دست پیدا کرد و در خیال هم نمیتوان نگاری را یافت.
هوش مصنوعی: اگر فاصلهای را در میان در نظر نگیری، نمیتوانی در کنار آن چیزی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: بدون وجود زمستان سرد و تجربه کردن آتش و دود، نمیتوان لذتی از بهار را احساس کرد.
هوش مصنوعی: در خانهی هستی نمیتوان نوشیدنی بدون سرخی و مستی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام و جایگاه والای نزد سلطان دست یابی، باید ابتدا در درگاه او حضور یابی و تلاش کنی؛ در غیر این صورت، به هیچ چیز نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: در این روزگار، نمیتوان کسی را پیدا کرد که مانند سید در خوشحالی و شادابی حریف باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بر دوست بار نتوان یافت
دل بر ما قرار نتوان یافت
تا نیاید نگار ما در کار
کار ما چون نگار نتوان یافت
بیدهان و لب چو شکر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.