گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

علم ما در کتاب نتوان یافت

سر آب از شراب نتوان یافت

بی حجاب است و خلق می گویند

حضرتش بی حجاب نتوان یافت

چشم ما بحر در نظر دارد

به ازین بحر و آب نتوان یافت

ما به شب آفتاب می بینیم

گرچه شب آفتاب نتوان یافت

گنج عشقش حساب نتوان کرد

بی حسابش حساب نتوان یافت

بگذر از نقش و از خیال مپرس

که خیالش به خواب نتوان یافت

در خرابات همچو سید ما

رند و مست و خراب نتوان یافت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

علم ما در کتاب نتوان یافت

سر آب از شراب نتوان یافت

در خیالش به خواب رفتی باز

وصل او را به خواب نتوان یافت

رند هرگز به حلقه نرود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه