گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بیا که جان و دلم در هوای درویش است

بیا که شاه جهانی گدای درویش است

به خاک پای فقیران و جان سر حلقه

که سرمهٔ نظرم خاک پای درویش است

در آن مقام که روح القدس ندارد بار

در آ که گوشهٔ خلوت سرای درویش است

صدای نغمهٔ عاشق و ذوق مجلس ما

نمونه ای ز حضور و نوای درویش است

به یاد ساقی باقی بنوش دُردی درد

که جام دُردی دردش دوای درویش است

اگرچه عاشق درویش با دل ریشم

ولی خوشم چو بلا از برای درویش است

سماع و مطرب ذوق است و صحبت درویش

ترنم نفس جانفزای درویش است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۶۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
طغرای مشهدی

هما ز سایه دهد گرچه دولتی به شهان

ولی چو سایه، خودش از قفای درویش است

تمام یافته پوست تخت، می داند

که تخت پادشهان، نصف جای درویش است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه