گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بی نوائی نوای درویش است

دُرد دردش دوای درویش است

چشم درویش هر چه می نگرد

جام گیتی نمای درویش است

نیست بیگانه از خدا به خدا

هرکه او آشنای درویش است

هرکه داند دوای درویشان

سر او خاک پای درویش است

گرچه درویش را گدا گویند

خدمت شه گدای درویش است

آن طریقی که نیست پایانش

راه بی منتهای درویش است

نعمت الله با چنین همت

روز و شب در هوای درویش است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۶۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم