گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم مستش میفروشی دیگر است

نوش لعلش باده نوشی دیگر است

آتش عشقش دل ما را بسوخت

داغ او بر دل فروشی دیگر است

نالهٔ دلسوز ما بشنو دمی

کاین دم ما را خروشی دیگر است

عاشق و مستیم و لایعقل ولی

جان ما را فهم و هوشی دیگر است

دوش ما و او به هم دوشی زدیم

امشبم امید دوشی دیگر است

هرکه او تجرید گردد پیش او

در طریقت خرقه پوشی دیگر است

خم می در جوش و ما مست وخراب

سیدم در ذوق و جوشی دیگر است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۳۵ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم