گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ایها العشاق کوی عشق میدان بلا است

تا نپنداری که کار عاشقی باد هوا است

کی تواند هر کسی رفتن طریق عشق را

ز انکه هم در منزل اول فنا اندر فنا است

بی ملامت پای در کوی غمش نتوان نهاد

رهروی کو بی ملامت می رود آیا کجا است

عشق می ‌ورزی نخست از سر برون کن خواجگی

شاه اگر در کوی عشق آید در این صورت گدا است

نعمت الله از سر صدق و صفا در نه قدم

ره روی کاینجا به عشق آید صفا اندر صفا است

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قصاب کاشانی

خال عنبربو جدا و خط مشکین‌مو جداست

آنچه خوبان را بود در کار با آن دل‌رباست

نرگس شهلا است یا چشم است یا آهوی چین

زینت حسن است یا خال است یا مشک ختاست

لاله سیراب یا ابر است یا قرص قمر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه