درد دل آمد که درمانت منم
سوز جان آمد که جانانت منم
چشم مست آمد که دینت می برم
کفر زلف آمد که ایمانت منم
شد پریشان زلف او بر روی او
گفت مجموع پریشانت منم
پادشاهی با گدای خویش گفت
نقد گنج کنج ویرانت منم
مطرب عشاق می گوید به ساز
بلبل مست گلستانت منم
ساقی سرمست جام می به دست
آمده یعنی که مهمانت منم
گفتمش سید غلام عشق تو است
گفت هستی بنده ، سلطانت منم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.