بُود ممکن که من بی جان بمانم
محال است اینکه بی جانان بمانم
مرا ساقی حریف و عشق یار است
نمی خواهم که از یاران بمانم
دوای درد دل درد است و دارم
مباد آن دم که بی درمان بمانم
عزیز مصر عشقم ای برادر
چو یوسف چند در زندان بمانم
چو او پیدا شود پنهان شوم من
وگر پیدا شود پنهان بمانم
اگر نه او مرا بخشد وجودی
همیشه در عدم حیران بمانم
اگر نه عشق او باشد دلیلم
شوم گمراه و سرگردان بمانم
اگر جانم نماند غم ندارم
به جانان زنده جاویدان بمانم
نمی دانم ز غیرت غیرت ای دوست
کدامست غیر تو تا آن بمانم
شوم پیدا اگر پنهان شوی تو
وگر پیدا شوی پنهان بمانم
چو سید بی سر و سامان بمانم
اگر زلف پریشان برفشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.