گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

فارغیم از وجود و هم ز عدم

بی خبر از حدوث و هم ز قدم

در خرابات مست می گردیم

رند و ساقی رسیده ایم به هم

ای که گوئی شراب می نوشی

خوش سؤالی جواب هست نعم

از وجود ای عزیز ما بگذر

شادمان باش در عدم به نعم

خوش بود همدمی چو جام شراب

گرچه باشد دمی چنان همدم

عشق آمد طرب به ما بخشید

خیر ما بود در چنین مقدم

در دو عالم یکی بود سید

وحده لاشریک له فافهم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

از تو خالی نگارخانهٔ جم

فرش دیبا فگنده بر بجکم

عنصری

از گهر گرد کردن بفخم

نه گهر چید هیچکس نه درم

مسعود سعد سلمان

نیست گشت از هوای خود عالم

جز به مدح تو بر نیارد دلم

حشمتت در جهان فکند آواز

همتت بر فلک نهاد قدم

محمدت را ستوده رای تو جفت

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

موکب جشن خاص شاه عجم

اندر آمد به ساحت عالم

چتر میمون ماه پیکر او

سایه گسترده بر بنی آدم

پی آن بر ملک مبارک باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
سنایی

دوش چون صبح بر کشید علم

شد جهان از نسیم او خرم

روشنی آمد از عدم به وجود

تیرگی از وجود شد به عدم

شب دیجور شد ز روز جدا

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۳۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه