چو چشم تو من فتنه جویی ندارم
چو زلف تو آشفته خویی ندارم
چنان کرد عشقت مرا پیش مردم
که جز اشک خود آب رویی ندارم
ز اشکم به هر سو روان گشته جویی
جز آن سرو قد جست و جویی ندارم
ز سودای زلف تو دیوانه گشتم
جز آن زلف پروای مویی ندارم
بکش شاهدی را به زخمی به تیغت
که من غیر از این آرزویی ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من ار پیش یار آبرویی ندارم
ز خاک درش ره به سویی ندارم
به زندان دوری بسازم ضروری
چو از گلشن وصل بویی ندارم
ببخشای اگر پیش راهت نهم روی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.