گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاهدی

چو چشم تو من فتنه جویی ندارم

چو زلف تو آشفته خویی ندارم

چنان کرد عشقت مرا پیش مردم

که جز اشک خود آب رویی ندارم

ز اشکم به هر سو روان گشته جویی

جز آن سرو قد جست و جویی ندارم

ز سودای زلف تو دیوانه گشتم

جز آن زلف پروای مویی ندارم

بکش شاهدی را به زخمی به تیغت

که من غیر از این آرزویی ندارم