ای که لعل لب تو آبخور جان منست
تو اگر آن منی هر دوجهان آن منست
آب دریا ننشاند پس ازین شعله او
گربآتش رسد این سوز که درجان منست
بتمنای وصال تو بسی سودا پخت
طمع خام که اندر دل بریان منست
خود (تو) یک روز نگفتی که بدو مرهم وصل
بفرستم، که دلش خسته هجران منست
دارم امید که منسوخ نگردد بفراق
آیت رحمت وصل توکه در شان منست
تا بوصلت نشوم جمع نگویم با کس
آنچه در فرقت تو حال پریشان منست
درد هجران تو بیماری مرگست مرا
روی بنمای که دیدار تو درمان منست
رخ چون لاله مپوش ازمن مسکین که منم
عندلیب تو وروی تو گلستان منست
یوسف من چو زمن دور بود چون یعقوب
ملک اگر مصر بود کلبه احزان منست
ور مرا زلف چو چوگان تو در چنگ آید
سربسر گوی زمین عرصه میدان منست
آدمی کو زغم عشق مرا منع کند
گر فرشته است درین وسوسه شیطان منست
گر دهی تاج وگر تیغ زنی بر گردن
سر سرتست که در قید گریبان منست
سیف فرغانی در عشق چنین ماه تمام
بکمال ار نرسم غایت نقصان منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دهن غنچه وشت پسته خندان منست
لب شکر شکنت نیک بدندان منست
پای بند سر زلفین چو زنجیر تو شد
دل دیوانه وشم چون نه بفرمان منست
هست دلبستگی جان بسر زلف تو زان
[...]
آتشی کز غم هجران تو بر جان منست
ز آن شرر در دو جهان ناله و افغان منست
دردم ار هست ز هجر تو نگارا دانم
لب جان بخش بتم مایه ی درمان منست
چون بدیدم سر زلفین تو گفتم ای دل
[...]
ماه من نخل قدت سرو خرامان منست
سرو من ماه رخت شمع شبستان منست
می کند حال مرا هجر تو بد وصل تو خوش
هجر تو درد من و وصل تو درمان منست
دل اسیر قد و جان مست می لعل تو شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.