گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیف فرغانی

الا ای شمع دل را روشنایی

که جانم با تو دارد آشنایی

چو دل پیوست با تو گو همی باش

میان جان و تن رسم جدایی

گرفتار تو زآن گشتم که روزی

بتو از خویشتن یابم رهایی

دلم در زلف تو بهر رخ تست

که مطلوبست در شب روشنایی

منم درویش همچون تو توانگر

که سلطان می کند از تو گدایی

مرادی نرگس مست تو می گفت

منم بیمار تو نالان چرایی

بدو گفتم از آن نالم که هرسال

چو گل روزی دو سه مهمان مایی

نه من یک شاعرم در وصف رویت

که تنها می کنم مدحت سرایی

طبیعت عنصری عقلم لبیبی

دلم هست انوری دیده سنایی

اگر خاری نیفتد در ره نطق

بیاموزم به بلبل گل ستایی

من و تو سخت نیک آموختستیم

ز بلبل مهر و از گل بی وفایی

ترا این لطف و حسن ای دلستان هست

چو شعر سیف فرغانی عطایی

گشایش از تو خواهد یافت کارم

که هم دلبندی و هم دلگشایی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode