اَیا گرفته مه و آفتاب نور از تو
به مرگ حالم نزدیک گشت دور از تو
ز دیده و دل من ای همه به تو نگران
مپوش رو که دل و دیده راست نور از تو
بهشت بی تو مرا دوزخیست، از برمن
مرو که خانه بهشتیست پر ز حور ازتو
چو می روی همه در ماتمند عشاقت
بیا که ماتم عشاق هست سور ازتو
زفرقت تو ندانم که حال من چه شود
نه مایلی تو بمن نی منم صبور ازتو
اگرچه در طلب از ما فتورها باشد
تو منعمی نبود در عطا فتور ازتو
زحزن گر طرف دیگری بود هرگز
چه غمخورد چو دلی را بود سرور ازتو
بنفس مرده عشق تواند زنده دلان
بجان حیات پذیرند در قبور ازتو
بلطف خود مددش کن که سیف قرغانی
همی خوهد مدد اندر همه امور ازتو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دوریت نتوان بود نیز دور از تو
حسد به خویش برد عاشق غیور از تو
مرا کرشمه حسن تو کرده سرگردان
نه غیبتم به حضور است و نی حضور از تو
فکندی آینه را از نظر ز بی قیدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.