غنچه چون کرد تبسم سوی صحرا نرویم
گل بخندی زمانی بتماشا نرویم
مادرین کوی مقیمیم چو اصحاب الکهف
گر کسی سنگ زند همچو سگ از جا نرویم
کوی معشوق و در دوست بهست از همه جای
ما هم اینجا بنشینیم و بصحرا نرویم
ور بنانی نرسیم از در او بر در او
چون سگ از فاقه بمیریم و بدرها نرویم
با دل پر خون چون غنچه بهم آمده ایم
ما ببادی چو گل ای دوست ز هم وانرویم
گر ببستان شدن از ما نپسندی ز آن روی
پرده برگیر و گلستان بنما تا نرویم
بطرب دست بزن بر سر ما پای بکوب
کز سر کوی تو گر سر برود ما نرویم
سیف فرغانی با دوست بگو جور مکن
که بدین مروحه ما از سر حلوا نرویم
وعده دادی به شب وصل (خودو) می ترسیم
که فراموش کنی گر بتقاضا نرویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم
بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم
دیگران با همه کس دست در آغوش کنند
[...]
ما به خلد از سر کویت به تماشا نرویم
به تماشا برود گر همه کس، ما نرویم
تا گل روی تو، در شهر تماشاگه ماست
به تماشای گل از شهر به صحرا نرویم!
دوستان، دوست ازین مرحله رفت و، ز پیش
[...]
وقت کاخ است همان به که بصحرا نرویم
می گلرنگ کشیم و بتماشا نرویم
لاله می یار گل و مطرب خوشخوان بلبل
ما که داریم چنین عیش مهنا نرویم
ترک یغمائی ما سفره به یغها گسترد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.