گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیف فرغانی

دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر

طبقی پر ز گل و پسته و بادام و شکر

ذکر آن پسته و بادام مکرر نکنم

شکرش قوت روان بود و گلش حظ نظر

عقل در سایه حیرت شده زآن رو و دهان

که ز خورشید فزونست وز ذره کمتر

خط ریحانی بر چهره مشکین خالش

همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر

وصف آن حسن درازست و من کوته بین

بمعانی نرسیدم ز تماشای صور

پیش رخسار چو خورشید وی آن مرکز نور

کمتر از نقطه بود دایره روی قمر

هست آن میوه دل نوبر بستان جمال

وندرو جمع شده حسن گل و لطف زهر

خوبی از صورت او بود چو پر از طاوس

حسن از صورت او خوب چو طاوس از پر

از پی حسن بهین همه اجزا شد روی

وز پی روی رئیس همه اعضا شد سر

هردم از آتش حسرت لب عشاقش خشک

دایم از آب لطافت گل رخسارش تر

او توانگر بجمالست و شده خوار و عزیز

ما بر او چو گدا او بر ما همچون زر

اوست پیدا و سرافراز میان خوبان

همچو در قلب سپهدار و علم در لشکر

سر انصاف بزیر قدم او آورد

سرو اگر داشت قد از قامت او بالاتر

بر جگر تیغ زند غمزه تیر اندازش

دل چون آهنش از رحم ندارد جوهر

سیف فرغانی دلبر بلطافت آبست

نه چنان آب که از وی بتوان کرد گذر