در دل از عشق کسی گر خار خارت اوفتد
قصه درد دل من استوارت اوفتد
توچنین آزاد و فارغ غافلی از کار من
باش تا با چون خودی زین نوع کارت اوفتد
باد عشق اریک نفس بر خرمن عقلت وزد
آتش اندر کاهدان اختیارت اوفتد
این پریشانی که مارا در دلست از عشق تو
زآن همی ترسم که اندر روزگارت اوفتد
من زعشاقت گرفتم خویشتن را در شمار
باشد آحادی چو من اندر شمارت اوفتد
تیر مژگانت چو من صد صید افگندست لیک
صادقی چو من نخیزد گر هزارت اوفتد
رنگها گیرد زنقش تو چو انگشت از حنا
گر دلی ساده بدست چون نگارت اوفتد
پشت طاقت ریش گرداند چو من اشتر دلی
کو بنا دانی چو خردر زیر بارت اوفتد
ز احتمال بار اندوهت میانم بگسلد
کآن دو زلف تا میان اندر کنارت اوفتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.