درین سخن صفت حسن یار چون گنجد
حساب بی عدد اندر شمار چون گنجد
درین جهان که مرا بهره زوست دلتنگی
چو عشق یار نگنجید یار چون گنجد
بعالمی که ز زلف و رخش اثر باشد
درو دو رنگی لیل و نهار چون گنجد
چو ماه اشرقت الارض بر جهان تابد
در آسمان و زمین نور و نار چون گنجد
ز شرم روی چو گلزار او عجب دارم
که در فضای جهان نوبهار چون گنجد
ندای وصلش در گوش خلق چون آید
فروغ رویش در روز بار چون گنجد
من از شگرفی آن مه همیشه در عجبم
که روز وصل مرا در کنار چون گنجد
امیدم ارچه فراخست دست تنگی هست
ببین که در کف من آن نگار چون گنجد
منش نیامدم اندر نظر، در آن چشمی
که سرمه راه نیابد غبار چون گنجد
غم تو و دل مسکین سیف فرغانی!
درین طویله در شاهوار چون گنجد
بکام خویش غمش جای ساخت در دل من
وگرنه در دهن مور مار چون گنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیبایی و شگفتی معشوق میپردازد و نشان میدهد که عشق و زیبایی او در این دنیا چقدر بیپایان و بزرگ است. او به سختی میتواند ابعاد و عمق این احساسات را درک کند. شاعر از تضادهایی مثل شب و روز، نور و تاریکی، و گلزار و فضایی که در آن زندگی میکند، سخن میگوید و میپرسد که چطور میتوان همه این زیباییها و احساسات را درک کرد. او به عجب خود از عشق و وصال اشاره میکند و در نهایت به غم و درد دلش به خاطر دوری از محبوب اعتراف میکند. شعر به روشنی بیانکنندهی احساساتی عمیق و عذابی است که در کنار زیباییهای بینظیر عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این صحبت، بیان ویژگیهای زیبای معشوق به گونهای است که نمیتوان آن را به حساب آورد؛ چراکه زیبایی او آنقدر زیاد و بینهایت است که به هیچ عددی نمیتوان آن را محدود کرد.
هوش مصنوعی: در این دنیا که من سهمی از آن دارم، دلتنگی و اشتیاق به خاطر عشق، جایی ندارد؛ چگونه میتوان یاری را که در دل من جا دارد، به راحتی در این شرایط گنجاند؟
هوش مصنوعی: در جهانی که اثر زلف و چهرهی زیبا در آن وجود دارد، شب و روز به صورت دو رنگ متفاوت در هم میآمیزند و مانند گنجینهای در آن جا میگیرند.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه درخشان تو بر زمین تابیده شود، در آسمان و زمین نور و حرارت پدید خواهد آمد.
هوش مصنوعی: از شرم چهرهاش همچون باغ گل، تعجب میکنم که چطور میتواند در فضای جهان بهاری جا بگیرد.
هوش مصنوعی: صدای وصال او در گوش مردم مانند نوری است که در روز باران میدرخشد و به خوبی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: من همیشه متعجبم که چقدر حیرتانگیز است که در روز وصال، وجود من در کنار او چگونه جا میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که امید من وسیع و بزرگ است، اما در عین حال وضع مالی من محدود است. با این حال، نگاه کن که چطور آن معشوق در دست من جا میگیرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم به اینجا نیامدم، بلکه به خاطر آن چشمی که نمیتواند زیباییها را ببیند و در آن جا، گرد و غبار جای گرفته است.
هوش مصنوعی: غم تو و دل ناامید سیف فرغانی! چگونه میتوان در این جایی که شبیه به انبار است، جا داد؟
هوش مصنوعی: به خاطر خواستهاش، غم او در دل من جا گرفت وگرنه چطور ممکن است که درد و رنجی به کوچکی سم یک مور در دل مار جا بگیرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.