دلم از وصل تو ای طرفه پسر نشکیبد
چکنم با دل خویش از تو اگر نشکیبد
گر دل و جان زتو ناچار شکیبا گردند
دل از اندیشه و دیده زنظر نشکیبد
کار من نیست شکیبایی ازآن شیرین لب
باورم دار که طوطی زشکر نشکیبد
من لب لعل شکر بار ترا آن مگسم
که چو زنبور عسل ازگل تر نشکیبد
گر بسنگم بزنند از سر کویت نروم
بنده زین کعبه چو حاجی زحجر نشکیبد
سگ که از خوان کس امید بنانی دارد
گرش از خانه برانند زدر نشکیبد
ای شبم روز ز خورشید رخت یک ساعت
بنده از روی تو چون شب زقمر نشکیبد
بنده گر در دگری می نگرد بی رخ تو
خاک چون آب نیابد زمطر نشکیبد
از پی روی تو درویش که اندر کویت
او مقیم است و تو رفته بسفر نشکیبد
سیف فرغانی اگر خون شود اندر غم دوست
دل برآنست که از دوست دگر نشکیبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی عاطفی خود به یک معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که دلش نمیتواند از فکر و یاد معشوق رها شود و تحمل جدایی از او بسیار دشوار است. شاعر اشاره میکند که زحمات و مشکلاتی که برای وصال میکشد، بهویژه در برابر شیرینی لبی همسرش، غیرقابل تحمل است. او تا جایی پیش میرود که حتی اگر از معشوق دور شود یا به او آسیبی برسد، باز هم از یاد او غافل نمیشود و به او وابسته باقی میماند. در نهایت، شاعر اظهار میدارد که در غم دوری معشوق، هیچ چیز دیگری برایش ارزش ندارد و او تنها به عشقش میاندیشد.
هوش مصنوعی: دل من از دیدن تو خوشحال نمیشود، چه کنم با دلم اگر نتواند از تو خوشحال باشد؟
هوش مصنوعی: اگر دل و جان ناچار از تو صبر کنند، دل از فکر و چشم از دیدن بینیاز نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وظیفه من نیست که صبوری کنم. به آن لبهای شیرین ایمان بیاور که طوطی از شکر نمیچشد.
هوش مصنوعی: من به دنبال لبی شیرین و دلپذیر از تو هستم، نه برای اینکه مانند زنبور عسل از شیرینی تو بهرهبرداری کنم.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که مرا به سنگ بزنند و آسیب برسانند، از جاده عشق تو دور نمیشوم. مانند زائرانی که از کعبه دور میافتند، من هرگز از تو جدا نخواهم شد.
هوش مصنوعی: سگی که از سفرهی دیگران انتظار نانی دارد، اگر او را از خانه بیرون کنند، هیچ وقت از در نمیگذرد.
هوش مصنوعی: ای شب من، به خاطر زیبایی تو، یک لحظه هم از نور خورشید دور نمیشوم. همانطور که شب از نور ماه جدا نمیشود، من نیز از جاذبه چهرهات فاصله نمیگیرم.
هوش مصنوعی: اگر بندهای به چهرهی دیگری نگاه کند، بدون دیدن روی تو، مانند خاکی میشود که در آب نمیتواند آب را به خود بگیرد و غم و اندوه را از دلش نمیریزد.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، درویش راه را میپیماید، زیرا او در کوی تو ساکن است و تو به سفر رفتهای و از او غافلی.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی میگوید که اگر به خاطر غم معشوقش خونش بریزد، دلش نمیخواهد که از معشوق دیگری دل ببرد. به عبارتی، او وفاداریاش را به عشق اولش نشان میدهد و حتی در سختیها و غمها، حاضر نیست به دیگری فکر کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.