نگارا بارعشقت رادل وجان برنمی تابد
چه جای جان ودل باشد که دو جهان برنمی تابد
چودردل رخت خود بنهاد تن بگریزد اندرجان
چو برجان بار خود افگند تن جان برنمی تابد
فلک راطاقت آن نی وانجم را کجا زهره
ملک را قدرت آن نی وانسان برنمی تابد
کجا با عشق سازد مرد کز محنت بپرهیزد
بدریا چون درآید آنکه باران برنمی تابد
سپاه عشق می آید سوی میدان دل، کم کن
سواری چند ازآن لشکر که میدان برنمی تابد
ترا کبریست ازخوبی که درهر سر نمی گنجد
مرا دردیست ازعشقت که درمان برنمی تابد
دل من شیرخوار لطف و قوتش قهر شد جانا
مزاج شیرخواران را غذا نان برنمی تابد
خیالت در دلم بنشست واین غم برنمی خیزد
مرا یک تخت درخانه دو سلطان برنمی تابد
اگر در دیدن رویت نمایم سعی معذورم
دلم با وصل خو کردست هجران برنمی تابد
گرفتم کین دل غمگین بقوت همچو آهن شد
نیارد تاب آن زخمی که سندان بر نمی تابد
اگر خصمان خون آشام پیش آیند عاشق را
گرش تو پشت باشی رو زخصمان برنمی تابد
برای وصل آن دلبر حدیث جان خود دیگر
مگو ای سیف فرغانی که جانان برنمی تابد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر میگوید که عشق آنقدر قوی و عمیق است که هیچ چیز نمیتواند در برابر آن تاب بیاورد. او بیان میکند که دل و جان به خاطر عشق دچار رنجهای زیادی هستند و تحمل این بار سنگین برایشان دشوار است. همچنین به ناتوانی فلک و انسان در برابر قدرت عشق اشاره میکند و از سختیهایی مینویسد که عاشق باید تحمل کند. شاعر در انتها به قدرت عشق و دردهایش اشاره کرده و بیان میکند که حتی در مواجهه با سختیها، عشق و یاد آن معشوق فراموش نمیشود. این شعر به وضوح نشاندهندهی عمق احساسات و تجربیات عاشقانه است.
هوش مصنوعی: ای عشق تو، دل و جان را تاب نمیآورد و نمیتواند تحمل کند. چه جایی برای جان و دل وجود دارد وقتی که دو جهان هم نمیتوانند این شدت عشق را اتقام دهند؟
هوش مصنوعی: زمانی که دل آدمی بار سنگین احساساتش را بر دوش بکشد، بدن از تحمل آن ناتوان میشود و نمیتواند بار را بر دوش خود نگه دارد. در واقع، وقتی دل پر از غم و اندوه میشود، جسم نیز در برابر آن تاب نمیآورد.
هوش مصنوعی: آسمان و ستارهها نمیتوانند تاب و توان او را داشته باشند، و زهره (سیاره) نیز نمیتواند قدرتی بزرگتر از او داشته باشد، چرا که انسان از همه اینها فراتر است و نمیتواند در برابر او بایستد.
هوش مصنوعی: مردی که از درد و رنج فرار کند، هرگز نمیتواند با عشق انس بگیرد. مانند کسی که وقتی به دریا میرود، اگر باران نبارد، نمیتواند از آن لذت ببرد.
هوش مصنوعی: سپاهی از عشق به سمت قلب میآید، اما باید تعدادی از سواران را از این لشکر کم کنی زیرا که قلب تحمل این همه را ندارد.
هوش مصنوعی: تو به قدری خوب و بزرگ هستی که هیچ کس نمیتواند تو را در ذهنش جا بدهد. درد من از عشق توست که هیچ درمانی برایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل من مثل کودک شیرخوار است که به عشق و مهربانیاش نیاز دارد، اما این عشق و محبت از من دور شده. برای تغذیه دلام به چیزی بیشتر از نان و خوراک ساده نیاز دارم؛ نیاز دارم که غذایی مناسب مزاج او دریافت کند.
هوش مصنوعی: خیالت در دل من جا گرفته و این غم از من دور نمیشود. در خانهام جایی برای دو سلطان وجود ندارد که بتوانند همزمان در کنار هم باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که به دیدن روی تو تلاش میکنم، معذورم زیرا دلم به وصالت عادت کرده و طاقت دوری را ندارد.
هوش مصنوعی: دل غمگین من به قدری قوی شده که مانند آهن است و دیگر نمیتواند تحمل آن زخمی که بر آن فرود میآید را داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان خونخوار به سراغ عاشق بیایند، او حتی اگر تو پشتش باشی، نمیتواند به روی آن دشمنان مقاومت کند و خنثی بماند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق، دیگر از جان خود سخن نگو، ای سیف فرغانی، چون محبوب تحمل این درد را ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.