گنجور

 
۲۵۸۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - د‌ر مدح فریدون میرزا گوید

 

... برهان قاطعست بر پاکی سخن

تا شعر من شدست چون تیغت آبدار

ای شاه پیش ازین معروض داشتم ...

قاآنی
 
۲۵۸۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲ - و له ایضاً

 

... من بر تو کنم راست ز شیرینی اشعار

بومی که مسخر نشد از شعر دلاویز

بر خنجر خونریز تو و غمزه خونخوار ...

... این کار نیاید مگر از شاه جهاندار

هرچند جهان شعر من و حسن تو گیرد

فرمانده آفاق بود ملک نگهدار

قاآنی
 
۲۵۸۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان و به تهنیت تمثال همایون

 

... از نشاط آنکه این آب آید از بخت ملک

شعر قاآنی چو تیغ شاه گشتست آبدار

گو مغنی لحن شهرآشوب ننوازد از آنک ...

قاآنی
 
۲۵۸۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵ - ‌در تهنیت تشریف پادشاهی و مدح علیخان والی گوید

 

... یادی از رخش تو کردم فکرت من شد روان

نامی از تیغ تو بردم شعر من شد آبدار

گر کسی خواهد که عزراییل را بیند به چشم ...

قاآنی
 
۲۵۸۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - در ستایش امیربهرام صولت معتمدالدوله منوچهرخان فرماید

 

... هی سوخت دفتر من از اوصاف او و من

هی آب می زدم به وی از شعر آبدار

زاندام اهل زنگ سیاهی برون رود ...

قاآنی
 
۲۵۸۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - د‌ر ستایش شیراز صانه‌لله عن الاعواز و اعیان آن و تخلص به مدح معتمدالدوله منوچهرخان طاب ثراه گوید

 

... به سعی صیرفی طبع او تمام عیار

گذشته نثرش از نثره شعرش از شعری

ولی نه نثر دثارش بود نه شعر شعار

نه یک شعیر به شعرش کسی فشانده صله

نه یک پشیز به نثرش کسی نموده نثار ...

... که جان حاسد از ابکار او بود افکار

خطای شعرش چون صبر عاشقان اندک

قبول نظمش چون جور دلبران بسیار ...

قاآنی
 
۲۵۸۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در تهنیت نشان شمشیر و مدح امیر بی‌نظیر نظام‌الدوله طال‌ بقاه فرماید

 

... هی سوخت دفتر من از اوصاف او و من

هی آب می زدم بوی از شعر آب دار

چندان برنده است دمش کز خیال آن ...

... اقلیم جم مدینه و این تیغ ذوالفقار

شمشر شاه و چشمه ششپیر و شعر من

این هر سه آبدارتر از بحر بی کنار ...

قاآنی
 
۲۵۸۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه طاب الله ثراه گوید

 

... چشم ما افتد به نامی نام شاه تاجدار

اینک از آن دوده این شعر روان بنگاشتم

تا به غلمانان مگر تحسین فرستد شهریار ...

قاآنی
 
۲۵۸۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵ - و له ایضاً فی مدحه

 

... او قبای خود به من بخشد که منهم کرده ام

جاری از دریای طبع خویش شعر آبدار

آبروی هردو را آبست فرق اینست و بس ...

... بوی آب نهر او از سنبل تر در چمن

بوی آب شعر من از سنبل زلف نگار

آب نهر او همی غلطان دود در پای گل

آب شعر من همی غلطان دود در روی یار

آب شعر من فزاید در بهار روی دوست

آب نهر او فزون گردد به فصل نوبهار ...

... آب او از تاب مهر آسمان گردد بخار

جویبار آب شعر من دواتست و قلم

جویبار آب نهر او جبالست و قفار

زنده ماند ز آب نهر او روان جانور

تازه گردد ز آب شعر من روان هوشیار

باغهای شهر را از آب نهر او ثمر

باغهای فضل را از آب شعر من ثمر

ز آب نهر او دمد در بوستان ریحان و گل

زآب شعر من به طبع دوستان حلم و وقار

او ز آب نهر پادشه جست آبرو

من ز آب شعر جستم در بروی اعتبار

او ز آب نهر آند بر امیران مفتخر

من ز آب شعر دارم بر ادیبان افتخار

شعر من چو ن صیت او ساری بود اندر جهان

حکم او چون شعر من جاری بود در روزگار

قاآنی
 
۲۵۹۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶ - در ستایش امیرالامراءالعظام نظام‌الدوله حسین خان حکمران فارس فرماید

 

... نه جهانم تا مرا جاهت کند بی اعتبار

قدر من باری بدان و شعر من گاهی بخوان

نام من روزی بپرس و کام من وقتی برآر

شعر قاآنی تو پنداری شراب خلرست

هر که از وی مست شد بس دیر گردد هوشیار

قاآنی
 
۲۵۹۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸ - ممدوح این قصیدهٔ معلوم نیست‌،‌گویند قائم مقام است

 

... برنگردم تا نگردد تن غذای مور و مار

شعر من قلاب روح و شعر تو قلاب دل

شعر من پروین گرای و شعر تو شعری سپار

شعر من آب روان و شعر تو تاب روان

این یک از بس آبدار و آن یک از بس تابدار

شعر من تابنده کو کب شعر تو تاریک شب

نورکوکب در شب تاریک گردد آشکار

هم ز شعر من عیان آثار شرع مصطفی

هم ز شعر تو پدید آثار صنع کردگار

با چنان شعری مرا خالیست انبان از شعیر

با چنین شعری ترا عاریست اندام از شعار

من چنان نالان که بحر از بخشش فخر امم ...

قاآنی
 
۲۵۹۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در ستایش‌امیرالامر‌اء‌العظام‌نظام‌لدوله حسین‌خان حکمران فارس فرماید

 

... گفتم افسون دگر دانی که بخشد این اثر

گفت آری شعر قاآنی ز بس هست آبدار

چون فرو خوانی همانا شعر او بر کوه و دشت

راست گویی سیل خیز آمد مدرگاه مدار ...

... دین ازین بادا سمین وکفر از آن بادا نزار

شعر قاآنی برین نسبت اگر بالا رود

یا به کرسی می نشیند یا به عرش کردگار

قاآنی
 
۲۵۹۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح آقامحمد حسن پیشخدمت خاصه ی خاقان خلد آشیان

 

... بس که می بینم کز بوسه ندارد انکار

شعر کردست شعار خود و زینرو با من

رام گشتست بدانگونه که گویند اغیار ...

... شصت را شش شمرد سی را سه چل را چار

هی همی شعر ز من گیرد و هی بوسه دهد

خرم آنکو چو منش شعر فروشیست شعار

هرکه یک شعر مرا بیند اندر بر او

حالی اندر عوض او دهدش بوسه هزار

کاغذ شعر مرا پار اگر می بردند

به یکی کاغذ دارو نخریدی عطار

لیکن امسال به تقلید بت ساده من

کمترین شعر مرا هست رواج دینار

یار تنها نه چنینست که هر جا صنمی است

از پی شعر و غزل در بر من جوید بار

هر پریرو که بدو شعر مرا برخوانی

به تو مشتاق بود چون به گل سرخ هزار

شعر من همچو عزایم شده افسون پری

که پری وار کند ساده رخان را احضار

شعر من گر به سر زلف نکویان بندی

با تو آنگونه شود رام که با افسون مار

هر کسی شعر من امروز فروشد به سلم

ده دو افزون خرد از نقره خالص تجار

خادم خانه همی شعر مرا می دزدد

کش فروشد عوض سیم و طلا در بازار ...

... زان خورم توت و ز اشعار تنم هر دم تار

شعر من راست به ابریشم گیلان ماند

که خرندش به سلف پیله وران در امصار

غالبآ شعر من اینگونه از آن رایج شد

که پسند افتاد در حضرت مخدو م کبار ...

... آسمان بر در دکان عدم زد مسمار

کلک سحار تو چون شعر نویسدگویی

صورت روح کند بر پر جبریل نگار

گر تو گویی نبی استم من و شعرم معجز

بر به پیغمبریت من کنم اول اقرار ...

... شاه فرمود تیول تو بود ملک سخن

مر ترا همچو رعیت شعرا باج گزار

چه تیولست ازین به که محول داریم ...

... شهر غزنین نه همانست که من دیدم پار

لیک بر تربتش این شعر کس ار بر خواند

آفرین گوید و از وجد بجنبد به مزار

قاآنی
 
۲۵۹۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در جواب قصیدهٔ حکیم سوزنی

 

... ناگاه بتیزید چنان شیخ که بانگش

چون شعر فلانی به جهان گشت سمر بر

گفتی ز جهان روح یکی کافر حربی ...

... نفرین خدا باد به فضل و به هنر بر

گر سوزنی این شعر شنیدی بنگفتی

دی در ره زرقان به یکی تازه پسر بر

قاآنی
 
۲۵۹۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - د‌ر مدح میرزا نبی‌خان

 

... ستم به راوی اشعار من ستوده نبود

اگر چه شعر مرا کس نمی خرد به شعیر

گمان مبر که نوازی به شال کشمیرش ...

قاآنی
 
۲۵۹۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در ستایش شاهزاد‌هٔ رضوان و ساده حسنعلی میرزا طاب ا‌لله ثراه گوید

 

... ولی نبود عجب کز فر اقبال همایونت

رساند شعر بر شعرا بساید سر به کیوانش

الا تا دفتر دوران سیاهست از خط انجم ...

قاآنی
 
۲۵۹۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - مطلع الثالث

 

... به در و گوهر آمودست نثر نثره مانندش

به مشک و عنبر آکندست شعر شعری آیینش

چو سحبان العرب شنود دمان سوزد تصانیفش ...

... نه تکراری که دیوان را رسد نقصان ز تدوینش

یکی در چند شعر ایطا نه ایطایی چنان روشن

که باشد بیمی از غماز و باکی از سخن چینش ...

... گه از هریک دعا گفتن ولی با قصد تأمینش

گهی در شعر گفتن آن همه اصرار و تعجیلش

گهی در شعر خواندن این همه انکار و تهدینش

گهی عذر قوافی خواستن وانطور تبیانش ...

قاآنی
 
۲۵۹۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - د‌ر ستایش سید انبیاء صلی ا‌لله علیه و آله

 

... عنایت توام از کید روزگار خدوع

تو دانی اینکه بزرگان این دیار از شعر

چنان رمند که زاهد ز فعل نامشروع ...

... که مال درکف فیاض و زر به چشم قنوع

مرا ز شعر همان منفعت که دهقان را

به خشک سال ز کشت زمین نامزروع ...

قاآنی
 
۲۵۹۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۰ - در ستایش نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

... با نظم تو گفته نوابغ

با شعر تو چامه ی اخاطل

یکسر همه ناقصست و هذیان ...

قاآنی
 
۲۶۰۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۳ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طاب الله ثراه

 

... او به حسن و جمال و من به کمال

شعر او مشک و شعر من شکر

آن مبرا ز مثل و این ز مثال

شعر او بر بنای شرع کمند

شعر من بر به پای عقل عقال

او چو برقع ز رخ براندازد

تا که بفریبدم به غنج و دلال

من چنان ساز شعر ساز کنم

که دگرگون شود ورا احوال ...

قاآنی
 
 
۱
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۵۰
sunny dark_mode