محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - وله ایضا فی مدح محمدخان ترکمان
... نمایان دری رشگ درهای کانی
مرا وارث و یادگار از برادر
ولیعهد و فرزند و دلبند جانی ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - ایضا فی مدح محمدخان ترکمان گفته شده
... بوعلی گر سخنان حسن افتاده تو را
نشنود نام برادر به حسن ترخانی
تا به عانت ز خوش آمد بعد و خوش نشوند ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - ایضا در مرثیه
... وزین غم به خاک مذلت نشست
برادر که بد اشرف اقربا
سرو سرور تاجران تاجری ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - وله ایضا
... وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا
جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر
وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - در عزل گوید
... پیش او صد نواله ماحضری
بودی او را برادر کوچک
دادی ار عوج را خدا پسری ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - وله ایضا
... یافت سید نعمت الله آگهی
با برادر همرهی کرد اختیار
وز توجه کرد قالب را تهی
فکر تاریخش چو گردم عقل گفت
کرد سید با برادر همرهی
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۴- سلطان حسن
والی گیلان و لاهیجان مصرع گلبن انبته الله نباتا حسنا گلدسته بوستان لطافت و صفا بصفت تهور و شجاعت و شیوه بذل و سخاوت از اقران در پیش و در اضایت انوار رشادت و نجابت از اخوان بیش بود خلف صدق غفران مآب کار کیا سلطان احمد است و نسبت عالی حسبش به امیر کیای ملاطی که از اجله سادات حسینی است منتهی میشود بنابر سمت سیادت ذکر او بر سایر سلاطین که پایه سبقت دارند تقدیم یافت القصه چون پدر بزرگوارش داعی کبیر را لبیک گفت مسند ایالت را خالی گذاشت بنابر وصایت او سلطان علی کیا نام برادر مهینش علم سروری برافراشت و در اندک وقتی میانه برادران بنزاع انجامیده و به نیروی امرا که بدو گرویده بودند ایشان را از میان برداشت هیهات هیهات مصرع این از فلکست از حسن نیست
در شهور سنه ثلاث و تسعمایه ۹۰۳ در گذشت و این مطلع از او بر صحیفه دوران یادگار ماند ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۶- بدیع الزمان میرزا
ولد نجیب سلطان مذکور است با علو طبع و هنرپروری در افواه و السنه مشهور الحق شهزاده ای عالیمقدار و شهریار کامگار بود در سخاوت گدای او حاتم در شجاعت ثالث اسفندیار و رستم اما چه فایده که بواسطه عدم موافقت بخت از نهال تاج و تخت بر نخورد و از ناسازگاری روزگار غدار در غربت جان شیرین بهزار حسرت سپرد صورت احوال آنکه بعد از وفات سلطان حسین میرزا عظمای ارکان دولت اورا با مظفر حسین میرزا برادر کهترش در امر سلطنت شریک نمودند و از مضمون بدایع مکنون لوکان فیهما آلهه الالله لفسدتا فسبحان الله غافل شدند اگر چه چند روزی باتفاق یکدیگر بساط سلطنت گستردند و صدای عشرت در دادند اما آخر کار بواسطه سوء تدبیر و رفتار در امر شرکت اختلال تمام بمهام راه یافته محمد شیبانی چون بلای ناگهانی در اوایل محرم سنه ثلث و عشر و تسعمایه ۹۱۳ بر سر ایشان ایلغار آورده بنای جمعمیت و اتفاق ایشان را منهدم گردانید
بدیع الزمان میرزا بطرف زمین داور گرم سیر شد و بنابر مخالفت حکام آنجا روی باسترآباد نهاد و از آنجا متوجه عراق گشته بخدمت حضرت سلطان صاحب قران مغفور رسید حسب الحکم در ری ساکن گردید ثانیا هوای سلطنت کرد با معدودی بصوب استرآباد علم کشورستانی برافراخت و از حاکم آنجا که از جمله بهادران شیبک ازبک بود شکست یافته خود را بطرف هند انداخت و قریب بیکسال در آنجا سرگردان میگشت و در حینی که ممالک خرسان از ماهیچه رایات صاحب قران مغفور ثالت نیرین شده بود بار دیگر بملازمت آنحضرت رسید و در رکاب ظفر انتساب به تبریزآمد و در شنب غازان ساکن گشته در سنه عشرین و تسعمایه ۹۲۰ بموافقت سلیم والی روم متوجه آن مرز و بوم گشت بعد از چهارماه بمرض طاعون درگذشت و مصدوقه آیه وافی هدایت و ماتدری نفس بای ارض تموت گردید این دو مطلع در سفینه دوران یادگار اوست ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۱۲- عسگری میرزا
از اولاد امجاد بابرمیرزاست در زمان سلطنت همایون پادشاه بعضی از اوقات حکومت قندهار باو تعلق داشت در محلی که پادشاه مذکور از ولایت بکر بسرحد آلکای آن برادر رسید نسبت بدان برادر یوسف صفت غدری اندیشید میخواست که به چاه هبوطش اندازد آخر بموجب من حفر بیرا الاخیه وقع فیه قضیه منعکس شده در حینی که از درگاه گیتی انتباه با سپاه ظفر پناه بالکای مذکور رسید او را بچنگ آورده رقم عفو و اغماض بر جرایم او کشید آری از کریمان نسزد آنچه خلاف کرم است بهر حال این مطلع در آن شبی که جوان او اختیار نام از او جدا شده بود بی اختیار از او سر زده
چنان بیخود شدم از دوری آن گلعذار امشب ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین » ۱۳- سلطان یعقوب
یعقوب بن حسن بیک بن ملک حسن را شاهی و آسمان جمال را ماهی ولد امیر حسن بیک بن علی بن قراعثمان است آن طایفه را آق قویونلو گویند و چنانکه در کتب تواریخ مسطور است اجداد ایشان در زمان اغوز خان که قبل از ظهور اسلام بوده و از فضای ولایت شرق بایران لشکر کشید و بر اکثر آنولایت مستولی گشته در حدود دیار بکر رحل اقامت انداخته اند و اول کسی که از این طبقه لباس و شعار سلطنت پوشیده و در احیای مراسم آباء و اجداد کوشیده حسن بیک است بعد از او اسن اولادش سلطان خلیل بعد از شش ماه برادر کوچکش یعقوب بیک که از جانب او حاکم دیار بکر بود متوجه آذربایجان شده رایت مخالف برافراشت و در روز چهارشنبه چهاردهم شهر ربیع الاخر سنه ثلاث و ثمانین و ثمانمایه در حوالی خوی و سلماس چشمه حیاتش را بخاک بی اعتباری انباشت بعد از این فتح پای بر مسند سلطنت نهاده حاکم اکثر بلاد ایران گشت و دست اکثر متغلبه را بر چوب بست و در رفاهیت بر روی رعایا گشاد اما در آخر حال نسبت بخلاصه و زبده ی آل و دودمان صفویه خیر مآل قدس الله تعالی اسرارهم قطع نظر از انتساب خاندان طیبین و طاهرین ملاحظه آیه کریمه قل لا اسیلکم علیه اجرا الاالموده فی القربی ننموده و در مقام خلافت درآمد و بید بی بهره ی عمرش از صرصر قهر الهی مستأصل گشت
تا دل مرد خدا نامد بدرد ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۲۷- شاه صفی
برادر شاه قوام الدین نور بخشی است بسی درویش و فانی مشربست خالی از طالب علمی نیست و بشرف حج و زیارت مرقد مطهر حضرت پیغمبر و ایمه دین صلوات الله علیهم اجمعین مشرف شده و در شعر گفتن ذهن خوب دارد این رباعی و چند مطلع از اوست
هرگز دل هیچکس میازار صفی ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۳۰- میرزا قاسم
که قاسمی تخلص میکند از سادات جنابادست و از اکثر خوش طبعان ولایت خراسان بمزید علم و عبادت و فهم و فراست ممتاز و مستغنی است در شعر و عروض و معما سر آمد است از اولاد امیر سید جنابدیست که همیشه پیشوای و مقتدای آن ولایت بوده اند و حالا برادر او امیر ابوالفتح در شهر خود بدان کار مشغولست اما امیر مذکور با وجود بذل و سخا و کرم و علو شأن دایم بمضمون بلاغت مشحون الفقر فخری عمل کرده بطریق ایمه کرام علیهم السلام اوقات میگذراند و درویشی و فقر او زیاده از آنست که تعریف توانکرد بهمه صفتی آراسته و باکثر کمالات پیراسته است همه قسم شعر میگوید اما در مثنوی سرآمد زمانست بی تکلف در مدح گستری بی بدل است و کسی در این زمانه مثنوی را بهتر از او نگفته و در مثنوی چهار کتاب نظم کرده نظم اول شاهنامه که فتوحات زمان حضرت صاحبقران مغفور را نظم نموده این چند بیت در صفت جنگ از آن کتابست
غبار آنچنان در هوا شد حجاب ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۳۴- قاضی روح الله
برادر قاضی جهانست و در ملایمت طبع و چاشنی سوز محبت یگانه زمان و در قزوین ایشان را از سادات قاضی سیف الدینی میخوانند و قاضی میخوانند و قاضی سیف الدین که جد ایشانست از کبایر سادات و علمای قزوین بوده و قضای شهر مذکور اباعن جد تعلق بایشان دارد و قاضی روح الله مذکور نیز بامرقضا اشتغال می نمود اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده ی او از حد و حصر بیرونست پیوسته با مردم شاعر و ملا صحبت میداشته چنانکه می گفته اند که حسرت من در دنیا همین است که بعد از من مردم با هم نشسته اشعار خوب خوانند و من از آن محروم باشم آخر از آنچه اندیشه داشت فلک جفاکار کج رفتار بر سرش آورد و کان ذالک فی شهور سنه ثمان و اربعین و تسعمایه اشعاری که به یاد داشت از ده هزار متجاوز بود اشعار او بسیار است اما بیک مطلع اختصار رفت
مراست غرقه بخون چشم اشکبار از تو ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۳۸- میر حسین
برادر کوچک میر عبدالکریم است ولد میر عبدالعظیم که احتیاج به تعریف ندارد و جوانیست در کمال صورت و سیرت و با وجود آنکه سن او از بیست تجاوز نکرده جامع اصناف فضایل و حاوی انواع استعدادست و نیکو خصایل این مطلع از اوست
من عاشق آن روی چو ماهم چه توانکرد ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۴۳- میر علی عرب
برادر میر حسین کربلایی استسید آدمی متقی بود شعر بسیاری بخاطر داشت و خود نیز شعر میگفت در شهور سنه اربع و خمسین و تسعمایه فوت شد این مطلع از اوست
تا دلم از زلف یار مایه سودا گرفت ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۴۸- قاضی عطاءالله
برادر قاضی محمد است جوانی بی قید و بی تکلف و خالی از همتی نیست اما بی باک و راستگوست و از این واسطه بعضی مخادیم را با او میلی چندان نیست بعضی اوقات در خدمت حضرت صاحبقرانی می بود اما در این ولا در ورامین می باشد طبعش در شعر خوبست این بیت از اشعار اوست
ز کارهای جهان عاشقی خوشست مرا ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۵۸- امیر فصیح الدین محمد
برادر میر راستی است مردی سپاهی وش ترک مشرب است چنانکه بعضی اوقات بنوکری ترکان قیام مینمود حال در تبریز متولی نصریه است و احتساب آنجا نیز متعلق باوست و دغدغه شاعری و خوش طبعی نیز دارد این رباعی از اوست
ای شوخ بیا فکر من بیدل کن ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۶۷- امیر صدرالدین محمد اسکوئی
اسکو دهی است از نواحی تبریز و میر مذکور با سه برادر که ذکر ایشان بعد از این در سلک تحریر درمیآید در خدمت حضرت صاحبقرانی ترقی کلی کردند چنانکه در نوروز و عیدین که خلایق بپای بوس میآمدند شاهزاده ها و امرای بزرگ و سایر سادات پای آنحضرت را بوسه میکردند ایشان دست آنحضرت را بوسه میکردند اما چون روستایی و کم تجربه بودند خاطر جمیع ارکان دولت و اعیان حضرت را از خود آزرده ساختند بلکه آن حضرت نیز از ایشان به تنگ آمده حکم فرمودند که در اسکو بوده من بعد روی باردوی همایون نفرمایند گویند که این بیت در باب ایشان گفته بودند
روستایی اگر ولی بودی
خرس در کوه بوعلی بودی
بهمه حال اندک مولویتی دارند و خط نسخ و تعلیق را طوری مینویسد و در این اعمال او را زیاده میلی نبود اما برادران دیگر اعمالی که از ایشان مشهور است ظاهر میشود بلکه او ایشان را از آن منع کرده قبول نمی نمودند این مطلع از اوست
تا چو گل خندان تو را در روی هر خس دیده ام ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۶۸- امیر قمرالدین محمود
برادر امیر مذکور است و او نیز اندک طالب علمی و مولویتی دارد از او حیثیتی که مشاهده نمود اصول بود در رقص که با وجود گیسوها از او بد نمی نمود این مطلع از اوست
تیری که ز شست تو مرا بر جگر آمد ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۶۹- امیر نظام الدین احمد
او نیز برادر سادات مذکور است و اول کلید دار کتابخانه حضرت صاحبقرانی بود در آخر بدان مرتبه رسید که میخواست وکیل شود و برادر بزرگ خود را صدر کند و برادر دیگر را مهردار اما چون پروانه اقبال ایشان بمهر اختتام رسیده بود هیچکدام بهم نرسیدند این مطلع از اوست
زلف است بگرد رخ دلدار پریشان ...