... صد کوکبه شجاعت و جود آمد

بر چرخ ستاره ای که مسعود آمد

در طالع شیرزاد مسعود آمد

در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد

شوتن در ده که داد کس چرخ نداد

بر بار بلایی که قضا بر تو نهاد ...

... آن موی چو شیر گشت و آن رخ چو زریر

از پای درآورد مرا چرخ اثیر

ای دولت طاهر علی دستم گیر

چرخ از دم کون برنمی گردد باز

گاهیم به ناز دارد و گه به نیاز ...

مسعود که بود سعد سلمان پدرش

جاییست که از چرخ گذشته است سرش

آن باد چه گویی که سعادت پسرش ...

ای چرخ مدور خسیس بی باک

صد پیرهن وفای من کردی چاک ...

... ز آن روی مرا نشست کوه آمد و تنگ

روزی روزی گردهدم چرخ دو رنگ

بر پر تذرو غلطم و سینه رنگ

... تا چشم گشاده ام همی بند کشم

ای چرخ فلک محنت تو چند کشم

سروی خواهم ز چرخ داری زندم

گر گویم کاین مراست آری زندم ...

ای چرخ ز هر گزند رنج تو کشم

با جان و دل نژند رنج تو کشم ...

... واندر هر کنج دردمندی دارم

در هر نفسی ز چرخ پندی دارم

در پای کسان چو پیل بندی دارم

بونصر من ار عاشق ایام توام

از چرخ همیشه طالب کام توام

چون نام خودم از تو و با نام توام ...

دانم که ز چرخ بخش بیرون نکنم

پس شاید اگر ز رنج دل خون نکنم ...

... آباد کند زریر شیبانی دین

بر چرخ نهد زریر شیبانی زین

این مرتبت زریر شیبانی بین

از چنگ قضا همی چو نتوان جستن

با چرخ چه معنی است جدل پیوستن

چه سود کند جز که همه دل بستن ...

... ماهی تو از جیب تو تا دامن تو

چون چرخ همی گردد پیرامن تو

... بر من هر موی اگر شود سلسله ای

از چرخ فلک نکرد خواهم گله ای

... ای شادی زین قبل به غایت شادی

ای چرخ تو در دهان عالم دادی

کای دولت شیرزاد باقی بادی

ای چرخ همه کار به پرگار زدی

گر مهر درش مگر به مسمار زدی ...

... خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی

از چرخ همی بلای بسیار کشی

خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی