... کهف الانام مرجع اسلام کش مقام

صدره فراز سدره بر از چرخ اخضر است

نامش نیاورم به زبان زانکه روح پاک ...

... حکم قضا و رای قدر بر مراد شاه

تا در صدور حکم قضا چرخ مصدر است

... کش فخر به نه سپهر دوارست

چرخ ارچه بلند پیش او پستست

سیم ار چه عزیز نزد او خوارست ...

... لشکر شکن و پیل تن شیر شکارست

چون روی به بزم آرد یک چرخ سهیلست

چون رای به رزم آرد یک دشت سوارست ...

... وان نیز دریغا که نه در خورد نثارست

آن قدر بمانی که خطاب آیدت از چرخ

شاها به جنان پوی که نک روز شمارست

... عشق شرر شوق شعله سینه تنورست

بار عدو چرخ ضد زمانه مخالف

نفس رضا دل حلیم طبع صبورست

شاه جهان جم دهر میر زمان کش

مهر عنان مه رکاب چرخ ستورست

داد به جا دادخواه زنده عدو طی ...

... موکبی بی حدکشید و لشکری بی مررفت

زانکه بر چرخ خلافت آفتاب خسروان

از کسوف مرگ چهرش رنگ نیلوفر گرفت ...

... مشتری شد وی و از مجمع هنگام گرفت

ای که چرخ از روش عزم تو آموخت شتاب

ای که خاک از مدد حزم تو آرام گرفت ...

... کوه از فر و شکوه تو به پا بند نهاد

چرخ از بأس تو تب لرزه بر اندام گرفت

روز را رای تو در عرصه اظهار آورد ...

... نفس آغاز هم از کلک تو انجام گرفت

چرخ از ابرش عزم تو روش عاریه ساخت

مهر از طلعت رأی تو ضیا وام گرفت ...

... جهان ز تقویت دولتت دوام گرفت

به احتشام تو همواره چرخ جهدکنان

اگر چه چرخ ز جهد تو احتشام گرفت

... مرادی دگر جز حصول مرامت

برون بود نه چرخ از جمع امکان

اگر بود همپایه با احتشامت ...

... اگر سوی گردون شود یک خرامت

به یک لحظه پویی ز نه چرخ برتر

اگر دست دارا نگیرد لجامت ...

... در شبستانش عروس عافیت مستور باد

خاک راه باد پایش توتیای چشم چرخ

نعل سم ابرشش تاج سر فغفور باد ...

... خسروا زاندم که ماندم از رکاب شاه دور

درشمر ناید ستمهایی که با من چرخ کرد

با دل افسرده نتوانم ثنای شاه گفت ...

... خط سبزش نظر کن در شکنج زلف تا دانی

که دور چرخ طوطی راگرفتار زغن دارد

دلم را باز ده ای ترک و ناز و عشوه یکسو نه ...

... بروز کین ملک الموت در دهان دارد

شهی که غاشیه عمر و دولتش را چرخ

فکنده برکتف آخرالزمان دارد ...

... گرگ در عهد تو چون از بر چوپان گذرد

گذرد آنچه به چرخ از فزع شوکت تو

برتن گوی کی از لطمه چوگان گذرد ...

... رایش بها به مهر منور داد

قهرش قفا به چرخ مدور زد

خود او به رزم یک تنه چون خورشید ...

... خرگاه عز و رایت دولت را

بر فرق چرخ و تارک اختر زد

نعلین جاه و مقدم حشمت را ...

... گرد نعل توسنش بنشست بر اندام ما

خاک راه موکبش تا چرخ گردان می رسد

ظل چتر رایتش گسترده تا ترشم برین ...

... مگر این نی همان شاهی که اندر دشت کافردژ

ز سهم سهم خونریزش به چرخ افغان افغان شد

مگر این ن ی هم ان گردنکش ی کز تیشه قهرش ...

... از آن ز مدح توام طبع ناگزیر آمد

فسون چرخ مرا از تو دورکرد آری

هلاک سهراب از حیلت هجیر آمد ...

... می اندر این حلالست در مذهب خردمند

از فر آن عرب را ساید به چرخ اکلیل

از قرب این عجم را نازد به عرش آوند ...

... خداوندا بدان ذات خداوندی که گر خواهد

به قدرت چرخ را در دیده موری بگنجاند

به قهاری که قهرش پشه یی راگر دهد فرمان ...

... کدامین یک بود زیبنده از جود تو می پرسم

که بر چرخم رساند یا به خاک تیره بنشاند

خدا هرچند قهارست لیکن از پی روزی ...

... طینت جیش ترا از ظفر آمیخته اند

پاس ایوان ترا شب همه شب انجم چرخ

دیده تا وقت سحر با سهر آمیخته اند ...