گنجور

 
۵۶۱

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶۹

 

... نشنیدستی که عاشقان خیمه عشق

از گردش هفت چرخ بیرون زده اند

مهستی گنجوی
 
۵۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۳۵ - ۴۱ - النوبة الثالثة

 

... لی مع الله وقت لا یسعنی غیر ربی

در عالم تحقیق این گردش را ستر و تجلی خوانند اگر نه ستر حق بودی در معارضه جلال تجلی بنده در آن بسوختی و با سطوات سلطان حقایق پای نداشتی و الیه الاشارة بقوله لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شی ء ادرکه بصره

آن مهتر عالم و آن سید مملکت بنی آدم که گاه گاه استغفار کردی آن طلب ستر بود که میکرد فان الغفر هو الستر و الاستغفار طلب الغفر آن گه ستر وی این بود که ساعتی با عایشه پرداختی و با وی عیش کردی از اینجا گفته اند در وصف اولیاء که اذا تجلی لهم طاشوا و اذ استر علیهم ردوا الی الحظ فعاشوا ابو عبد الله حفیف را گفتند که عبد الرحیم اصطخری چرا با سگ بانان بدشت می شود و قبا می بندد گفت یتخفف من ثقل ما علیه میخواهد که از بار وجود سبک تر گردد و دمی برزند و یقرب منه قول القایل ...

میبدی
 
۵۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۶ - ۴۸ - النوبة الثالثة

 

... جانی دارم فدای غمهای تو باد

لا تأخذه سنة و لا نوم تقدیس و تنزیه ذات است که وی جل جلاله بری از علات است و مقدس از آفات است خواب حال گشتن است و الله تعالی پاک از حال گشتن و حال گردیدن دور از کاستن و افزودن خواب عیب است و خدای از عیبها بری خواب غفلت است و خدای از آفات و غفلات متعالی خواب گردیدن حال است و خدای نه حال گردنه گردش پذیر خواب شبه مرگ است و خدای زنده پاینده باقی

قدیر عالم حی مرید ...

میبدی
 
۵۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... و روی ان الله عز و جل یقول وجبت محبتی للمتحابین فی و المتجالسین فی و المتزاورین فی و المتباذلین فی

مجاهد گفت دوستان خدا چون در روی یکدگر خندند گناهان از ایشان فرو ریزد هم چنان که برگ از درختان تا آنکه پاک بخدای رسند و برستاخیز ایشان را با پناه خود گیرد و ایمن کند بزرگان دین گفتند هر که امروز بر حذر نباشد فردا باین امن نرسد که امن بعد از حذر باشد لا محالة و حذر بنده ثمره تحذیر حق است عز و علا که در دو جایگه گفت و یحذرکم الله نفسه و این خطاب نه با عامه مؤمنانست بلکه با خواص اهل معرفت است ایشان را بخود ترسانید بی واسطه ای که در میان آورد باز که خطاب با عامه مؤمنان کرد ایشان را بروز قیامت و آتش دوزخ ترسانید گفت و اتقوا النار التی و اتقوا یوما ترجعون فیه إلی الله هر که صاحب بصیرت است داند که در میان هر دو خطاب چه فرقست آن گه گفت و الله رؤف بالعباد تابنده در گردش احوال افتد گه در خوف گه در رجا گه در قبض گه در بسط گه در سیاست گه در کرامت قهر و سیاست و یحذرکم الله نفسه بنده را در دهشت و حیرت افگند تا از خود بی خود شود آن گه نواخت و الله رؤف بالعباد او را بر کشتی لطف نشاند و از غرقاب دهشت بساحل انس رساند پیری از بزرگان دین گفت گویی هرگز بادا که ما از غرقاب خود با کشتی خلاص افتیم هرگز بادا که دست عطف ما را از موج امانی دست گیرد هرگز بادا که برهان وحدانیت حجاب تفرقت از پیش ما بردارد هرگز بادا که این دل از بار این تن بر آساید

صد هزاران کیسه سوداییان در راه حرص ...

میبدی
 
۵۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثالثة

 

... آن گه گفت لآیات لأولی الألباب در آسمان و زمین و اختلاف شب و روز کردگاری و یکتایی خدای را نشانها است در هر نشانی از لطف وی برهانها است

چشم باز کن و بر نگر تا ببینی این جرم را هر ساعت بلونی دیگر گاه بسان دریای سیماب گاه بسان طیلسان گاه بسان بوستان این گردش و تلون بیان راه توحید است و کردگاری و دانایی خدا را دلیل است

اگر مردی در صحرایی گذر کند قاعا صفصفا بیند پس از آن بمدتی گذر کند قبه ای بیند بر کشیده و آراسته عقل وی فتوی کند که این قبه اندرین صحرا بی بنایی نباشد و یا این سرای اندرین صحرا بی کدخدایی نبوده است پس مؤمن چون تأمل کند و نشان حدوث بیند سرش فتوی کند که چون روا نباشد قبه و سرایی اندر صحرا بی بنایی و کدخدایی روا نبود چنین هوایی و سمایی اندر چنین فضایی بی قدرت خدایی ...

میبدی
 
۵۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثالثة

 

... حیدر کرار بدان قدم در رکاب کرده است تا چون تویی رکاب او گیرد و باز گرداند دور باش از بر من که اندیشه سینه من کم از آن اثر نکند که خورشید در فلک

اگر فلک را از بهر کاری در گردش آورده اند ما را نیز هم از بهر کاری در روش آورده اند

کسی را که دقیقت او حقیقت بود و ثوانی او سبع مثانی بود و اصطرلاب او دل او بود اندیشه وی کم از رأی تو بود من بدین حرف خواهم شد و جز امروز حرب نخواهم کرد که مرا بفراست باطن معلوم شدست که ازین لشکر من نه کشته شود و الله که ده نبود و از لشکر دشمن نه بجهند و الله که ده نجهند چون حیدر بحرب بیرون شد عزیزی پیش رفت کشته شد دیگری و دیگری تا عدد نه تمام شد ...

میبدی
 
۵۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۸ - النوبة الثانیة

 

... و من یتولهم منکم فإنه منهم فی معصیة الله و سخطه و عذابه یوم القیامة هر که ایشان را گزیند و یاری دهد و بدوستی گیرد فردا در قیامت با ایشان است در سخط و عذاب خدا إن الله لا یهدی القوم الظالمین هر چه در قرآن از این لفظ است در ظالم و در فاسق معنی آنست که الله سازنده کار ایشان نیست وجهی دیگر است که هر چه در آن لا یهدی است معنی آن ظالم و فاسق و جز از آن کافر است میگوید راهنمایی نیست آن کس را که در علم الله کافری راست یعنی الکافرین فی علمه

فتری الذین فی قلوبهم مرض مرض ایدر شک است و نفاق در دین و در شأن عبد الله ابی سلول است و اصحاب وی یسارعون فیهم یعنی فی مودة اهل الکتاب و معاونتهم علی المسلمین بالقاء الاخبار الیهم میگوید این منافقان در صحبت جهودان میشتابند و با ایشان موالات میگیرند و میگویند که از گردش روزگار میترسیم که بر محمد جای شکستگی افتد و کار وی بسر نشود یا خشک سالی و قحطی در پیش آید و بنعمت ایشان ما را حاجت بود یا از دشمنی رنجی رسد که بمعاونت ایشان محتاج باشیم پس با ایشان انبوه باشیم و با ایشان پناهیم روز حاجت را تم کلامهم اینجا سخن ایشان تمام شد

فعسی الله أن یأتی بالفتح واجب است از خدای تعالی بر وعده ای که مؤمنانرا داده است که مسلمانان را بر کافران ظفر دهد و نصرت کند بر مخالفان دین و فتح آرد یعنی فتح مکه او امر من عنده یا کاری برسازد از نزدیک خویش و آن سه چیز است تذلیل جهودان و کشف منافقان و هزیمت مشرکان فیصبحوا علی ما أسروا فی أنفسهم نادمین پس چون الله تعالی مؤمنان را فتح و نصرت داد و جهودان خوار گشتند آن منافقان از آنچه در دل داشتند که با ایشان موالات کنند و خبرها بایشان افکنند پشیمان شدند و مؤمنان گفتند أ هؤلاء الذین أقسموا بالله جهد أیمانهم این جهودان آنند که سوگند میخورند با منافقان که ما با شماایم حبطت أعمالهم آن امیدهای منافقان و آن پناهیدن ایشان باطل شد و اگر گویی هؤلاء منافقان اند و لمعکم کاف و میم جهودان اند وجهی دارد و قول پیشینه به است که کاف و میم بر منافقان نهی و هؤلاء بر جهودان و روا باشد که هؤلاء منافقان باشند و معکم ...

میبدی
 
۵۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و إذ قال إبراهیم لأبیه آزر ابراهیم برین لفظ بنزدیک قومی علما معرب است که پدر و مادر وی را ابراهام نام کرده اند چنان که ابن عامر خواند در لختی از قرآن و در روایت عبد الحمید بن بکار از وی همه قرآن نسابان بر آنند که نام پدر ابراهیم تارخ است چنان می آید که وی را دو نام بوده و چنین فراوان است چنان که یعقوب و اسراییل و مقاتل حیان گفت آزر لقب است و تارخ نام سلیمان تیمی گفت معنی آزر سب و طعن است و هو المخطی المعوج فی کلامهم یعنی و اذ قال ابراهیم لأبیه المخطی المعوج مجاهد و ابن المسیب گفتند آزر نام صنم است و موضعه نصب علی اضمار الفعل کأنه قال و اذ قال ابراهیم لابیه أ تتخذ آزر الها و جعل اصناما بدلا من آزر فقال بعد أن قال ا تتخذ آزر الها أ تتخذ أصناما آلهة یعقوب آزر برفع خواند بر نداء مفرد یعنی یا آزر ای یا مخطی و یا معوج أ تتخذ أصناما آلهة هر چه از بتان با صورتست صنم است و هر چه بی صورت وثن و گویند که پدر ابراهیم بتگر بود إنی أراک و قومک فی ضلال مبین

و کذلک ای کما اریناه البصیرة فی دینه و استقباح ما کان علیه ابوه من عبادة الاصنام کذلک نریه ملکوت السماوات و الأرض یعنی ملک الله و ما خلق فیهما من الآیات و العبر و الدلالات و الملکوت الملک زید فیه الواو و التاء للمبالغة کالرهبوت للرغبة و الرحموت للرحمة و ملکوت آسمان و زمین که با ابراهیم نمودند بیک قول آن بود که از سرب بیرون آمد بر آسمان نگرست آفتاب دید و مهتاب و ستارگان و سیر سیارگان و گردش فلک و ملکوت زمین دید ازین کوه و صحرا و دریا و درختان و چهار پایان و پرندگان و امثال آن بنظر اعتبار و استدلال در آن نگرست یقین وی بیفزود که آن را کردگاری است دارنده داننده

قول سدی و مجاهد آنست که او را بر صخره ای داشتند و کاینات از علی تا ثری بوی نمودند و مکان خویش در بهشت بدید فذلک قوله و آتیناه أجره فی الدنیا یعنی اریناه مکانه فی الجنة ابن عباس گفت ابراهیم از الله درخواست تا ملکوت آسمان و زمین بوی نمایند فرمان آمد به جبرییل تا وی را بر آسمان برد وی را اشراف دادند بر اعمال خلق یکی را بر معصیت دید گفت یا رب ما اقبح ما یأتی هذا العبد اللهم اخسف به و گفته اند که ابراهیم سخت مشفق و مهربان بود بر خلق خدا چنان که روزی در خود این اندیشه کرد که از من رحیم تر و مهربان تر هیچ کس نیست ...

میبدی
 
۵۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا گفته اند حکمت در آنکه رب العزة روزگار را بر دوازده ماه نهاد آنست که تا بر عدد حروف توحید بود و هی لا اله الا الله تحقیق آن خبر را که مصطفی گفت بالتوحید قامت السماوات و الارض

دور فلک در آسمان و گردش روزگار و سال و ماه در زمین در توحید موحدان بسته تا این دوازده حرف از زبان موحدان روان است این دوازده ماه بر نسق خویش و بر هییت خویش گردان است هر حرفی پاسبان ماهی ساخته و ثبات این در بیان آن بسته آن روز که قضیه الهی و حکم ازلی در رسد و خواهد که بند آسمان و زمین برگشاید و زمین خاکی بر افشاند و روزگار نام زد کرده بسر آید نخست توحید از میان خلق بردارد تا نه توحید ماند نه موحد نه قرآن میان خلق نه مؤمن اینست که مصطفی گفت لا تقوم الساعة حتی لا یقال فی الارض الله الله

إنما النسی ء زیادة فی الکفر الآیه الدین ملاحظة الامر و مجانبة الرزق و ترک التقدم بین یدی الله سبحانه فی جمیع احکام الشرع فالآجال فی الطاعة مضروبة و التوحید فی عرفانه متبع و الصلاح فی الامور بالاقامة علی نعمة العبودیة فالشهر ما سماه الله شهرا و العام و الحول ما قدره و بینه شرعا

میبدی
 
۵۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۰ - النوبة الاولى‏

 

... الأعراب أشد کفرا و نفاقا عرب بیابان نشین کافرترند از دیگر کافران و منافق تر و أجدر ألا یعلموا حدود ما أنزل الله علی رسوله و سزاتراند که اندازها و حدها حلال ندانند و فقه دین و معانی آنچه خدای فرو فرستاد بر رسول خویش و الله علیم حکیم ۹۷ و خدای دانایی است راست دان

و من الأعراب و از منافقان عرب کس است من یتخذ ما ینفق مغرما که آن زکاة که میدهد چون تاوانی میداند که میدهد از بی کامی و دشواری و یتربص بکم الدوایر و از دشواری که حق دادن است بایشان از مال شما را مرده میخواهند و چشمها میدارند بشما از گردشهای روزگار بد علیهم دایرة السوء آن بد افتاد از گردش جهان که می بیوسند شما را خود ور ایشان و الله سمیع علیم ۹۸ و خدای شنوا است از ایشان دانا است بایشان

و من الأعراب و از این اعراب حضر کس است من یؤمن بالله و الیوم الآخر که میگرود بخدای و روز رستاخیز و یتخذ ما ینفق قربات عند الله و آن زکاة که میدهد بآن نزدیکی میجوید بنزدیک خدای و صلوات الرسول و درود رسول را و دعای نیکوی او ألا إنها قربة لهم آگاه باشید که آن نزدیکی است ایشان را بنزدیک خدای سیدخلهم الله فی رحمته آری در آرد خدای ایشان را در بخشایش خویش إن الله غفور رحیم ۹۹ که خدای پر بخشایش است و مهربان

میبدی
 
۵۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... قال لو أن لی بکم قوة أو آوی إلی رکن شدید قال ابن عطاء لو ان لی بکم قوة من نفسی لمنعتکم من معصیة ربی و لو ان المعرفة بیدی لا وصلتها الیکم آن مهجوران درگاه عزت و زخم خوردگان عدل ازل گرد سرای لوط برآمدند بقصد آن عزیزان بر مخالفت فرمان و آن کار بر لوط دشخوار شد و رنج دل وی در حق آن مهمانان بغایت رسید و بی آرام گشت از سر تحیر گفت لو أن لی بکم قوة با آن همه رنج که از ایشان دید شفقت از ایشان هم باز نگرفت و آرزوی توفیق و هدایت ایشان در دل خود راه داد گفت اگر کلید معرفت و هدایت بدست من بودی بر دلهای ما در معرفت گشادمی و شما را باین عصیان و خذلان فرو نگذاشتی لکن چه سود که این کار بدست من نیست و هدایت بخواست من نیست همانست که مصطفی ص را گفتند لیس علیک هداهم و لکن الله یهدی من یشاء یا محمد هدایت و غوایت خلق حقایق تعزز ماست و خصایص تفرد ما بر تو جز از دعوت نیست و راه نمودن جز کار الهیت ما نیست

فلما جاء أمرنا جعلنا عالیها سافلها سنة الله فی عباده قلب الاحوال علیهم و الانقلاب من سمات الحدوث و الذی لا یزول و لا یحول فهو الذی لم یزل و لا یزال بنعوت الصمدیة گردش احوال و تیرگی روزگار نعت حدثان است و سرانجام بندگان است روزی ایشان را نعمت و روزی غمانست یکی بی کام و بی نوا یکی شادان و نازان است از آن گه چنین و گه چنان است که از خاک مختلط آفریده و بآب تغیر سرشته و تا بدانی که یکتا و یگانه خداست که در صفت او تغیر نه و در نعت او تبدل نه و با او هیچ منازع و مشارک نه آن را که خواهد بفضل خود نوازد و او را به وی حاجت نه و آن را که خواهد بعدل خود راند و از کس بیم نه آن گه در آخر آیت گفت و ما هی من الظالمین ببعید این چنان است که گفتند

و من یرنی فلا یغتر بعدی ...

میبدی
 
۵۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۸ - النوبة الثالثة

 

... طیب الساحة معمور الفنا

برادران گفتند ای آفتاب خوبان ما از حدود کنعان می آییم گفت بچه کار آمده اید گفتند بتظلم ازین گردش زمانه تلخ بی وفا همانست که گفت یا أیها العزیز مسنا و أهلنا الضر ای عزیز ما مردمانی باشیم بذل غربت خونا کرده باضطرار بولایت تو آمده ایم و روزگار نامساعد پرده تجمل از روی ما فرو کشیده و باری که آورده ایم نه سزای حضرت تو است بکرم خود ما را بنواز و ببضاعت ما منگر ما را خشنود باز گردان که پدری پیر داریم تا بنزدیک وی باز شویم یوسف چون نام پدر شنید بسیار بگریست اما نقاب بر بسته بود و ایشان ندانستند که وی می گرید آن گه غلامان خویش را بفرمود که بارهای ایشان جز بحضرت ما مگشایید و پیش از آنک ما در آن نگریم در آن منگرید ایشان همه تعجب کردند که این چه حالست و چه شاید بودن چندان بارهای قیمتی از اطراف عالم بیارند جواهر پر قیمت و زر و سیم نهمار و جامهای الوان هرگز نگوید که پیش من گشایید و این بار محقر بضاعتی مزجاة خروارکی چند ازین پشم میش و موی گوسفند و کفشهای کهنه می گوید پیش تخت ما گشایید لا بد اینجا سری است سرش آن بود که هر تای موی حمال عشقی بود حامل دردی از دردهای یعقوبی اگر نه درد و عشق یعقوبی بودی یوسف را با آن موی گوسفند چه کار بودی و چرا دلالی آن خود کردی

مرا تا باشد این درد نهانی ...

میبدی
 
۵۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۶ - النوبة الثانیة

 

... روی انس بن مالک قال قال رسول الله ص المولود حتی یبلغ الحنث ما عمل من حسنة اثبت لوالده اولو الدیه فان عمل سییة لم تکتب علیه و لا علی والدیه فاذا بلغ الحنث و جری علیه القلم امر الملکان اللذان معه ان یحفظاه و یسدداه فاذا بلغ اربعین سنة فی الاسلام آمنه الله من البلایا الثلث من الجنون و الجذام و البرص فاذا بلغ الخمسین ضاعف الله حسناته فاذا بلغ ستین سنة رزقه الله الانابة الیه فیما یحب فاذا بلغ سبعین سنة اجابه اهل السماء فاذا بلغ ثمانین سنة کتب الله حسناته و تجاوز عن سییاته فاذا بلغ تسعین سنة غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و شفعه فی اهل بیته و کان اسمه عند الله اسیر الله فی ارضه فاذا بلغ ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شییا کتب الله له مثل ما کان یعمل فی صحته من الخیر و ان عمل سییة لم تکتب علیه

لکی لا یعلم بعد علم شییا ای حتی یعود بعد العلم جاهلا و یصیر کالصبی الذی لا عقل له گفته اند این در شأن کسیست که مؤمن نبود اما مؤمن اگر چه پیر شود علمی که او را داده اند وا نستانند و قیل معناه لیلا یعمل بعد عمله شییا ای یفتر عن العمل بالعلم لان تأثیر الکبر فی العمل اکثر منه فی العلم و گفته اند گردش احوال بنده آن راست که تا خلق بنظر عبرت نگرند و بدانند که آن خداوند که قادرست که بنده را از حال علم با حال جهل برد قادر است که او را بمیراند و باز او را زنده گرداند إن الله علیم قدیر که وی جل جلاله داناست و تواناست بهر چه خواهد

و الله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق این آیت ردی بلیغ است بر مشرکان که خدای را جل جلاله انباز گفتند می گوید الله تعالی افزونی داد لختی را از شما بر لختی یعنی مالک را بر مملوک مالک آنچ خورد از مال خود خورد که ملک دارد و دست رس دارد و مملوک آنچ خورد از غیر وی خورد که نه ملک دارد و نه دست رس فما الذین فضلوا و هم المالکون برادی رزقهم بجا علی رزقهم لعبیدهم حتی یکون عبیدهم معهم فیه سواء معنی آنست که مالک را آن افزونی رزق و مال که او راست چیزی با بنده درم خریده خویش نمی باید داد تا پس بنده وی با وی در آن یکسان باشد و این مثلی است که رب العالمین زد مشرکان را که آفریده وی را انباز وی می گویند یعنی که شما نمی پسندید و نه سزا می بینید که بردگان شما با شما در ملک یکسان باشند چونست که بندگان مرا با من در ملک یکسان می کنید أ فبنعمة الله یجحدون استفهام بمعنی الانکار أ فبأن انعم الله علیهم جحدوا نعمه و جعلوا ما رزقهم لغیره ای اتوصلوا بنعمته الی الکفر به قرأ عاصم تجحدون بالتاء علی الخطاب لقوله و الله فضل بعضکم و الباقون بالیاء علی الغیبة لقوله فهم فیه سواء ابن عباس گفت این آیت در شأن ترسایان نجران آمد که در کار عیسی و مادر غلو کردند و گفتند آنچ گفتند ...

میبدی
 
۵۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۹ - النوبة الثالثة

 

... عالمیان دو گروهند قومی در آمده و جان و دل خود در مجمره معرفت عود وار بر آتش محبت نهاده و سوخته ایشانند که نداء حق نیوشیدند و دعوت رسول بجان و دل پذیرفتند و اجابت کردند و بوفای عهد روز بلی باز آمدند که یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق دیگر گروه از درگاه ازل طغرای قهر بر جان ایشان کشیدند و داغ مهجوری بر ایشان نهادند تا دلهای خود را دار الملک شیاطین ساختند نه نداء حق بگوش دل ایشان رسیده و نه اجابت دعوت رسول را سزا بوده این هر دو گروهند که رب العالمین گفت إن ربک هو أعلم بمن ضل عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین می گوید جل جلاله من از حال هر دو گروه آگاهم و هر کس را آنچ سزای وی بود دادم گوهر نهاد عارفان می بینم طینت صفات منکران می دانم فردا هر کس را بسزا و جزاء خود رسانم و بمحل و منزل خود فرود آرم من آن خداوندم که فراخ توانم بی دستور و بی یار توانا بر هر کار پیش از آن کار نه مرا چیزی دور نه کاری بر من دشوار

إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون این آیت از جوامع قرآنست هر چه نواخت الله تعالی است مر بنده را در دو جهان از مثوبات و مکرمات در زیر اینست که گفت إن الله مع و هر چه انواع خدمتست و فنون طاعت و اصول عبادت که بنده کند الله تعالی را همه در تحت این شود که اتقوا و هر چه حقوق خلق است بر یکدیگر در فنون معاملات همه در زیر اینست که محسنون متقیان و محسنان بحقیقت ایشانند که از خاک قدم ایشان بوی نسیم محبت آید اشک دیده شان اگر بر زمین افتد نرگس ارادت شکفد اگر تجلی وقت ایشان بر سنگ آید عقیق گردد و اگر بر آب افتد رحیق شود و اگر آتش شوق ایشان زبانه زند عالم بسوزد و اگر نور معرفت ایشان اشراقی کند گیتی بیفروزد در شهرهاشان مقام نبود با مردمان شان آرام نبود عام را در سال دو عید بود ایشان را هر نفسی عیدی بود عید عام از دیدن ماه بود عید ایشان بر مشاهده الله بود عید عام از گردش سال بود عید ایشان با فضال ذو الجلال بود آن ماه رویان فردوس و حوران بهشت از هزاران سال باز در آن بازار گرم منتظر ایستاده اند تا کی بود که رکاب دولت این متقیان و محسنان بعلیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

میبدی
 
۵۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یوم نسیر الجبال آن روز که مملکت دنیا بردارند و سرا پرده عقبی بزنند و از هول رستاخیز کوه ها فرا رفتن آید زمین فرا جنبش آید آسمانها در گردش آید عرش عظیم بصحرای قیامت بیرون آرند و بساط قهر بگسترانند و ایوان کبریا بر کشند و ترازوی عدل در آویزند و زمین را فرمان دهند که ای زمین ودیعتها بیرون ده زمین بر خود بلرزد ودیعت باز سپارد یکی را بینی که از زمین بر آید چنانک خاکستر از میان آتش دیگری را بینی از لحد برآید چنانک در از میان صدف همی روند تا بمحشر و عرض دهند ایشان را بر خداوند اکبر چنانک گفت جل جلاله عرضوا علی ربک صفا

ای پیران ناپاک شرم دارید از آن که شما را بر الله تعالی عرض کنند و سرپوش زراقی از روی کار شما بردارند که فکشفنا عنک غطاءک ای جوانان با جهل پر غفلت بترسید از آن ساعت که دوزخ آشفته و زندان عدل بعرصات حاضر کنند که تکاد تمیز من الغیظ ای عالمان بی امانت ای قرایان بی دیانت بپرهیزید از آن روز که تبلی السرایر و تکشف الضمایر ای خداوندان تخت و جاه و کلاه بیندیشید از آن ترازوی عدل و دیوان مظالم قیامت که و وضع الکتاب ای عوانان ناپاک یاد کنید آن ساعت که نامه کردار در دست شما نهند و کرده های شما نیک و بد خرد و بزرگ بشما نمایند که لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها خواجگی همه خواجگان طوقی سازند و در گردن ایشان افکنند امیری همه امیران قیدی گردانند و بر پایهای ایشان نهند و از نهاد هر یکی دوزخی بر آرند و هر یکی را بخود عقوبت کنند آتش نومیدی در خرمنهای خلایق زنند و همه از یکدیگر تبرا جویند عاصیان خیمه اندوه و ندامت زنند آفتاب و ماه و سیارات را بدود هیبت سیاه روی گردانند و بر قدر مایه هر کسی با وی معاملت کنند و داد مظلوم از ظالم بستانند نه مزد مظلوم از آنچ سزای اوست بکاهند نه عقوبت ظالم بر سزای وی بیفزایند اینست که رب العالمین گفت و لا یظلم ربک أحدا ...

میبدی
 
۵۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۹- سورة مریم- مکیّة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... جز جان و دل و جگر نمی بینم

در گردش چرخ آسیای تو

قوله إنی خفت الموالی من ورایی تا آخر ورد قصه زکریا است که از حق سبحانه و تعالی فرزند خواست و حق تعالی دعاء وی اجابت کرد و او را فرزندی داد شایسته پسندیده هنری به روز پیغامبر نام او یحیی پیغامبر ص در حق وی گفته لا ینبغی لاحد ان یکون خیرا من یحیی بن زکریا قیل یا رسول الله و من این ...

میبدی
 
۵۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تبارک الذی جعل فی السماء بروجا الآیه پاکست و بزرگوار و با برکت خداوندی که آسمان بر بالای سر ما بقدرت معلق بداشت و مرانرا به بروج و ستارگان بپاداشت و بنگاشت سمکی که در جرمش فطور نه و در دورش فتور نه و در گردش قصور نه سمکی عظیم بآن کثیفی بداشته بر هوای باین لطیفی سمکی محروس سقفی محفوظ در قبه قدرت محبوس یقول تعالی و جعلنا السماء سقفا محفوظا سمکی نهاده طبق بر طبق آفریده و ساخته خداوند حق برده از همه مقدران مهندسان سبق یقول تعالی خلق سبع سماوات طباقا آفریده بر این سقف شمسی و قمری بهر منزل ایشان را گذری در هر خانه ایشان را اثری بهر روزن ایشان را نظری بر میان قمر از سیاهی شرری نیست او را از آن سیاهی ضرری راست بخالی ماند بر روی نیکو پسری و ازو بگوی یا قمر من دورک و من نورک و صورک و علی البروج کورک ای ماه ترا که ماه کرد و این رنگ که داد و این خط که کشید طرازت که بست زلفت که گشاد شب چارده نور که تمام کرد باول که فزود بآخر که کاست این صنع که نمود و این قدرت که خواست ای شمس در ذات بعیدی در نور قریبی چون سر برآری عالم را چراغی چون گرم گردی داغی چون راست گردی میزانی نه افزایی نه در نقصانی چون فرو شوی مبشر روزه دارانی کرامت سلیمانی معجزه سید پیغامبرانی ای زحل گران رو در فلک هفتمی هر روز نیم دقیقه روی برجی بسی ماه گذاری فلک بسی سال بری و علامات و بالنجم هم یهتدون

ای جوانمرد نظاره کن اندر آن قبه ای که بالای وی بروشنایی اجرام آبگینه ها روشن کنند روا ندارد عقل که از آن یکی بی صانعی اندر محل خویش آرام گیرد ...

میبدی
 
۵۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... پیری را پرسیدند که آن نور را چه نشان است گفت نشانش آنست که بنده بآن نور حق را جل جلاله نادر یافته بشناسد نادیده دوست دارد از کار و یاد خود با کار و یاد او پردازد آرام و قرارش در کوی او بود راز و نازش همه با دوستان او بود بروز در کار دین بشب در خمار بشریت یقین بود بروز با خلق بخلق بشب با حق بر قدم صدق بود

و من آیاته خلق السماوات و الأرض دلایل قدرت و شواهد فطرت او جل جلاله یکی آسمانست که در هوا بقدرت معلق بداشت و مر آن را ببروج و ستارگان بیاراست و بنگاشت دیگر زمین است که بر سر آب بی حجابی بداشت وز آب نگه داشت آسمان بامر خود گردان کرد زمین بجبر و قهر خود بساط و میدان کرد گردش اندر آسمان بامر و جبر او آرام اندر زمین به اسر و قهر او آسمان محدث اندر وی عرض گردش زمین محدث اندر وی صفت آرامش این جمله بتقدیر خداوند قدیر پاک دانش روزی بیاید که آسمان درنوردند بروج فلک فرو گشایند خورشید از مرکز خود درافتد ماه از جاه خود معزول شود جرم منور مکور گردد حمل را عمل نماند ثور را دور نبود اجزاء جوزا از هم جدا شود سرطان از اوطان خود جدا گردد اسد را در روش سد قهر پیدا آید سنبله از سلسه برون آید خزان میزان دست از نگه داشت وی بکشند عقرب از سیرا بعد و اقرب باز رهد قوس را حرکت و قوس نماند جدی را جری قاصر شود دلو از علو بسفل افتد حوت را قوت بقا نماند چون این جمله را بعد از نشر آن طی کنند عزت اهل ایمان آشکارا شود عالم بنور الهی منور گردد فردوس از نقاب بیرون آید بجای ستارگان رویهای مؤمنان بود بجای ماه چهره انبیاء و رسل بود بجای خورشید جهان افروز جمال و کمال آن مهتر عالم و سید ولد آدم بود آن روز خبرها عیان گردد وعدها نقد شود ابر لطف باران کرم ریزد

پیر طریقت گفت بس نماند که آنچه خبرست عیان شود همه آرزوها نقد شود و زیادت بی کران شود خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان شود قصه آب و گل نهان شود و دوست ازلی عیان شود کارها همه چنان که دوست خواهد چنان شود دیده و دل و جان هر سه بدوست نگران شود ...

میبدی
 
۵۷۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۳- سورة المنافقین- مدنیة » النوبة الثالثة

 

... اهل الجنة و هو عند الله من اهل النار و یعمل عمل اهل النار و هو عند الله من اهل الجنة

همه اعزه طریقت را از خوف این مقام دل و جگر بسوخت سابقتی رانده چنان که خود دانسته عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته بسا خلوتهای عزیزان که آن را آتش در زده بسا خرمنهای طاعت که بباد بر داده بسا جگرهای صدیقان که در گردش آسیای قضا ذره ذره گردانیده هزاران هزار ولایت است در این راه و لیکن جز عزل نصیب بدبختان نیست و چون شقاوت روی بمرد نهاد اگر بقراب زمین و آسمان کوشش دارد او را سود نیست و گمان مبر که شقاوت در کفر است بلکه کفر در شقاوت است و گمان مبر که سعادت در دین است بلکه دین در سعادت است سگ اصحاب الکهف خبث کفر داشت و لباس بلعام باعور طراز دین داشت لیکن سعادت و شقاوت از هر دو جانب در کمین بود لا جرم چون دولت روی نمود پوست آن سگ از روی صورت در بلعام باعور پوشیدند گفتند فمثله کمثل الکلب و مرقع بلعام در آن سگ پوشیدند گفتند ثلاثة رابعهم کلبهم پس خرمن طاعت که بوقت نزع بباد بی نیازی بر دهند که و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا

بس سینه آبادان که در حال سکرات مرگ و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون خراب کنند بس روی که در لحد از قبله بگردانند بس آشنا را که در شب نخستین بیگانه خوانند ...

میبدی
 
۵۸۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸۵- سورة البروج- المکیة » النوبة الثانیة

 

... و قیل منازل الشمس و القمر جماعتی مفسران گفتند این بروج که رب العالمین اندرین سوره و سورة الفرقان یاد کرده و نام برده دوازده برج اند منازل شمس و قمر نام آن برجها حمل ثور جوزا سرطان اسد سنبله میزان عقرب قوس جدی دلو حوت آسمانها برین دوازده برج نهاده چنان که سالها بر دوازده ماه نهاده و این برجها بر چهار فصل است یک فصل از آن وقت بهار است سه ماه و آفتاب اندرین سه ماه در حمل و ثور و جوزا باشد و فصل دوم روزگار صیف است تابستان گرم سه ماه و آفتاب اندرین سه ماه در سرطان و اسد و سنبله باشد و سوم روزگار خریف است سه ماه و آفتاب اندرین سه ماه در میزان و عقرب و قوس باشد و فصل چهارم روزگار زمستانست سه ماه و آفتاب اندرین سه ماه بجدی و دلو و حوت باشد

و هر فصلی را طبعی دیگر است و گردش او دیگر و شرح آن در ما تقدم رفته

و الیوم الموعود روز رستاخیز است و عد الاولون و الآخرون به للقضاء و الجزاء و الثواب و العقاب ...

میبدی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۱۳۰