میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و سارعوا خداوند بزرگوار جلیل و جبار کریم و غفار کردگار نامدار حکیم راست دان علیم پاکدان مهربان کاردان جل جلاله و تقدست اسماءه و توالت آلایه و تعالت صفاته و نعماءه و عظمت کبریاءه بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد و کارشان میسازد و راهشان بسوی خود مینماید و میخواند که و سارعوا بشتابید بندگان من و بکوشید رهیگان من پیشی جویید دوستان من که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند و السابقون السابقون أولیک المقربون فی جنات النعیم بنده من هر چه بند است از راه بردار و با کس پیوند مدار و نجا المخفون بکاردار تا بسابقان در رسی باشد که روزی سر ببالین أمن باز نهی و از اندوه فرقت باز رهی آری جلیل کاری است و عزیز حالی بسابقان در رسیدن و در سبکباران پیوستن و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن و زمن را با سوار دویدن
باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تکونوا کالذین کفروا چون ایشان مبید که کافر شدند و قالوا لإخوانهم و قومی را گفتند از برادران و دوستان خویش إذا ضربوا فی الأرض آن گه که بسفر شدند از بهر تجارت و در آن سفر بمردند أو کانوا غزی یا بغزا شدند و در آن غزا کشته شدند لو کانوا عندنا اگر بنزدیک ما بودندی و بنشدندی ما ماتوا در سفر نمردندی و ما قتلوا و در غزا کشته نشدندی لیجعل الله تا کند خدای ذلک آن سفر و غزای ایشان بسخن ایشان حسرة فی قلوبهم در بغی و حسرتی در دلهای کسان آن مردگان و کشتگان و الله یحیی و یمیت و الله است که می زنده کند و می میراند و الله بما تعملون بصیر ۱۵۶ و خدای بآنچه شما می کنید بیناست و دانا
و لین قتلتم فی سبیل الله و اگر کشتند شما را در راه خدا أو متم یا بمیرید لمغفرة من الله و رحمة آمرزشی از خدا و رحمتی که بشما رسد و شما بآن رسید خیر مما یجمعون ۱۵۷ به است از آنچه شما می گرد کنید درین جهان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الثانیة
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا الآیة این پندیست که خدای تعالی مؤمنان را میدهد که شما چون منافقان مباشید و شک و نفاق بدل خود راه مدهید و آنچه ایشان گویند مگویید و گفت ایشان آن بود که عبد الله بن ابی سلول و جماعتی از منافقان که روز احد بوقعت حاضر نبودند فرا عبد الله بن رباب و اصحاب او گفتند که این برادران و پیوستگان ما که بسفر تجارت شدند و در آن سفر بمردند یا بغزاء احد شدند و در آن غزا کشته شدند إذا ضربوا فی الأرض فماتوا أو کانوا غزی فقتلوا هر دو کلمه درآیت مضمر است غزی جمع غازی است فعل من الغزو گفتند اگر ایشان بیرون نشدندی بسفر نمردندی و ایشان را در غزو نکشتندی و این سخن از ایشان تکذیب قدر است رب العالمین گفت لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم ای لیجعل ظنهم انهم لو لم یحضروا الحرب لا ندفع القتل عنهم حسرة فی قلوبهم این بآن کرد تا ایشان ظن برند که اگر بقتال و حرب نشدندی ایشان را نکشتندی و این ظن در دل ایشان حسرت و دریغ فرو آورد و رنجوری بیفزود الله تعالی مؤمنان را ازین گفت نهی فرمود تا آن حسرت در دل ایشان نبود چنان که در دل منافقان آن گه خبر داد که موت و حیات در قدرت الله است و بمشیت اوست آن را وقتی است معین و هنگامی نامزد کرده گفت و الله یحیی و یمیت خدای است که زنده میدارد نه مقام و زیرکی و اوست که می میراند نه سفر و دلیری چون فراز آید در سفر و در حضر بنگردد و آن را مردی نبود
قال النبی ص مثل للانسان الأجل و الأمل فمثل الاجل خلفه و الأمل امامه فبینما هو یؤمل امامه اذ أتاه اجله فاختجله ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثالثة
... ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید
خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید
معاشر المسلمین این سرای فانی منزل گاه است و گذرگاه نگرید تا دل در آن نبندید و آرام گاه نسازید برید مرگ را بجان و دل استقبال کنید و حیات آن جهانی و نعیم جاودانی طلب کنید و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون تو امروز بچشم بیداری در کار و حال خود ننگری و ساز رفتن بدست نیاری تا آن ساعت که آب حسرت و دریغ گرد دیدت در آید و غبار مرگ بر عذار مشکینت نشیند و آن روی ارغوانی زعفرانی شود ...
... قال النبی ص ان العبد لیعالج کرب الموت و سکرات الموت و ان مفاصله یسلم بعضها الی بعض یقول علیک السلام تفارقنی و افارقک الی یوم القیامة
مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می کند و خود نمیرد مصطفی ص از اینجا گفت کأن الموت علی غیرنا کتب و کأن الحق فیها علی غیرنا وجب و کأن الذین نشیع من الأموات سفر عما قلیل الینا راجعون نبویهم أجداثهم و نأکل تراثهم کأنا مخلدون بعدهم
اگر خود را می دریابی و تدبیر کار خویش میکنی راهت آنست که در احوال گذشتگان و سیرت رفتگان ازین جهانیان و جهان داران که بودند اندیشه کنی و امروز در سرانجام کار ایشان نگری آنان که کبر پلنگان داشتند آن یکی قصر قیصری میساخت و آن دیگری ملک سلیمان می جست و آن ظالمی از جگر یتیمان کباب می کرد و آن دیگری که از خون مفلسان شراب می خورد گلی بودند در شورستان دنیا شکفته ناگاه زمهریر مرگ از مهب برآمد و عارض رخشان ایشان را تاریک گردانید پس از آنکه چون گل بشکفتند از بار بریختند و در گل بخفتند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الاولى
قوله تعالی و اعبدوا الله خدای را پرستید و لا تشرکوا به شییا و انباز مگیرید با وی هیچ چیز و بالوالدین إحسانا و با پدر و مادر نیکویی کنید و بذی القربی و با خویشاوندان و الیتامی و با یتیمان و المساکین و با درویشان و الجار ذی القربی و با همسایه خویشاوند و الجار الجنب و با همسایه بیگانه و الصاحب بالجنب و با همراه در سفر و ابن السبیل و با راه گذری و ما ملکت أیمانکم و با بردگان شما إن الله لا یحب خدای دوست ندارد من کان مختالا فخورا ۳۶ هر کشنده نازنده خود ستاینده
الذین یبخلون ایشان که بآنچه دارند بخیلی کنند و یأمرون الناس بالبخل و مردمان را ببخل فرمایند و یکتمون و پنهان دارند ما آتاهم الله من فضله آنچه الله ایشان را داد از فضل خویش و أعتدنا للکافرین و ما ساختیم کافران را عذابا مهینا ۳۷ عذابی خوارکننده ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الثانیة
... و عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله ص من اغلق دون جاره مخافة علی اهله و ماله فلیس جاره ذلک بمؤمن و لیس بمؤمن من لم یأمن جاره بوایقه قال یا رسول الله ما حق الجار قال ان استقرضک اقرضته و ان مرض عدته و ان مات شیعته و ان دعاک اجبته و ان استعان بک اعنته و ان اصابه خیر سرک و هنأته و ان اصابته مصیبة ساءک و عزیته و لا تطل البناء علیه فتسد عنه الریح و تشرف علیه الا باذنه و لا تؤذه بقتار قدرک الا ان تغرف له منها و اذا اشتریت فاکهة فلا تخرج منها شییا و ما زال جبرییل یوصینی بالجار حتی ظننت انه سیورثه الجیران ثلاثة جار له ثلاثة حقوق و جار له حقان و جار له حق فأما الذی له حقوق ثلاثة فحق الاسلام و حق القرابة و حق الجوار و أما الذی له حقان فحق الاسلام و حق الجوار و أما الذی له حق واحد فالذی له حق الجوار قالوا یا رسول الله أ نطعم المشرکین من نسکنا قال لا تطعموا المشرکین من نسککم
و الصاحب بالجنب هام راه است در سفر یا هام دکان یا هام دبیرستان و گفته اند الصاحب بالجنب کسی است که پیوسته با تو بود در خدمت و صحبت تو بر امید خیر و نفع تو قال ابن عباس رض انی لأستحیی أن یطأ الرجل بساطی ثلاث مرات لا یری علیه اثر من بری و ابن السبیل ابن السبیل راه گذاری است اگر توانگر باشد و اگر درویش بحکم مهمانی بتو فرو آید او را بر تو سه روز حق مهمانی است پس چون بسه روز بر گذشت صدقه باشد مصطفی صگفت لکل شی ء زکاة و زکاة الدار بیت الضیافة
و ما ملکت أیمانکم بردگان و زیردستان اند علی بن ابی طالب ع گفت کان آخر کلام رسول الله ص الصلاة و اتقوا الله فیما ملکت ایمانکم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الاولى
... یومیذ آن روزهن یود الذین کفروا دوست دارد و خواهد ایشان که کافر بودند درین جهان و عصوا الرسول و سر کشیدند از استوار داشتن رسول لو تسوی بهم الأرض اگر زمین با ایشان هموار کنندی و لا یکتمون الله حدیثا ۴۲ و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری گرد نماز مگردید آن گه که مستان بید حتی تعلموا ما تقولون تا آن گه که چنان بید که دانید که چه میخوانید و لا جنبا و گرد نماز مگردید آن گه که جنب باشید إلا عابری سبیل مگر در راه رفتن و در مسجد گذشتن حتی تغتسلوا تا آن گه که پیشتر غسل کنید و إن کنتم مرضی و اگر بیمار بید که آب فرا خویش نیارید برد أو علی سفر یا در سفری بید و آب نیابید أو جاء أحد منکم من الغایط یا یکی از شما از حاجت آدمی آمده بود أو لامستم النساء یا بپوست خود پوست زنان پاسیده بید فلم تجدوا ماء و آب نیابید فتیمموا آهنگ کنید صعیدا طیبا خاکی پاک فامسحوا بپاسید بآن خاک بوجوهکم رویهای خویش و أیدیکم و دو دست خویش همه إن الله کان عفوا غفورا ۴۳که الله در گذارنده است آمرزگار همیشه
أ لم تر نه بینی ننگری إلی الذین أوتوا بایشان که ایشان را دادند نصیبا من الکتاب بهره ای از کتاب آسمانی یشترون الضلالة گمراهی میخرند و یریدون و نیز میخواهند أن تضلوا السبیل ۴۴ که شما راه گم کنید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة
... و فرض غسل آنست که همه تن بشوید و آب بأصل مویها برساند و نیت رفع جنابت کند و کمال غسل آنست که در خبر عایشه است قالت کان رسول الله ص اذا اغتسل من الجنابة بدأ فغسل یدیه ثم یتوضأ کما یتوضأ للصلوة ثم یدخل اصابعه فی الماء ثم یخلل بها اصول الشعر ثم یصب علی رأسه ثلاث غرفات من ماء ثم یفیض الماء علی جلده کله
و إن کنتم مرضی و اگر بیماران باشید یعنی بیماری که رسیدن آب بوی زیان دارد چنان که بر تن جراحتی دارد یا شکستگی عضوی از اعضاء یا آبله و مانند آن وی را درین بیماری رخصت هست که آب بگذارد و تیمم کند بدلیل خبر جابر عبد الله گفتا در سفری بودیم و یکی را از رفقاء ما سر بشکستند و او را احتلام رسید از یاران خود پرسید که مرا هیچ رخصتی بود آب بگذاشتن و تیمم کردن ایشان گفتند ترا هیچ رخصت ندانیم در تیمم با قدرت آب آن گه غسل کرد و فرمان یافت رسول خدا را از آن خبر کردند گفت قتلوه قتلهم الله ألا سألوا اذا لم یعلموا فانما شفاء العی السؤال انما کان یکفیه أن یتیمم و یعصب علی جرحه خرقة ثم یمسح علیها و یغسل سایر جسده
أو علی سفر یا در سفری باشد اگر دراز بود آن سفر یا کوتاه چون آب نیابد یا افزونی از آب خوردنی نیابد و وقت نماز درآید تیمم کند اما اگر عذر بیماری و سفر نبود و آب نیابد بمذهب شافعی رض آنست که تیمم کند و نماز کند پس چون بآب در رسد آن نماز قضا کند و مالک و اوزاعی و ابو یوسف میگویند بتیمم نماز کند و بر وی قضاء نماز نبود ابو حنیفه گفت نه تیمم کند و نه نماز تا آن گه که بآب در رسد و بوضو نماز کند
أو جاء أحد منکم من الغایط غایط گو است در زمین و اینجا کنایت از قضاء حاجت آدمی و این نام غایط از آن افتاد که عرب را کنف نبود در جدران در زمان اول بصحرا میشدند و گوها میجستند نشست را ...
... أو لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا میگوید اگر زنان را پاسیده باشید و آبدست باید کرد یا بزن رسیده باشید و غسل باید کرد و آب نیابید تیمم کنید معنی تیمم قصد است یقال یمم و تیمم ای قصد و الصعید التراب سمی صعیدا لأنه یصعد من باطن الأرض میگوید آهنگ خاک پاک کنید خاکی خشک آزاد از آمیغ مگر از ریک صعید روی زمین است و طیب آنست که نه پلید باشد نه آمیخته با چیزی نه از جنس زمین و تیمم از خصایص این امت است هرگز هیچ امت را نبودست پیش ازین امت مصطفی ص گفت فضلنا علی الناس بثلاث جعلت الأرض کلها لنا مسجدا و جعلت تربتها لنا طهورا اذا لم نجد الماء و جعلت صفوفنا کصفوف الملایکة
و بدو تیمم آنست که عایشه روایت کند و این خبر در صحیح است گفت یا رسول خدا ص در بعضی از سفرها بیرون شدیم چون به ذات الجیش رسیدیم عقد من گم شد و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود مصطفی ص آنجا بیستاد و مردمان برجستن آن برخاستند مردمان ابو بکر را گفتند بینی که عایشه چه کرد رسول خدا و یاران را اینجا موقوف کرد و با هیچ کس قطره ای آب نه در دشتی خشک
ابو بکر آمد نزدیک مصطفی ص و مصطفی سر در کنار من نهاده بود و در خواب شده و مرا گفت که رسول خدا را اینجا در زمینی خشک بی آب بداشتی و با کس قطره ای آب نه و با من عتاب میکرد و آنچه الله خواست میگفت و سر دست در پهلوی من میزد مصطفی ص سر بر کنار من داشت در خواب و من نمیتوانستم جنبیدن که نباید که بیدار شود آنجا بودیم چون بامداد شد قطره ای آب نبود جبرییل آمد و فرمان آورد بتیمم سید بن حضیر گفت ما هی بأول برکتکم یا آل ابی بکر و چون شتر بر کردیم بر گرفتن را عقد من از زیر پهلوی شتر بیرون آمد ۶۵ اما کیفیت تیمم آنست که چون وقت نماز درآید اول آب طلب کند اگر آب نیابد یا چندان یابد که خوردن وی را و رفیقان وی را چیزی بسر نیاید یا در راه آب دزدی باشد یا کسی یا چیزی که از وی ترسد یا آب ملک دیگری بود و بوی نفروشد مگر بزیادت قیمت آن یا جراحتی دارد یا بیماری که اگر آب بکار دارد هالک شود یا خطر آن بود که بیماری دراز شود چون این عذرها ظاهر بود و وقت نماز درآمده باشد جایی که خاک پاک باشد طلب کند چنان که در آن هیچ نجاستی نبود و مستعمل نباشد و بیرون از خاک جوهری دیگر چون زرنیخ و گچ و آهک و سرمه در آن نبود و نه آمیغ زعفران و مشک و ذریره و امثال آن آن گه هر دو دست بر آن زند چنان که گرد برخیزد و انگشتان بهم باز نهد و نیت استباحت نماز کند نه نیت رفع حدث و جمله روی خویش بآن مسح کند و بر وی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند پس اگر انگشتری دارد بیرون کند و دیگر باره دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتهاء چپ بر پشت انگشتان راست نهد و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد و بر کناره ساعد نهد پس این باطن انگشتان دست چپ برین صفت بر پشت ساعد راست براند تا بمرفق آن گه باطن کف چپ بر باطن ساعد راست نهد و ابهام بردارد و براند تا بکوع چون بکوع رسد باطن ابهام جهت پشت ابهام راست براند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الاولى
... و من یقتل مؤمنا متعمدا و هر که گرویده ای را کشد بقصد کشتن فرا سر وی شده فجزاؤه جهنم ارزانی وی دوزخست خالدا فیها جاودان در آن و غضب الله علیه و خشم الله بر وی و لعنه و لعنت از الله برو و أعد له عذابا عظیما ۹۳ و ساخت خدای وی را عذابی بزرگ
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند إذا ضربتم فی سبیل الله هنگامی که در سفر بید فتبینوا نیک بر رسید و نگاه کنید و لا تقولوا و مگویید لمن ألقی إلیکم السلام کسی را که سلام کرد بر شما لست مؤمنا تو گرویده نه ای و آمن کرده نه ای تبتغون عرض الحیاة الدنیا چیز این جهانی میجویید که در دست آید فعند الله نزدیک خدا است شما را مغانم کثیرة غنیمتهای فراوان کذلک کنتم من قبل شما اول هم چنان بوده اید فمن الله علیکم و الله بر شما سپاس نهاد فتبینوا بر جای خویش بید و به بر رسید إن الله کان بما تعملون خبیرا ۹۴ که الله تعالی بآنچه شما میکنید داناست
لا یستوی القاعدون من المؤمنین یکسان نیست نشستگان از جهاد از گرویدگان غیر أولی الضرر مگر نابینایان و المجاهدون فی سبیل الله و باز کوشندگان با دشمنان از بهر خدا بأموالهم و أنفسهم بمال خویش و تن خویش فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم افزونی داد خدای مجاهدان را بمال خویش و تن خویش علی القاعدین بر نشستگان درجة درجه ای و کلا وعد الله الحسنی و الله وعده داد همگان را ببهشت و فضل الله المجاهدین و افزونی داد الله مجاهدان را علی القاعدین بر نشستگان أجرا عظیما ۹۵ مزدی بزرگوار ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة
... پس ازین جهت دیت خطا و شبه عمد بر عاقله واجب کردند و این اجماع امتست و اتفاق اهل سنت و کس خلاف نکرده است در آن مگر جماعتی از خوارج که بر مال قاتل واجب دیده اند و آن خرق اجماع مسلمانان است و مذهب اهل سنت و دین حق آنست که بیان کردیم و الله اعلم
فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین توبة من الله و کان الله علیما حکیما میگوید هر که را بنده ای نباشد که آزاد کند کفارت قتل را دو ماه پیوسته روزه دارد اگر روزه بی عذری بگشاید چندان که روزه داشته باشد بکار نیست و از سر باید گرفت و اگر زنی را حیض رسد وی را عذر ظاهر است و از سر نباید گرفت و اگر بیمار شود دو قولی است و اگر بسفری بیرون شود اصحاب شافعی را در آن دو طریق است و اگر ماه رمضان پیش آید یا روز نحر و ایام التشریق تتابع منقطع شود که بروزگار دیگر روزه پیوسته میتوان داشت وی در آن معذور نیست و اگر طاقت روزه داشتن ندارد شافعی را دو قولست که اطعام بجای آن نشیند یا نه و درست آنست که ننشیند بجای آن ظاهر قرآن را و الله اعلم
قوله و من یقتل مؤمنا متعمدا الآیة این آیت در شأن مقیس بن ضبابة اللیثی آمد که برادر خود را هشام بن ضبابه در بنی النجار کشته یافت مقیس آمد و با رسول خدا ص بگفت رسول ص مردی را از بنی فهر با وی فرستاد و پیغام داد که اگر قاتل هشام میدانید بدست برادر وی مقیس وا دهید تا قصاص کند و اگر نمیدانید دیت وی بدهید فهری پیغام رسول خدا ص با ایشان گزارد ایشان همه گفتند سمعا و طاعة لله و لرسوله گفتند ما کشنده او نمیدانیم اما دیت بدهیم صد تا اشتر بودی دادند پس هر دو بازگشتند تا به مدینه روند شیطان مقیس را وسوسه کرد که دیت برادر میپذیری ترا مسبتی عظیم باشد درین پذیرفتن دیت چرا این فهری را نکشی بجای برادر و تشفی حاصل نکنی وسوسه شیطان او را بر آن داشت که آن مرد را بکشت و آن گه این شعر را بگفت ...
... یعنی چون بود آنکه لا اله الا الله ترا خصمی کند پس رسول خدا از بهر وی آمرزش خواست و وی را فرمود تا گردنی آزاد کند پس اسامه روزگار ابو بکر و عمر و عثمان و علی دریافت علی روزی او را بر قتال خواند گفت یا علی بر من امروز هیچکس از تو عزیزتر نیست اما قتال نکردم و نکنم بعد از آنکه رسول خدا ص گفت فکیف لک بلا اله الا الله
یا أیها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله ضرب در زمین جایها است در قرآن و آن رفتن مسافر است میگوید هنگامی که در سفر بید جایی در زمینی فتبینوا نیک بر رسید و نگاه کنید حمزه و کسایی و خلف فتثبتوا خوانند بالثاء و الباء و التاء من الثبات و التثبت التأنی و هو ضد العجلة تقول العرب تثبت فی امرک ای لا تعجل و المعنی ارفقوا و لا تعجلوا میگوید بر جای خویش باشید و مشتابید و تأنی فرو مگذارید باقی قرا فتبینوا خوانند بالباء و الیاء و النون و هو قریب من الأول و قد جاء ان التبین من الله و العجلة من الشیطان فمقابلة التبین بالعجلة تدل علی تقاربهما
اگر کسی گوید این تبین و تثبت که در آیت است هم در سفر واجب است و هم در حضر و فرق نیست پس چه معنی را بسفر مخصوص کرد جواب آنست که این حادثه در سفر افتاد ازین جهت در حضر مخصوص کرد و سفر بر حضر تنبیه میکند هم چنان که رب العزة رهن در سفر مخصوص کرد گفت و إن کنتم علی سفر و لم تجدوا کاتبا فرهان مقبوضة و آن گه سفر تنبیه داد بر حضر تا حکم رهن در سفر و حضر یکسان گشت اینجا هم چنانست
و لا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام بی الف قرایت مدنی و شامی و حمزه است و معنی سلم استسلام و انقیاد است چنان که جایی دیگر گفت و ألقوا إلی الله یومیذ السلم میگوید کسی را که با شما قتال نکند و شما را منقاد شود لست مؤمنا که تو مؤمن نه ای باقی قرا السلام خوانند بالف و هو التحیة ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة
... فصل
بدان که قصر جز در سفر روا نیست و سفر بر چهار ضربست سفر واجب چون حج و عمره و جهاد و سفر طاعت چون زیارت پدر و مادر و سفر مباح چون تجارت و نزهت و سفر معصیت چون راه زدن و دزدی کردن و قصر در همه جایز است مگر در سفر معصیت و بمذهب ابو حنیفه در سفر معصیت نیز روا است و این آیت که دلیل قصر است در سفر واجب آمده است و سفر طاعت و سفر مباح بدان ملحق است و احکام که بسفر تعلق دارد بر سه ضربست یکی آنست که بسفر دراز مخصوص است چون قصر و فطر و مسح بر موزه سه شبان روز و دوم آنست که در سفر دراز و کوتاه هر دو روا است چون نماز نافله بر راحله و تیمم و مردار خوردن بوقت ضرورت و ترک جمعه حکم سیوم جمع است میان دو نماز قول قدیم شافعی آنست که در سفر کوتاه روا است و بقول جدید جز در سفر دراز روا نیست و سفر دراز چهار برید است هر بریدی چهار فرسنگ هر فرسنگی سه میل بهاشمی هر میلی دوازده هزار قدم جمله شانزده فرسنگ باشد چهل و هشت میل و در خبر است از رسول خدا ص که گفت یا اهل مکه لا تقصروا فی اقل من اربعة برد ذلک من مکة الی عسفان او الطایف برد جمع برید است یقال برید و برد کما یقال سبیل و سبل و نذیر و نذر و بریدی دوازده میل باشد چنان که گفتیم و بمذهب ثوری و اصحاب رای حد مسافت قصر سه مرحله است بیست و چهار فرسنگ و بمذهب اوزاعی یک مرحله هشت فرسنگ و بمذهب داود قصر و فطر در سفر دراز و کوتاه مباح است و قصر بمذهب شافعی رخصتی است و نه واجب است خلافا لاصحاب الرای و مالک عایشه گفت کل ذلک قد فعل رسول الله ص قصر ذلک فی السفر و أتم و دلیل بر آنکه واجب نیست قوله تعالی و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة و این حد اباحت و رخصت است نه حد ایجاب و هر چند که واجب نیست و مسافر در اتمام و قصر مخیر است اما قصر فاضل تر است و پسندیده تر اول نمازی که رسول خدا ص در آن قصر کرد نماز دیگر بود بعسفان در غزاة بنی انمار
و ابتداء قصر آن گه کند که از بناهای شهر خویش یا ده خویش بیرون شود اگر چه از میان کشت زار و رزان که بشهر متصل بود بیرون نشده باشد روا است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة
... گفتا قرارگاه منست جان دوستان
مردی پیش بو یزید بسطامی شد گفت چرا هجرت نکنی و بسفر بیرون نشوی تا خلق را فایده دهی جواب داد که دوستم مقیم است بوی مشغول بدیگری نمیپردازم آن مرد گفت آب که دیر ماند در جایگاه خود بگندد
بو یزید جواب داد که دریا باش تا هرگز بنگندی آن گه این بیت بگفت ...
... فوجهک قبلتی و الیک حجی
و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة حکم قصر در فرض نماز اندر سفر هر چند که عموم خلق را تخفیفی و رخصتی است اما اهل خصوص را چون قهری و بعدی است از حضرت لا جرم ایشان را عوضی باز داد
هم در سفر اباحت نفل بر راحله یا پیاده روی در سفر خود کرده بی استقبال قبله تا بدانی که بر آن درگاه حجاب نیست و بند نیست و منع نیست و دستوری مناجات بر دوام هست چنان که خواهی از روی اشارت میگوید بنده من اگر قرب میخواهی اینک در گشاده و بار داده و منعی نه و اگر بعد میخواهی بر سبیل رخصت اینک ترا رخصت و خشمی نه اینست غایت کردم و کمال لطف حفظ سنت وفا و تحقیق معنی و لا
و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصلاة الآیة درین آیت دلالت روشن است که بنده ما دام که تا یک نفس از اختیار با وی بود حکم نماز از وی بر نخیزد نه در حال امن نه در حال خوف نه آن یک ساعت که سلطان حقیقت بر وی مستولی بود و وی در نقطه جمع و نه آن وقت که غلبات احکام شرع بر وی روان بود و وی در وصف تفرقت ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثانیة
... فإذا اطمأننتم فأقیموا الصلاة میگوید چون آرام گرفتید و از بیم وترس و بیماری و قتال با دشمن آمن شدید و بخانه های خویش بازگشتید نماز تمام کنید یعنی چهار رکعت إن الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا که نماز فرضی است بر مؤمنان نبشته و بر ایشان واجب کرده و وقتهای آن پیدا کرده
دو رکعت در سفر و چهار در حضر موقوت و موقت هر دو یکسانست یقال وقت الله علیهم و وقته ای جعله لأوقات و منه قوله و إذا الرسل أقتت و وقتت مشدد و مخفف خوانده اند و تخفیف فصیح تر بدلیل قوله موقوتا زید اسلم گفت موقوتا ای منجما تؤدونها فی انجمها کلما مضی نجم جاء نجم قال مجاهد الموقوت المفروض
فصل فی کیفیت الصلاة و ذکر حقوقها ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة
... قوله تعالی إلا من ظلم الا بمعنی لکن است و سخن مستأنف است که سخن در بالسوء من القول تمام شد میگوید که خدای دوست ندارد که کسی را بد گوید همانست که جای دیگر گفت و قولوا للناس حسنا آن گه گفت لکن مظلوم اگر شکایت کند از ظالم او را رسد که شکایت کند و آن گه در آن شکایت تعدی نه روا باشد که رب العزة گفت و کان الله سمیعا علیما یعنی سمیعا لقول المظلوم علیما بما یضمر این چون تهدیدی است مظلوم را اگر اندازه در گذارد و بیش از قدر رخصت گوید اگر کسی گوید سخن بد گفتن نه در جهر پسندیده است نه در اسرار پس تخصیص جهر درین آیت چه معنی دارد جواب آنست که این قضیت حال آن کس است که آیت بوی فرو آمد که بجهر گفت
این هم چنان است که جای دیگر گفت إذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا این تبین در سفر و حضر هر دو واجب است اما در سفر فرو آمد ازین جهت بسفر مخصوص کرد اما سفر تنبیه میکند بر حضر همچنین جهر تنبیه میکند بر اسرار
قوله إن تبدوا خیرا میگوید اگر عملی از اعمال بر آشکارا کنید آن را یکی ده نویسند چنان که گفت من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها أو تخفوه یا پنهان در دل دارید یعنی که نیت کنید و همت دارید اما بعمل نکنید آن را یکی یکی نویسند أو تعفوا عن سوء یا بدی از برادر مسلمان بتو رسد و تو از وی درگذاری و عفو کنی فإن الله کان عفوا قدیرا خدای در گذارنده گناهان بندگانست و تواناست که ایشان را ثواب نیکو دهد یعنی که اگر تو از برادر مسلمان درگذاری خدای اولیتر و سزاوارتر که گناهان تو درگذارد إن الذین یکفرون بالله و رسله کلبی و مقاتل گفتند این در شأن جهودان آمد و از ایشان عامر بن مخلد است و یزید بن زید که به عیسی کافر شدند و بکتاب وی انجیل و همچنین به محمد ص کافر شدند و به قرآن عطا گفت در شأن بنی قریظه و نضیر و بنی قینقاع آمد رب العزة گفت می خواهند اینان که به الله ایمان آرند و برسولان وی کافر شوند یا میخواهند که ببعضی رسولان ایمان آرند و ببعضی کافر شوند قتاده گفت جهودان و ترسایان اند اما جهودان به موسی ایمان آوردند و به تورات و به عیسی و کتاب وی انجیل کافر شدند و ترسایان بعیسی و بانجیل ایمان آوردند اما به محمد و به قرآن کافر شدند الله گفت می خواهند میان کفر و میان ایمان راهی نهند و دینی سازند و نه چنانست که ایشان میگویند که ایشان کافرانند بدرستی و هیچ شک نیست در کفر ایشان و عذاب دوزخ مآل و مرجع ایشان فذلک قوله أولیک هم الکافرون حقا و أعتدنا للکافرین عذابا مهینا آن گه ذکر مؤمنان کرد از امت محمد که بهمه پیغامبران و بهمه کتب ایمان آوردند گفت و الذین آمنوا بالله و رسله و لم یفرقوا بین أحد منهم و بیان این در آن آیت است که گفت قل آمنا بالله و ما أنزل علینا الآیة و چنان که کافران را صفت کرد و عقوبت ایشان بر پی آن داشت مؤمنانرا صفت کرد و ثواب ایشان بر عقب گفت أولیک سوف یؤتیهم أجورهم یعنی بایمانهم یؤتیهم بیا حفص خواند و یعقوب بروایت ولید حسان و این همچنانست که گفت و سوف یؤت الله المؤمنین أجرا عظیما جای دیگر گفت فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم باقی قراء نؤتیهم بنون خوانند و این همچنانست که گفت و آتیناه أجره فی الدنیا و فآتینا الذین آمنوا منهم أجرهم و کان الله غفورا لذنوبهم رحیما بهم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱ - النوبة الثانیة
... ابن زید گفت و ما ذبح علی النصب و ما أهل لغیر الله به هر دو یکسانند قطرب گفت علی بمعنی لام است یعنی و ما ذبح للنصب ای لاجل النصب کقوله فسلام لک ای علیک إن أسأتم فلها ای فعلیها
و أن تستقسموا ان در محل رفع است یعنی فحرم علیکم الاستقسام بالازلام و هو أن یطلب علم ما قسم له من الخیر و الشر من الازلام استقسام آنست که آن قسمت که الله کرده در غیر از خیر و شر وی علم آن باین ازلام جوید و این آن بود که در جاهلیت چوبها ساخته بودند و مانند تیرها در بیت الاصنام نهاده بر بعضی نوشته که امرنی ربی و بر بعضی نهانی ربی و بر بعضی نوشته که یسلم و بر بعضی لا یسلم و بر بعضی یرجع و یغنم و بر بعضی لا یرجع و لا یغنم پس چون یکی را از ایشان کاری پیش آمدی یا قصد سفر داشتی در آن بیت الاصنام شدی و آن تیرها زیر جامه پوشیده کرده یکی بیرون آوردی و آن نبشته که برآمدی بر آن حکم کردی از امر و نهی و گفته اند این استقسام بالازلام آن بود که جانوری میکشتند میان قومی بقمار و آن گه چوبی فرا می گرفتند و نامهای ایشان بر پهلوهای آن می نوشتند پس می بگردانیدند بر مثال آن قرعه چوب که فالگیران بگردانند
هر نام که برآمدی از قسمتهای آن جانور فرا آن کس دادندی استقسام آن بود و این فال که مردم میزدند بقرعه چوب از جمله کبایر و فسق است باید که دانی و از آن پرهیز کنی سعید جبیر گفت ازلام سنگ ریزهای سپید بودند که می بزدند و بر آن حکم میکردند مجاهد گفت ازلام کعاب اند که مقامران و نردبازان دارند سفیان بن وکیع گفت شطرنج است که این هم از جمله فسق است ...
... قوله ذلکم فسق ای خروج عن الحلال الی الحرام و خروج من طاعة الله و و رکوب لمعصیته و هو حرام لأن الازلام لا تبین شییا و الله سبحانه علام الغیوب لا الازلام و النجوم
روی عن ابی الدرداء قال رسول الله ص من تکهن او استقسم او تطیر طیرة ترده عن سفره لم ینظر الی الدرجات العلی من الجنة یوم القیامة
الیوم ییس الذین کفروا من دینکم این آیت بعد از فتح مکه آمد میگوید کافران اکنون نومید گشتند از بازگشت شما از دین اسلام و این از بهر آن گفت که کافران مسلمانان را پیش از آن رنج مینمودند و فتنه میکردند تا از دین اسلام باز گردند ...
... میگوید آن دین که شما را پسندیدم و شما را بدان فزودم اسلام است و اصل آن پنج چیز است چنان که مصطفی ص گفت بنی الاسلام علی خمس شهادة أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و الحج و صوم رمضان
روی عمر بن الخطاب قال بینما نحن عند رسول الله ص اذ طلع علینا رجل شدید بیاض الثیاب شدید سوداء الشعر لا یری علیه اثر السفر و لا یعرفه منا احد حتی جلس الی النبی ص و أسند رکبتیه الی رکبتیه و وضع یده علی فخذیه فقال یا محمد اخبرنی عن الایمان فقال الایمان ان تؤمن بالله و ملایکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر تؤمن بالقدر خیره و شره فقال صدقت فأخبرنی عن الاسلام قال الاسلام أن تشهد أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و تقیم الصلاة و تؤتی الزکاة و تصوم رمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا قال صدقت فأخبرنی عن الاحسان قال الاحسان ان تعبد الله کأنک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک قال فأخبرنی عن الساعة قال ما المسؤل عنها بأعلم من السایل
قال فأخبرنی عن اماراتها قال ان تلد الامة ربتها و أن تری الحفاة العراة الصم البکم ملوک الارض قال ثم انطلق فلبثت ملیا ثم قال لی یا عمر أ تدری من السایل قلت الله و رسوله اعلم قال فانه جبرییل اتاکم یعلمکم دینکم
فمن اضطر فی مخمصة این سخن راجع است با اول آیت چون محرمات یاد کرده بود و گفته که ذلکم فسق بر عقب آن گفت فمن اضطر فی مخمصة اگر کسی باضطرار و بیچارگی بجایی رسد که از گرسنگی بیم جان بود او را رخصت است که مردار خورد باین شرط که گفت غیر متجانف لإثم همانست که جای دیگر گفت غیر باغ و لا عاد بشرط آنکه قدر ضرورت خورد و بیش از کفایت و بیش از سد رمق نخورد و ننهد و اگر سگ یابد و مردار یابد سگ نخورد مردار خورد اگر سگ مرده یابد و جانور دیگر مرده یابد سگ نخورد و آن را خورد و اگر سگ یابد و خوک یابد سگ خورد و خوک نخورد و اگر مردم مرده یابد و جز از مردم یابد مرده مردم نخورد حرمت را و گفته اند غیر متجانف لإثم ای غیر متعرض لمعصیة و هو أن یکون عاصیا بسفره أو یأکل فوق الشبع
آن گه گفت فإن الله غفور رحیم اینجا مضمریست یعنی فأکل فان الله غفور یغفر له ما اکل مما حرم علیه رحیم باولیایه حیث رخص لهم ختم آیت برحمت و مغفرت از آن کرد که آخر این مضطر حرام خورده است اگر چه بعذر خورده است پس بحقیقت نه حلال خوار است اما معذور است و نزدیک الله مغفور است
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۲ - النوبة الاولى
... الیوم أحل لکم الطیبات امروز حلال کردند شما را این پاکها از بهیمه انعام و طعام الذین أوتوا الکتاب کشته و صید اهل کتاب أحل لکم شما را حلال است و طعامکم و کشته و صید شما حل لهم ایشان را حلال است و المحصنات من المؤمنات و داشتگان و کوشیدگان از زنان گرویدگان و المحصنات من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم و آزاد زنان اهل کتاب تورات و انجیل إذا آتیتموهن آن گه که ایشان را دهید أجورهن کاوینهای ایشان محصنین پاکان در عقد نکاح و خویشتن داران غیر مسافحین نه زانیان و پلیدکاران و لا متخذی أخدان و نه دوست گیرندگان و من یکفر بالإیمان و هر که بایمان کافر شود فقد حبط عمله بدرستی که کردار وی تباه گشت و نیست شد و هو فی الآخرة من الخاسرین ۵ و او در آن جهان از زیانکاران است
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند إذا قمتم إلی الصلاة چون از خواب بر نماز خیزید فاغسلوا وجوهکم رویهای خود بشویید و أیدیکم و دو دست خویش إلی المرافق تا هر دو وارن و امسحوا برؤسکم و سرهای خویش را مسح کشید و أرجلکم و دو پای خویش إلی الکعبین تا هر دو بژول و إن کنتم جنبا و اگر جنابت رسیده باشید فاطهروا غسل کنید و إن کنتم مرضی و اگر بیماران باشید أو علی سفر یا در سفر باشید أو جاء أحد منکم من الغایط یا یکی از شما از غایط میآید أو لامستم النساء یا زنان را پاسید فلم تجدوا ماء و آبی نیابید فتیمموا آهنگ کنید صعیدا طیبا زمینی و خاکی پاک را فامسحوا بوجوهکم و أیدیکم و رویهای خویش و دستهای خویش بپاسید منه از آن خاک ما یرید الله نمیخواهد خدای لیجعل علیکم من حرج که بر شما تنگی نهد و لکن یرید لیطهرکم لکن میخواهد که شما را پاک کند و لیتم نعمته علیکم و نعمت طاعت بر شما تمام کند لعلکم تشکرون ۶ تا مگر آزادی کنید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۲ - النوبة الثانیة
... و فی حدیث انس قال قال لی رسول الله ص یا بنی بالغ فی الغسل من الجنابة فتخرج من مغتسلک و لیس علیک ذنبا و لا خطییة قلت بابی و أمی فما المبالغة قال تبل اصول الشعر و تتقی البشرة
و إن کنتم مرضی أو علی سفر أو جاء أحد منکم من الغایط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و أیدیکم منه ای من الصعید شرح این در سورة النساء رفت
ما یرید الله لیجعل علیکم فیما فرض علیکم من الوضوء و الغسل و التیمم من حرج ای ضیق میگوید الله نمیخواهد بر شما تنگی در دین بلکه دین بر شما فراخ کرد باین رخصتها که داد و آسانی فرمود و لکن یرید لیطهرکم من الاحداث و الجنابات و الذنوب و الخطییات لکن میخواهد که شما را پاک گرداند باین وضو و غسل که فرمود از حدث و جنابت از روی ظاهر هم از معصیت از روی باطن و لیتم نعمته علیکم و تا نعمت خود بر شما تمام کند بروشن داشتن راه دین و در آموختن کار دین و قیل بانجاءکم من النار و ادخالکم الجنة یدل علیه ما ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الاولى
... یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند علیکم أنفسکم بر شما بادا تنهای شما لا یضرکم نگزاید و زیان ندارد شما را من ضل بیراهی هر که گم گشت از راه إذا اهتدیتم چون شما بر راه راست بودید إلی الله مرجعکم جمیعا با خدایست باز گشت شما همه فینبیکم بما کنتم تعملون ۱۰۵ و خبر کند شما را بآنچه میکردید
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند شهادة بینکم گواهی که بود در میان شما إذا حضر أحدکم الموت هر گه که حاضر آید بیکی از شما مرگ حین الوصیة هنگام وصیت کردن اثنان ذوا عدل منکم آن گواهی باید از دو گواه استوار از اهل دین شما أو آخران من غیرکم یا گواهی دو تن از اهل جز از دین شما إن أنتم ضربتم فی الأرض اگر چنان بود که در سفر باشید فأصابتکم و ناگاه بشما رسد مصیبة الموت مرگ رسیدنی تحبسونهما ایشان را هر دو فرا سوگند پناوید من بعد الصلاة پس نماز دیگر فیقسمان بالله تا آن دو گواه سوگند خورند بخدای إن ارتبتم اگر بگواهی ایشان در شک باشید لا نشتری به ثمنا که با سوگند بدروغ بهای اندک نمی خریم از دنیا و لو کان ذا قربی و اگر چند که خویشاوندی بود و لا نکتم شهادة الله و گواهی که خدای را بآن قیام میباید کرد پنهان نمیداریم إنا إذا لمن الآثمین ۱۰۶ ما پس از بزه کاران باشیم اگر چنین کنیم
فإن عثر اگر برافتند علی أنهما استحقا إثما بر آنکه ایشان هر دو خیانت کردند و بزه کار شدند فآخران یقومان مقامهما پس برخیزد دو تن دیگر بجای آن دو گواه من الذین استحق علیهم الأولیان دو گواه که اولیترند بگواهی و نزدیکترند بایشان که آن دو گواه پیشین که مستحق نام خیانت شدند بدان شدند که با ایشان خیانت کردند فیقسمان بالله سوگند بخورند بخدای لشهادتنا أحق من شهادتهما که گواهی ما دو تن راست تراست از گواهی ایشان دو تن و ما اعتدینا و ما اندازه راستی درنگذاشتیم إنا إذا لمن الظالمین ۱۰۷ و اگر درگذاشتیم آن گه از ستمکارانیم بر خویشتن ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة
... ما جعل الله من بحیرة این آیت تفسیر آن آیت است که آنجا گفت و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الأنعام الایة و آن آیت که بر عقب گفت و قالوا هذه أنعام و آن آیت که در سورة النحل است و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا الایة
بحیره در نهاد و سنت جاهلیت آن بود که ماده شتری چون پنج بطن بزادی و پنجمین بچه نر بودی ایشان گوش آن ماده شتر بشکافتندی و فرو گذاشتندی تا بمراد خویش بسر آب و گیاه شدی و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آن بر خود حرام کردندی و سایبه آن بود که چون کسی از ایشان بسفر بودی یا بیمار بودی نذر کردی و گفتی اگر مسافر بسلامت باز آید یا بیمار به شود ناقتی سایبة ای مخلاة پس چون نذر واجب شدی آن شتر که نذر در آن بود فرو گذاشتندی و آزاد کردندی از نشستن و بار برنهادن و در وصیلة خلافست از وجوه و اختیار قول سعید مسیب کرده اند وی گفته است که وصیلة آنست که ماده شتر که بچه ماده زادید و پس آن باز در شکم دیگر هم ماده زادید گفتندی وصلت اختها و گوش وی بریدندی بت را
و حامی آن بود که شتر نر را نامزد کردندی که هر گه که از ضراب وی چندین شکم زاده آید پشت او از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد است چون آن عدد تمام شدی و بیشتر آن ده شکم میبود گفتندی قد حمی ظهره پشت خویش حمی کرد نه بر نشستندی نه بار بر نهادندی نه بکشتندی نه خوردندی ...
... در معنی منکم و من غیرکم دو قول است یکی آنست منکم من اهل دینکم أو آخران من غیرکم ای من غیر اهل ملتکم قول دیگر منکم من اهل المیت
و در صفت اثنان دو قولست یکی آنست که دو گواه اند که گواه باشند بر وصیت موصی دیگر آنست که دو وصی اند و در حال سفر علی الخصوص تاکید امر را دو وصی گفت و دلیل برین قول آنست که در سیاق آیت گفت فیقسمان بالله و معلوم است که گواهان را سوگند لازم نیاید و نیز آیت در دو وصی آمد که خیانت کردند در وصیت و رسول خدا ایشان را سوگند داد و بر این قول شهادت بمعنی حضور باشد کقوله تعالی و لیشهد عذابهما طایفة ای و لیحضر تحبسونهما من بعد الصلاة ای صلاة العصر
نماز دیگر میخواهد تغلیظ یمین را که آن وقتی عظیم است و لهذا قال حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی قیل هی صلاة العصر و اهل ادیان آن را بزرگ دارند و تعظیم نهند و علی الخصوص اهل کتاب بوقت طلوع آفتاب و غروب آن عبادت کنند و آن ساعت از گفت دروغ و سوگند دروغ نیک پرهیز کنند ...
... قراءت حفص عن عاصم استحق بفتح تا و خا یعنی فآخران من الذین استحق الاولیان منهم و فیهم الوصیة التی اوصی بها الی غیر اهل بیته یقومان مقامهما و قیل معناه استحق علیهم الاولیان رد الایمان قراءت ابو بکر از عاصم و حمزه و یعقوب الاولین بجمع است یعنی فآخران من الاولین الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم و انما قیل لهم الاولین لانهم الاولون فی الذکر فی قوله یا أیها الذین آمنوا شهادة بینکم و فی قوله اثنان ذوا عدل منکم فیقسمان بالله یعنی یحلفان بعد صلاة العصر لشهادتنا أحق من شهادتهما ای یمیننا احق من یمینهما و اصح لکفرهما و ایماننا و ما اعتدینا فیما قلنا إنا إذا لمن الظالمین چون این آیت فرو آمد دو کس از ورثه میت برخاستند عبد الله عمرو عاص و مطلب بن ابی وداعه بعد از نماز دیگر نزدیک منبر و سوگند خوردند که آن دو نصرانی خیانت کردند و دروغ گفتند پس آن جام سیمین از تمیم و عدی باز ستدند و باولیاء میت دادند پس تمیم داری بعد از آن مسلمان شد و با رسول خدا بیعت کرد و گفت صدق الله و رسوله انا اخذت الاناء فأتوب الی الله و أستغفره و عدی بن بدا نصرانی مرد
ذلک أدنی این ادنی اولی است و این ولی و دنو قربست میگوید این چنین نزدیکتر بود و اولی تر که گواهان بر وجه خویش و بر راستی بگزارند أو یخافوا ای اقرب الی ان یخافوا أن ترد أیمان علی اولیاء المیت بعد ایمان الاوصیاء فیحلفوا علی خیانتهم و کذبهم فیفتضحوا ثم وعظ المؤمنین ان یعودوا لمثل هذا فقال و اتقوا الله ان تحلفوا ایمانا کاذبة او تخونوا امانة و اسمعوا الموعظة و الله لا یهدی القوم الفاسقین لا یرشد من کان علی معصیة درین آیت که شهادة بینکم علما سه فرقه اند قومی گفتند که این آیت نه منسوخ است و اهل ذمت را درین هیچ چیز نیست و آخران من غیرکم معنی آنست که من غیر قبیلتکم و گفتند که گواهی نامسلمان بهیچ کار نیاید و قومی گفتند که این در اهل ذمت است و من غیرکم یعنی من غیر اهل دینکم اما آیت منسوخ است و گواهی نامسلمان بهیچ کار نیست قومی گفتند و کثرت درین است و بیشترین علماء برین اند که آیت نه منسوخ است و من غیرکم من غیر اهل دینکم است اما گفتند که علی الخصوص در سفر است که گواه از اهل ذمت یابند و از مسلمان نیابند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام » ۱ - النوبة الثالثة
... همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
یا آدم دست از گردن حوا بیرون کن که ترا دست در گردن نهنگ عشق می باید کرد و با شیر شریعت هم کاسگی می باید کرد از سر صفات هستی برخیز که ترا بقدم ریاضت بپا فزار ملامت بآفاق فقر سفر می باید کرد رو در آن خاک دان بنشین بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش ...