گنجور

 
۴۳۰۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۹- سورة الحجرات‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... عزیز کرده تو کس خوار نکند بر کشیده تو کس نگونسار نکند بداغ گرفته تو کس در او طمع نکند مؤمنان همه بداغ تواند و در روش خویش با چراغ تواند بر کشیدگان عطف و نواختگان لطف تواند از تارات خلقیت و حالات بشریت در دایره عهده قدم بر نقطه رضا دارند گاه چون سروی در چمن در مقام خلوت اند گاه چون چفته چوگانی بر مقام خدمت اند ایشانند که در ازل رب العالمین ایشان را نواخته و میان ایشان برادری افکنده که إنما المؤمنون إخوة برادری که هرگز منقطع نشود قرابتی که بریده نگردد نسبی که تا ابد بپیوندد همانست که خبر میآید کل سبب و نسب ینقطع یوم القیمة الا سببی و نسبی مراد باین نسب دین و تقوی است نه نسب آب و گل

اگر نسبت آب و گل بودی بو لهب و بو جهل را در آن نصیب بودی و هو المشار الیه فی قوله إن أکرمکم عند الله أتقاکم ای جوانمرد چون می دانی که مؤمنان همه برادران تواند و در نسب ایمان و تقوی خویشان تواند حق برادری بگزار و شرط خویش بجای آر زندگانی با ایشان بموافقت کن راه ایثار و فتوت پیش گیر و خدمت بی معارضت کن ایشان گناه کنند تو عذر خواه ایشان بیمار شوند تو عیادت کن حظ خود یکسر فرو گذار و نصیب ایشان زیادت کن اینست حق برادری اگر سر این داری درای و رنه هجرت کن ذو النون مصری را پرسیدند که صحبت با که داریم و نشست و خاست با که کنیم گفت من لا یملک و لا ینکر علیک حالا من احوالک و لا یتغیر بتغیرک فرمود صحبت با کسی کن که وی را ملک نبود یعنی آنچه دارد از مال و ملک نه حق خویش داند حق برادران در آن بیش از حق خویش شناسد

هر خصومت که در عالم افتاد از تویی و منی خاست چون تویی و منی از راه برداشتی موافقت آمد و خصومت برخاست

دیگر وصف آنست که صحبت با کسی دار که بهیچ حال بر تو منکر نگردد و اگر در تو عیبی بیند از تو برنگردد ...

... دوستی مر مرد را از دیدن عیب محبوب نابینا کند و از ملامت شنیدن کر گرداند تا نه عیب دوست بیند نه ملامت در دوستی وی شنود سدیگر وصف آنست که لا یتغیر بتغیرک باین کلمت او را از صحبت خلق باز برید گفت صحبت که کنی با حق کن نه با خلق زیرا که خلق بگردند چون تو بگردی و حق جل جلاله بجلال احدیت خویش و کمال صمدیت خویش هرگز بنگردد اگر چه خلق بگردند

پیر طریقت گفت الهی تو مؤمنان را پناهی قاصدان را بر سر راهی عزیز کسی که تو او را خواهی اگر بگریزد او را در راهی طوبی آن کس را که تو او رایی آیا که تا از ما خود کرایی

ذو النون مصری گفت زنی را دیدم درین سواحل شام زنی که بصورت زن نمود و بمعنی هزار مرد بیشتر همه عین صفا و ذات وفا بود ظاهر او همه صفا صفت باطن او همه بقا معرفت نه در صورت اسم و جسم آویخته نه در منزل حال و قال رخت افکنده ...

میبدی
 
۴۳۰۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۱ - النوبة الثانیة

 

... گفت انا قاف منم قاف گرد عالم درآمده گفت این کوه های خرد چیست

گفت این رگهای منست و در هر بقعتی و در هر شهری از شهرهای زمین از من رگی است بدو پیوسته هر آن زمین که بارادت حق آن را زلزله خواهد رسید مرا فرماید تا رگی از رگهای خود بجنبانم که بآن زمین پیوسته تا آن را زلزله افتد ذو القرنین گفت یا قاف از عظمت الله با ما چیزی بگوی گفت یا ذا القرنین ان شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازه و هم و فهم بیرونست بعظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت بوصف او رسد گفت آخر آنچ کمتر است و در تحت وصف آید چیزی بگوی گفت وراء من زمینی است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن همه کوهان اند پر از برف و رنه آن برف بودی من از حرارت دوزخ چون ار زیر بگداختید ذو القرنین گفت زدنی یا قاف نکته ای بگوی دیگر از عظمت و جلال حق گفت جبرییل امین کمر بسته در حجب هیبت ایستاده هر ساعتی از عظمت و سیاست درگاه جبروت بر خود بلرزد رعده ای بر وی افتد رب العالمین از آن رعده وی صد هزار ملک بیافریند صفها برکشیده در حضرت بنعت هیبت سر در پیش افکنده و گوش بر فرمان نهاده تا یک بار از حضرت عزت ندا آید که سخن گویید همه گویند لا اله الا الله و بیش از این نگویند اینست که رب العالمین گفت یوم یقوم الروح و الملایکة صفا الی قوله و قال صوابا یعنی لا اله الا الله و قیل معنی قوله ق قف یا محمد علی اداء الرسالة و العمل بما امرت و قیل معناه قضی الامر کقوله حم ای حم ما هو کاین و الاحسن ان یقال هو من الحروف المقطعة علی ما سبق امثاله

و القرآن المجید ای الشریف الکریم علی الله الکثیر الخیر العظیم الشأن هذا قسم جوابه محذوف لدلالة ما بعده من الکلام علیه تأویله و القرآن المجید ان الرسول صادق و الساعة حق و بر قول ایشان که گفتند قضی الامر جواب مقدم است تقدیره و القرآن المجید قضی الامر باین قرآن بزرگوار که کار گزاردند و حکم راندند در ازل و قیل جوابه بل عجبوا و جوابات القسم سبعة ان الشدیدة کقوله و الفجر و لیال عشر الی قوله إن ربک لبالمرصاد و ان الخفیفة کقوله تالله إن کنا لفی ضلال مبین و ما النفی کقوله و الضحی و اللیل إذا سجی ما ودعک ربک و اللام المفتوحة کقوله فو ربک لنسیلنهم و لا کقوله و أقسموا بالله جهد أیمانهم لا یبعث الله من یموت و قد کقوله و الشمس و ضحاها الی قوله قد أفلح من زکاها و بل کقوله ق و القرآن المجید بل عجبوا أن جاءهم منذر منهم یعرفون نسبه و صدقه و امانته فقال الکافرون هذا ای هذا الذی یقول ان نبعث شی ء عجیب و قیل اختیار الله محمدا للرسالة و الانذار شی ء عجیب اگر کسی گوید در سوره ص و قال الکافرون بواو و گفت و اینجا بفا گفت چه فرق است جواب آنست که عرب استعمال فا جایی کنند که ثانی باول متصل بود که در فا معنی اتصال است و اینجا شی ء عجیب متصل است بآنچه گفت عجبوا أن جاءهم و این معنی اتصال در سوره ص نیست لا جرم بواو گفت نه بفا ...

میبدی
 
۴۳۰۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

... ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة قیل معناه لنفس واحدة و مراد از این نفس ذات مصطفی ص است در همه احوال رضای وی جست چنانک فرمود و من آناء اللیل فسبح و أطراف النهار لعلک ترضی در قبله رضاء وی جست فلنولینک قبلة ترضاها در شفاعت امت رضای وی جست و لسوف یعطیک ربک فترضی

بحیاة وی قسم یاد کرد که لعمرک بقوت دل وی قسم یاد کرد که ق و القرآن المجید بصفاء مودت وی قسم یاد کرد که ص و القرآن ذی الذکر بقدمگاه وی قسم یاد کرد که لا أقسم بهذا البلد بر وی و موی وی قسم یاد کرد که و الضحی و اللیل إذا سجی هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد فإنک بأعیننا الذی یراک حین تقوم در خواب و بیداری عصمت بر وی داشت که و الله یعصمک من الناس جمله احوال او را کفایت کرد أ لیس الله بکاف عبده در هر جای و در هر حال وحی بدو پیوسته داشت در خواب بود که وحی آمد یا أیها المدثر یا أیها المزمل بر ناقه بود که وحی آمد الیوم أکملت لکم دینکم در راه غزا بود که وحی آمد یا أیها الناس اتقوا ربکم إن زلزلة الساعة شی ء عظیم از مکه بیرون آمده بود بجحفه که وحی آمد إن الذی فرض علیک القرآن لرادک إلی معاد در غار بود که رب العزة او را جلوه کرد ثانی اثنین إذ هما فی الغار در اندوه بود که وحی آمد و لقد نعلم أنک یضیق صدرک بما یقولون در شادی بود که وحی آمد إنا فتحنا لک فتحا مبینا شب معراج در بیت المقدس بود که وحی آمد و سیل من أرسلنا در حضرت قاب قوسین بود که بی واسطه بر بساط ناز راز شنید که فأوحی إلی عبده ما أوحی

عشق آمد و جان و دل فراجانان داد ...

... یک ذره بصد هزار جان نتوان داد

جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سری دیگر گفته اند در معنی ق گفتند آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمود کاری است از آن قاف که گرد دلهای دوستان درکشیده پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد قدم وی فرو گیرند گویند وراء این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست همچنین کسی که در ولایت دل و صحرای سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد قدم وی در مقام دل فرو گیرند گویند کجا میشوی ما خود همین جای با توایم انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی

پیر طریقت گفت الهی گر دارم چون که بوی نمی بویم و ندارم من این حسرت با که گویم الهی او که یک نظر دید عقل او پاک برمید پس او که دایم بدیده دل ترا دید چون بیارمید عجب کاریست کار او که مینگرد درو و میجوید او را هم از او او جل جلاله با جوینده خود همراه است پس این جستن او را چه بکار است اینست که رب العالمین فرمود و نحن أقرب إلیه من حبل الورید این آیت اشارت است فراقرب حق جل جلاله مر بنده را اما قرب بنده مر حق را آنست که فرمود و اسجد و اقترب و مصطفی گفت مخبرا عن الحق سبحانه لا یزال یتقرب الی العبد بالنوافل حتی احبه قرب بنده مر حق را اول بایمانست و تصدیق و آخر باحسانست و تحقیق و الاحسان ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک

این خبر اشارت است بملاقات دل با حق و معارضه سر با غیب و مشاهده جان در مناجات نهان اما قرب حق مر بنده را دو قسم است یکی کافه خلق را بعلم و قدرت کقوله و هو معکم اینما کنتم ...

... بمحو این فاین انتا

قوله إذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید در خبر است که این دو فریشته که بر بنده موکل اند چون بنده نشسته باشد یکی از سوی راست حسنات وی مینویسد یکی از سوی چپ سییات وی مینویسد چون بنده بخسبد یکی بر سر بالین وی بیستد یکی بر قدمگاه و او را نگاه میدارند چون بنده در راه میرود یکی از پیش میرود و یکی از قفا و آفات از وی دفع میکنند و گفته اند فریشته حسنات هر روز و شب ایشان را بدل کنند و دو دیگر فرستند و حکمت درین آنست که تا فردا گواهان طاعات و حسنات وی بسیار باشد و فرشته سییات بدل نکنند تا عیب وی جز آن یک فرشته نداند نظیر این در قرآن قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم اسرفوا مجمل گفت سر بسته بی تفصیل ای جبرییل تو وحی میگزار که اسرفوا و بتفصیل مدان که چه کردند ای محمد تو وحی میخوان که اسرفوا و مدان که چه کردند

کریما خداوندا رحیما پادشاها نخواست که جبرییل گناه بنده بداند و رسول معصیت او بخواند کی روا دارد که شیطان بنده را از درگاه وی براند قوله ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید فریشته دست راست فریشته فضل است و فریشته دست چپ فریشته عدل و چنانک فضل بر عدل سالار است فریشته دست راست بر فریشته دست چپ سالار است ای فریشته دست راست تو امیر باش هر حسنتی ده مینویس ای فریشته دست چپ تو رعیت باش جز آنکه فریشته دست راست گوید منویس چون بنده معصیت کند فریشته دست راست گوید هفت روز بگذار و منویس مگر عذری بخواهد و توبه کند ...

میبدی
 
۴۳۰۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۲ - النوبة الاولى

 

... الذی جعل مع الله او که با الله خدایی دیگر می بجوید و میپرستد فألقیاه فی العذاب الشدید ۲۶ در افکنید او را در عذاب سخت

قال قرینه دیو او گوید ربنا ما أطغیته خداوند ما من او را بر نافرمانی و گزافکاری نداشتم و لکن کان فی ضلال بعید ۲۷ لکن او خود در بی راهی بود از راه راست دور

قال لا تختصموا لدی گوید نزدیک من جنگ مکنید و خصومت مگیرید و قد قدمت إلیکم بالوعید ۲۸ و پیش از این سخن خویش بشما رسانیده بودم بوعید ...

... إنا نحن نحیی و نمیت ماییم که مرده زنده کنیم و زنده میرانیم و إلینا المصیر ۴۳ و بازگشت با ماست

یوم تشقق الأرض عنهم آن روز که پاره پاره باز شکافد زمین از ایشان سراعا زودازود ذلک حشر آن فراهم آوردی است و انگیختنی علینا یسیر ۴۴ بر ما آسان

نحن أعلم بما یقولون ما داناتریم از تو بآنچه ایشان میگویند و ما أنت علیهم بجبار و تو بر ایشان نه پادشاهی و نه کامران فذکر بالقرآن من یخاف وعید ۴۵ پند ده بقرآن او را که ترسد از تهدید و وعید من

میبدی
 
۴۳۰۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... رسول المنایا تله للجبینه

ای سخره امل ای غافل از اجل ای اسیر آز ای بنده نیاز تا کی در زمستان غم تابستان خوری و در تابستان غم زمستان و کاری که لا محالة بودنی است از آن نه اندیشی و راهی که علی التحقیق رفتنی است زاد آن راه برنگیری شغل دنیا راست میداری و برگ مرگ نسازی ای مسکین مرگت در قفاست از او یاد آر منزلت گور است آباد دارد امروز در خوابی باش تا بیدار گردی امروز مستی باش تا هشیار گردی حطام دنیا جمع میکنی و از مستحق منع میکنی چه طمع داری که جاوید با آن بمانی باش تا ملک الموت درآید و جانت غارت کند وارث درآید و مالت غارت کند خصم درآید و طاعتت غارت کند کرم درآید و پوست و گوشتت غارت کند

آه اگر با این غفلت و زلت و اندرین زحمت و ظلمت دشمن درآید و ایمان غارت کند مفلسا که تو باشی بی تن و بی جان بی مال و سود و زیان بی طاعت و بی ایمان ...

... ای سیدی که کل کمال نکته ایست از کمال تو جمله جمال نقطه ایست از جمال تو ای مهتری که ماه روشن سیاه گردد اگر بیند طلعت با جمال تو خورشید عالم شیدا گردد از نسیم شمال تو رضوان رضا دهد بدربانی صهیب و بلال تو

ملک از فلک نثار کند ستاره ای بر خد و قد با اعتدال تو مشک را رشک آید از زلف و خال تو مجد و حمد و ملت و دولت پیوسته میم و حامیم و دال تو با این همه منقبت و مرتبت ای سید راه فنات می بباید رفت و در کف لحد می بباید خفت پدرت خلیل از این قهر نرست برادرت کلیم از این زهر نجست

ای محمد اکنون که کار تام شد و قواعد شرع بنظام شد که الیوم أکملت لکم دینکم منشور رسالت برخواندی مکه گشادی بر اعدا ظفر یافتی دامن کفر چاک کردی صنادید قریش هلاک کردی کعبه را از بتان پاک کردی قیصر روم از بیم تو در قصر خویش بی آرام است نجاشی در حبشه ترا بنده غلام است هرقل در روم ترا مطیع فرمان و پیامست آسمان بفرق تو مینازد زمین بخاک قدمت مینازد وقت آن آمد که روی در نشیب مرگ آری و همه را یکبارگی بگذاری کار چون بکمال رسد نقصان گیرد ...

... هیچ صاحب صدق از مرگ نترسد

حسین بن علی ع پدر را دید که بیک پیراهن حرب میکرد گفت لیس هذا زی المحاربین

علی گفت ما یبالی ابوک اسقط علی الموت ام سقط الموت علیه

صدق زاد سفر مرگست و مرگ راه بقاست و بقا سبب لقاست

من احب لقاء الله احب الله لقاه

اهل غفلت چون بسر مرگ رسند بآن نگرند که چه میستانند پیراهن خلق از سر برمیکشند و خلعت نو در سر میافکنند مردی که هفتاد سال بر یک پیراهن ببود و آن پیراهن خلق گشت آن پیراهن را از سر وی برمیکشند و قرطه ملک ابد در وی میپوشند جای شادی است نه جای زاری

عمار یاسر عمر وی بنود سال رسید نیزه در دست گرفتی دستش میلرزیدی مصطفی ع او را گفته بود آخر قوت تو از طعام دنیا شیر باشد در حرب صفین عمار حاضر بود نیزه در دست گرفته و تشنگی بر وی افتاده شربتی آب خواست قدحی شیر بوی دادند یادش آمد حدیث مصطفی ص گفت امروز روز دولت عمار است ...

میبدی
 
۴۳۰۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۱- سورة الذاریات‏ » ۱ - النوبة الثانیة

 

... قرأ حمزة الکسایی و ابو بکر عن عاصم مثل برفع اللام علی انه نعت للحق و الباقون بالنصب علی انه صفة مصدر محذوف ای انه لحق حقا مثل ما انکم تنطقون

قوله هل أتاک حدیث ضیف إبراهیم المکرمین سماهم مکرمین لانهم کانوا ملایکة کراما و قد قال الله عز و جل بل عباد مکرمون و قیل لانهم کانوا ضیف ابراهیم و کان ابراهیم اکرم الخلیقة و ضیف الکرام مکرمون و قیل لان ابراهیم ع اکرمهم بتعجیل قراءهم و القیام بنفسه علیهم و طلاقة الوجه

و قال ابن عباس سماهم مکرمین لانهم جاءوا غیر مدعوین و فی الخبر عن النبی ص قال من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه

إذ دخلوا علیه فقالوا سلاما ای سلموا علیه سلاما للتحیة قال سلام ای رد علیهم السلام بمثل ما سلموا و قیل معناه نحن سلم لک غیر محاربین لتسکن نفسه فاجابهم بمثل ذلک فقال سلم ای نحن ایضا قوم منکرون ای غرباء لا اعرفکم قال ابن عباس ظن ابراهیم انهم بنو آدم فقال فی نفسه هؤلاء قوم لا نعرفهم و قیل انما انکر امرهم لانهم دخلوا علیه من غیر استیذان و قیل لم یکن السلام تحیتهم فی ذلک الزمان فلما سلموا علیه نکرهم

فراغ إلی أهله اتاهم فی خفیة من ضیفه لیلا یعلموا بما یتکلفه لهم راغ ای اسرع فی خفاء فجاء بعجل سمین مشوی و کان اکثر ماله ص البقر و اختار السمین زیادة فی اکرامهم

فقربه إلیهم لیأکلوا فلم یأکلوا لانهم لا یأکلون و لا یشربون قال ابراهیم أ لا تأکلون لم یأمرهم بالاکل تعظیما لهم فأوجس منهم خیفة اذ رفعوا ایدیهم عن طعامه و ظن انهم جاءوه بشر یریدونه قالوا لا تخف انا رسل الله و قیل ان جبرییل مسح العجل بجناحه فقام یدرج حتی لحق بامه و کانت فی الدار فصدقهم و امن و بشروه بغلام علیم یعنی اسحاق علیه السلام

فأقبلت امرأته فی صرة ای صیحة تقول اوه ا الد و انا عجوز و الصرة الصیحة الرفیعة منها صریر الباب و قیل فی صرة ای فی حیاء لأنها رأت اثر الحیض فصکت وجهها ای لطمت وجهها و قیل جمعت اصابعها فضربت جبینها تعجبا کعادة النساء اذا انکرن شییا و قالت عجوز عقیم ای انا عجوز و قیل معناه أ تلد عجوز و لها تسع و تسعون سنة و کانت فی شبابها عقیما لم تلد ...

میبدی
 
۴۳۰۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۱- سورة الذاریات‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... خدای یگانه یکتا یگانه در ذات و صفات یکتا در سزا از همه کس منزه و از همه چیز جدا لیس کمثله شی ء چو او کس نیست و او را مثل و مانند نیست

مانندگی از انبازیست و الله جل جلاله بی شریک و بی انباز است بی نظیر و بی نیاز است در منعش ببند و در جود و از است گناه آمرز و معیوب نواز است پیدا کننده مهر خود ببنده نوازی دوست دار بنده با بی نیازی و مهر او کننده میان خود و بنده بی شرکت و بی انبازی پس سزاء بنده آنست که در هر حال که بود اگر خسته تیر بلا بود یا غرقه لطف و عطا دست در کرم وی زند و پناه بوی دارد و از خلق با وی گریزد چنانک خود میفرماید جل جلاله ففروا إلی الله فرار مقامی است از مقامات روندگان و منزلی از منازل دوستی کسی که این مقام او را درست شود نشانش آنست که همه نفس خود غرامت بیند همه سخن خود شکایت بیند همه کرد خود جنایت بیند امید از کردار خود ببرد و بر اخلاص خود تهمت نهد اگر دولتی آید در راه وی از فضل حق بیند و از حکم ازل نه از جهد و از کردار خود

بو الحسین عبادانی مردی بود از جوانمردان طریقت درویشی با وی محبت داشت هر دو رفتند از رمله تا بکران دریا رسیدند ملاح ایشان را در مرکب نشاند و دو روز در آن مرکب بودند درویشی را دیدند در آن مرکب در کنجی سر فرو برده وقت نماز برخاستید و فریضه بگذاردید باز سر بمرقع فرو بردید و هیچ سخن نگفتید

بو الحسین گفت من فرا پیش وی شدم گفتم ما یاران توایم اگر ترا چیزی بکار باید با ما بگوی گفت فردا نماز پیشین از دنیا بخواهم رفت چون بکران دریا رسید آنجا درختستانی بینید در زیر آن درختان ساز و برگ من نهاده جهاز من بسازید و مرا آنجا دفن کنید و این مرقع من ضایغ مکنید در راه شهر جبله شما را جوانی ظریف نظیف پیش آید این مرقع از شما بخواهد بدو دهید

دیگر روز نماز پیشین بگذارد و سر فرو برد چون فراز شدیم رفته بود از دنیا چنانک خود گفته بود رفتیم در آن درختستان چنانک نشان داده بود دیدیم گوری کنده و کفن و حنوط و هر چه بکار بایست ساخته و آنجا نهاده او را دفن کردیم و مرقع وی برداشتیم و روی بجبله نهادیم آن جوان که نشان داده بود در راه آمد گفت آن ودیعت بیارید گفتم برای خدای با ما بگوی که این چه قصه است و چه حال و آن مرد که بود و تو کیستی گفت درویشی بود میراثی داشت و ارث طلب کرد مرا بوی نمودند شما میراث بمن سپارید و روید آن مرقع بوی سپردیم

ساعتی از چشم ما غایب گشت باز آمد مرقع پوشیده و جامه خویش همه از تن بیرون کرده و گفت این بحکم شماست و برفت ما در مسجد جبله شدیم دو روز آنجا بودیم فتوحی نیامد پاره ای از آن جامه بآن یار خود دادیم ببازار برد تا بفروشد و خوردنی آرد ساعتی بود و وی میآمد و خلقی عظیم در وی آویخته درآمدند و مرا نیز گرفته و میکشیدند گفتم چه بودست گفتند پسر رییس جبله سه روز گذشت تا ناپدید است و اکنون جامه وی با شما می بینیم ...

میبدی
 
۴۳۰۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۲- سورة الطور » النوبة الثالثة

 

... گر نهنگ درد دین ناگاه بگشاید دهن

در خبر است که همه ذرات موجودات و صفات متلاشیات در وقت سحر که در طلب درد دین از اوطان خویش هجرت کنند بعد از اوج علی قصد تحت الثری کنند طایفه از تخوم زمین بدین گلشن بلند بر خرامند و با یک دیگر این ندا می کنند که هل مر بک ذاکر هیچ ذاکری بتو برگذشت هیچ جوینده در راه دین آمد

هیچ دردزده بطلب او برخاست ...

... گریستن از حسرت بهره یتیم است و گریستن شمع بهره ناز از ناز گریستن چون بود آن قصه ایست دراز

راهبی آنجا در غاری نشسته چون ایشان را بدان صفت دید سوگند برنهید که یا امة محمد بالله علیکم کلمونی بعاقبت که جماعت را سکون درآمد جنید را خبر کردند از حال آن راهب برخاست و پیش وی رفت راهب گفت این رقص شما و این وقت و وجد شما همه امت راست بر عموم یا قومی را بر خصوص جنید گفت قومی راست بر خصوص گفت این قوم را صفت و سیرت چیست گفت قومی که دنیا و عقبی در بادیه وقت ایشان دو میل است بهشت و دوزخ بر راه درد ایشان دو منزل و هر چه دون حق بنزدیک ایشان باطل

بروز نظاره صنایع کنند و شب در مشاهده صانع باشند

بی خیل و حشم پادشاهانند بی گنج و خواسته توانگرانند دردها دارند در دل وز گفتن آن بی زبان اند زبان جان حالشان بنعت افتقار می گوید الهی وقت را بدرد می نازیم و زیادتی را می سازیم بامید آنکه چون درین درد بگدازیم درد و راحت هر دو براندازیم

راهب گفت ای شیخ راست است می گویی و من در انجیل عیسی هم چنین خوانده ام که خواص امت محمد قومی خرقه داران اند بصورت درویشان و بدل توانگران اند در وطن خود غریب و از خلق بر کران اند از دنیا بلقمه و خرقه راضی و از تعلق آزادگان و آسودگان اند و انا اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله و انکم اولیاء الله و اصفیایه و ان دینکم دین الحق و ان اصواتکم من صفاء اسرارکم

قوله و کتاب مسطور بلسان الاشارة ما کتب علی نفسه جل جلاله ان سبقت رحمتی غضبی بزبان اشارت بر ذوق اهل حقیقت کتاب مسطور آن نبشته است که در عهد ازل بر خود نبشت که سبقت رحمتی غضبی هزار جان عزیز فداء آن وقت دل نواز باد که ما را بی ما خلوت گاه داد و در الطاف بی نهایت بر ما گشاد و بعنایت ازلی و لطف سابق لم یزلی می فرمود سبقت رحمتی غضبی ...

... پس خوف بر مثال آتش است و رجا بر مثال روغن و ایمان بر مثال بلیته و دل بر شکل چراغ دان اگر همه خوف باشد چون چراغی بود که در وی روغن نیست ور همه رجا بود چون چراغی است که در وی روغن است و آتش نیست

چون خوف و رجا مجتمع گشت چراغی حاصل آمد که در وی هم روغن است که مدد بقاء است هم آتش که ماده ضیاء است آن گه ایمان از میان هر دو مدد میگیرد از یکی ببقا و از یکی بضیا و مؤمن ببدرقه ضیاء راه می رود و ببدرقه بقا قدم می زند و الله ولی التوفیق

میبدی
 
۴۳۰۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۳- سورة النجم‏ » النوبة الاولى

 

... و النجم إذا هوی ۱ بپاره ای از قرآن هر گه که فرود آید از آسمان

ما ضل صاحبکم و ما غوی ۲ گم راه نگشت این مرد شما و راه کژ نرفت

و ما ینطق عن الهوی ۳ و هیچ سخن نگوید بوایست تن خویش ...

... فأعرض عن من تولی عن ذکرنا روی گردان و فرا گذار از آن کس که برگشت از پذیرفتن سخن ما و از یاد ما و لم یرد إلا الحیاة الدنیا ۲۹ و نخواست مگر همین جهان نزدیک خست

ذلک مبلغهم من العلم تا این رسید دانش ایشان و بس إن ربک هو أعلم بمن ضل عن سبیله خداوند تو میداند و او داناتر بهر که گم گشت از راه خدای و هو أعلم بمن اهتدی ۲۰ و او داناتر داناست که بر راه راست رفت

و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و الله راست هر چه در آسمانها و زمینها چیز است لیجزی الذین أساؤا تا پاداش دهد ایشان را که بد کردند بما عملوا بآنچه کردند و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی ۳۱ و پاداش دهد ایشان را که نیکویی کردند بپاداش نیکو ...

... أم لم ینبأ یا او را آگاه نکردند بما فی صحف موسی ۳۶ که چیست در صحیفهای موسی

و إبراهیم الذی وفی ۳۷ و در صحیفهای ابراهیم آن ابراهیم که سپری کرد و بگزارد آنچه فرمودند و باز ایستاد و باز آمد آن را که پذیرفت

ألا تزر وازرة وزر أخری ۳۸ نکشد هیچ بارکش بار کسی دیگر ...

میبدی
 
۴۳۱۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۳- سورة النجم‏ » النوبة الثانیة

 

... گفته اند آن روز که این آیت فرو آمد و رسول خدا بر قریش آشکارا کرد عتبة بن ابی لهب گفت کفرت برب النجم اذا هوی و دختر رسول را که زن وی بود طلاق داد رسول خدای دعا کرد گفت اللهم سلط علیه کلبا من کلابک

بعد از آن این عتبة بتجارت شام رفت با پدر خویش بو لهب در منزلی از منازل راه فرو آمدند و آنجا دیری بود راهبی از دیر فرو آمد و گفت هذا ارض مسبعة درین زمین سباع فراوان بود نگر تا خویشتن را از شیر نگه دارید بو لهب گفت فرا اصحاب خویش این پسر مرا نگه دارید که می ترسم که دعاء محمد در وی رسد ایشان همه گرد وی درآمدند و او را در میان گرفتند و پاس وی میداشتند در میانه شب رب العالمین خواب بر ایشان اوکند و شیر بایشان درگذشت و لطمه بر وی زد و او را هلاک کرد قوله و النجم إذا هوی اصحاب معانی گفتند قسم در قرآن بر دو وجه است یکی قسم بذات و صفات خالق جل جلاله و قسم حقیقی آنست که ذات و صفات وی را استحقاق آنست چنان که فرمود فو ربک لنسیلنهم أجمعین فو رب السماء و الأرض قل إی و ربی این قسم است بذات او جل جلاله و قسم بصفات آنست که فرمود ق و القرآن المجید ص و القرآن ذی الذکر و کذلک قوله فبعزتک و همچنین حروف تهجی در اوایل سور هر حرفی اشارتی است بصفتی از صفات حق جل جلاله و قسم بآن یاد کرده

وجه دوم قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است یکی اظهار قدرت را چنانک فرمود و الذاریات ذروا و المرسلات عرفا و النازعات غرقا هذا و امثاله نبه العباد علی معرفة القدرة فیها دیگر قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله لا أقسم بیوم القیامة اقسم بها لیعلم هیبته فیها سدیگر قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت الله را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند کقوله و التین و الزیتون چهارم قسم است ببعضی مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عز آن چیز بدانند که قسم بوی یاد کرده کقوله لا أقسم بهذا البلد یعنی مکه و کذلک قوله و طور سینین و هذا البلد الأمین و من ذلک قوله للمصطفی ص لعمرک و هذا علی عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه و قیل کل موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله و النجم یعنی برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک ...

... علمه شدید القوی الهاء راجعة الی الرسول و شدید القوی هو جبرییل علیه السلام و کان قوته انه اقتلع مداین لوط من سبع ارضین و رفعها الی السماء ثم قلبها علی الماء الاسود و من قوته انه ابصر ابلیس و هو یکلم عیسی علی بعض العقاب فنفخه بجناحیه نفخة القاه فی اقصی جبل الهند و کذلک صیحته بثمود فاصبحوا جاثمین خاملین و کذلک هبوطه من السماء علی الانبیاء و صعوده الیها فی اقل من الطرف

ذو مرة یعنی ذو منظر حسن قیل ذو قوة و شدة و قیل شدید القوی اخبار عن قوته فی امر الله و ذو مرة اخبار عن قوة جسمه و المرة القوة تقول حبل ممر ای محکم الفتل و قیل هی فعلة من المرور و المعنی ذو مرور فی البحر فی صعوده و هبوطه و قیل شدید القوی ذو مرة هو الله عز و جل هذا کقوله هو الرزاق ذو القوة المتین قوله فاستوی یعنی جبرییل و هو یعنی محمدا ص و المعنی استوی جبرییل و محمد لیلة المعراج بالافق الاعلی و هو اقصی الدنیا عند مطلع الشمس و قال سعید بن المسیب الافق الاعلی قاع تحت العرش و قیل فاستوی یعنی جبرییل و قوله و هو کنایة عن جبرییل ایضا یعنی استوی علی صورته التی خلقه الله علیها و هو اذ ذاک بالافق الاعلی و ذلک ان جبرییل کان یأتی رسول الله ص علی صورة رجل من الآدمیین کما یأتی الانبیاء فانه اتی ابراهیم علیه السلام فی صورة الاضیاف و اتی داود علیه السلام فی صورة الخصم فسأله رسول الله ص ان یریه نفسه علی صورته التی جبل علیها فاراه نفسه مرتین مرة فی الارض و مرة فی السماء فاما فی الارض ففی الافق الاعلی و المراد بالاعلی جانب المشرق و ذلک ان محمدا ص کان بحراء فطلع له جبرییل من المشرق فسد الافق الی المغرب فخر رسول الله ص مغشیا علیه فنزل جبرییل فی صورة الآدمیین فضمه الی نفسه و جعل یمسح الغبار عن وجهه یدل علیه قوله

و لقد رآه بالأفق المبین ...

... فان قیل کیف یجوز ان یغیر الملک صورة نفسه و هل یقدر غیر الله تعالی تغییر صورة المخلوقین و قد علم ان جبرییل علیه السلام اتی رسول الله مرة فی صور رجل و مرة فی صورته التی ابتدأه الله علیها و ان ابلیس اتی قریشا فی صورة شیخ من اهل نجد

فالجواب عنه ان تغییر الصور الذی هو تغییر الترکیب و التألیف لا یقدر علیه الا الله تعالی فاما تغییر صفة جبرییل ففعل الله تعالی تبیینا للمصطفی ص و لیعلم انه امر من الله تعالی اذا راه فی صور مختلفه فان ذلک لا یقدر علیه الا الله تعالی و هو ان یراه مرة قد سد الافق و اخری یجمعها مکان ضیق و اما ابلیس فکان ذلک منه تخییلا للناظرین و تمویها دون التحقیق کفعل السحرة بالعصی و الحبال قال الله تعالی فإذا حبالهم و عصیهم یخیل إلیه من سحرهم أنها تسعی و لم یقل سعت

و قیل فاستوی و هو بالافق الاعلی من فعل الله عز و جل کقوله استوی علی العرش و الافق الاعلی فوق السماوات السبع یعنی العرش و گفته اند فاستوی صفت مصطفی است ص معنی آنست که راست بایستاد بنفس در مجاهدت و بدل در مشاهدت بروح در مکاشفت بسر در ملاطفت راست بایستاد از امر ما قدم بیرون ننهاد و بنهی ما قدم در ننهاد و بی فرمان ما دم نزد راست بایستاد مراد ما را هر چه مراد وی بود زیر قدم آورد و مراد ما مراد او گشت و ما خود آن کردیم که مراد وی بود ...

... و قیل ابهم ما اوحی تعظیما لشأن ذلک و تعبدا للخلق بالایمان بکونه علی الجملة و قیل اوحی جبرییل الی رسول الله ص ما اوحی الیه ربه

قوله ما کذب الفؤاد ما رأی قرأ ابو جعفر ما کذب بالتشدید ای ما کذب قلب محمد ما رأی بعینه تلک اللیلة بل صدقه و حققه و قرء الآخرون بالتخفیف ای ما کذب فؤاد محمد الذی رای بل صدقه یقال کذبه اذا قال له الکذب و قیل ما جحد الفؤاد و ما انکر ما رآه الرسول و قیل ما کذب فؤاده قبل ذلک ما رآه فی تلک اللیلة ببصره لانه کان قد آمن بقدرة الله سبحانه علی امثال ذلک و اضعافه ثم اختلفوا فی الذی رآه فقال قوم رای جبرییل و هو قول ابن مسعود و عایشه و قال آخرون هو الله عز و جل ثم اختلفوا فی الرؤیة فقال بعضهم رآه بقلبه دون عینه و هذا خلاف السنة و المذهب الصحیح انه ص رای ربه عز و جل بعین رأسه و هو قول الحسن و انس و عکرمة روی عن ابن عباس انه قال ان الله اصطفی ابراهیم بالخلة و اصطفی موسی بالکلام و اصطفی محمدا بالرؤیة و اما عایشه فانها انکرت ذلک عن نفسها و لم تقل سمعت رسول الله ص یقول فیه مقالا کیف و قول عایشه نفی و قول ابن عباس اثبات و الحکم للمثبت لا للنافی لان النافی انما نفاه لانه لم یسمع و المثبت لانه سمعه و علمه

قوله أ فتمارونه علی ما یری قرأ حمزة و الکسایی و یعقوب أ فتمارونه بفتح التاء بلا الف یعنی ا فتجحدونه و تدفعونه یقال مریت الرجل حقه اذا جحدته و اصل المری من مریت الناقه اذا استخرجت لبنها بعلاج و قرأ الآخرون أ فتمارونه بالالف و ضم التاء علی معنی أ فتجادلونه علی ما یری و ذلک انهم جادلوه حین اسری به فقالوا صف لنا بیت المقدس و اخبرنا عن عیرنا فی الطریق و غیر ذلک مما جادلوه به و المعنی أ فتجادلونه جدالا ترومون به دفعه عما رآه و علمه و المراء هو الجدال بالباطل و فی الحدیث لا تماروا فی القرآن فان المراء فیه کفر ...

... قوله عند سدرة المنتهی السدرة شجرة النبق سمیت سدرة المنتهی لانه ینتهی الیها علم الخلایق و اعمالهم لا یعلم احد ما ورایها الا الله و قیل ینتهی الیها مقامات الانبیاء و الملایکة ینتهی الیها من فوقها و یصعد الیها من تحتها و لم یجاوزها احد الا نبینا ص قال کعب الاحبار سدرة المنتهی عن یمین العرش الیها انتهی علم العلماء لا یعلم احد ما وراءها

فی حدیث المعراج قال ص ثم صعد بی الی السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلمت علیه ثم رفعت الی سدرة المنتهی فاذا نبقها مثل قلال هجر احلی من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة

و عن ابی هریرة قال لما اسری بالنبی ص انتهی الی السدرة فقیل له هذه السدرة ینتهی الیها کل احد خلا من امتک علی سنتک فاذا هی شجرة تخرج من اصلها انهار من ماء غیر آسن الی قوله من عسل مصفی و هی شجرة یسیر الراکب فی ظلها سبعین عاما لا تقطعها ...

... أم لم ینبأ لم یخبر بما فی صحف موسی

و إبراهیم الذی وفی ما ارسل به من تبلیغ رسالة الله و هی قوله ألا تزر وازرة وزر أخری قال ابن عباس کانوا قبل ابراهیم یؤخذ الرجل بذنب غیره یقتل الأب بالابن و الاخ بالاخ و الزوج بامراته و السید بعبده حتی جاء ابراهیم فنهاهم عن ذلک و بلغهم عن الله ألا تزر وازرة وزر أخری ای لا یؤخذ احد بذنب غیره

و فی الخبر الصحیح عن رسول الله ص قال نزلت علی ابراهیم عشر صحایف و علی موسی قبل التوراة عشر صحایف

قوله الذی وفی قرء مشددا و مخففا فاذا شددت فهو توفیة عدد الامور التی امر بها من ذبح الولد و الصبر علی النار و الاختنان و الهجرة و ترک اهله و ولده بواد غیر ذی ذرع و توفیة عمل یومه باربع رکعات اول النهار و هی صلاة الضحی

عن ابی ذر عن النبی ص عن الله تبارک و تعالی قال ابن آدم ارکع لی اربع رکعات من اول النهار اکفک آخره و اذا خفت فهو من الوفاء و هو قضاء ما عهد و نذر

روی ان ابراهیم کان قد عهد ان لا یسیل مخلوقا شییا فلما قذف فی النار و اتاه جبرییل فقال أ لک حاجة فقال اما الیک فلا فاثنی الله سبحانه علیه بقیامه بما قال و وفایه بما عهد

فقال تعالی و إبراهیم الذی وفی و قیل وفی سهام الاسلام و هو قوله و إذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن

قوله و أن لیس للإنسان إلا ما سعی یعنی و کان فی صحف موسی و ابراهیم ان لیس للانسان الاثواب ما عمل من خیر او شر و ما عمل غیره فلیس له و لا علیه قال ابن عباس هذا منسوخ بقوله و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم

فادخل الأبناء بصلاح الآباء الجنة قال عکرمه کان ذلک لقوم ابراهیم و موسی فاما هذه الامة فلهم ما سعوا و ما سعی غیرهم فمن یصدق عنه او یصام له او یحج عنه لا حق به و ان لم یأمر و فی الخبر ان سعدا سأل رسول الله ص هل لامی ان تطوعت عنها قال نعم و روی ان امراة سالته فقالت ان ابی مات و لم یحج قال فحجی عنه

و قال ص اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلث صدقة جاریه او علم ینتفع به او و ولد صالح یدعو الله ...

... و النذیر بمعنی المنذر ای ارسل الیکم بالانذار کما ارسل غیره من الانبیاء الی قومهم

و قیل معناه هذا الذی انذرتکم به من وقایع الامم الخالیة العاصیة فی صحف ابراهیم و موسی

أزفت الآزفة ای قربت القیامة ...

میبدی
 
۴۳۱۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۴- سورة القمر » النوبة الثالثة

 

... طربت اسرار الموحدین فی ذکر صفاته و اسمایه

الله است که گم شدگان را آرد بر سر راه شاهان از درگاه او برند حشمت و جاه بر هر چیزی قادر است و بر هر شاهی شاه دستگیر درماندگان و عاجزان را نیک پناه

او که نه وی را خواند خاسر کسی که اوست و کارش تباه ...

میبدی
 
۴۳۱۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۵- سورة الرحمن‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

... ای جمالی که سوختگان فراق تو ثنا و مدح تو بر دفتر بی نیازی تو بخون حیرت می نویسند

ای جلالی که سرگشتگان تو در راه جلال تو منازل حیرت بر فرق دهشت می گذارند

آن کدام دل است که آتش خانه حیرت تو نیست ...

... ماها بکدام آسمانت جویم

ای راه طلب حق چه راهی که قدمها در تو واله شد

بای نواحی الارض ابغی وصالکم ...

... ای قبله ناگزیر چه قبله ای که هر که روی در تو آورد دمار از جانش برآوری شعر

راه طلبت گر آشکارا بودی

هر مرحله ای ز راه پیدا بودی

گر راه تو افکنده بصحرا بودی

عشاق تو زنار چلیپا بودی ...

... قومی گفتند خلق الإنسان جمله مردم میخواهد بر عموم مؤمن و کافر و مخلص و منافق صدیق و زندیق هر چه مردم است در تحت این خطاب است

میگوید همه را بیافرید و همه را بیان درآموخت یعنی همه را عقل داد و فهم و فرهنگ تا بمصالح خویش راه بردند و میان نیک و بد تمیز کردند و هر کسی را لغتی داد که بآن لغت مراد یکدیگر بدانستند در هر قطری لغتی لا بل در هر شهری لغتی لا بل در هر محلتی لغتی

مردم را باین مخصوص کرد و ایشان را از دیگر جانوران باین تخصیص و تشریف جدا کرد

و گفته اند خلق الإنسان عامه مؤمنان امت محمداند و علمه البیان راه حق است و شریعت پاک و دین حنیفی که ایشان را در آموخت و بآن راه نمود

همان راه که جایی دیگر فرمود قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله ادع إلی سبیل ربک بالحکمة

و آن گه آن راه بر سه منزل نهاد یکی معرفت شرع ظاهر دیگر معرفت مجاهده و ریاضت باطن سدیگر حدیث دل و دل آرام و داستان دوستان

و آن گه بر سه قوم حوالت کرد و بر زبان این سه قوم ایشان را تعلیم کرد فرمود سایل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء از علماء علم شریعت آموز ...

میبدی
 
۴۳۱۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۵- سورة الرحمن‏ » ۲ - النوبة الثالثة

 

... ترسی باید که روزگار مرد همه عین اندوه گرداند چون اندوه پدید آمد آفتاب محبت حق جز بر دل وی نتابد که ان الله یحب کل قلب حزین

عالمیان قدر اندوه ندانستند اندوه بگذاشتند و به راه نفس بیرون شدند و شادی و طرب اختیار کردند

اگر به جملگی روی به عالم اندوه نهادندی به هر میلی که در بادیه اندوه رفتندی جز حدقه کروبیان و روحانیان قدمگاه ایشان نبودی ...

میبدی
 
۴۳۱۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۱ - النوبة الثالثة

 

... هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد آن را نادریافته بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جای یابد

زینهار ای جوانمرد نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهی و آنچه شنوی و عقل تو درمی نیابد تهمت جز بر عقل خود ننهی راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار خار از پای برون کردن است

مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است بخار خار از پای برون نکند داند که درد افزودن است ...

... جز بدست دل محمد نیست

راه توحید را بعقل مجوی

دیده روح را بخار مخار ...

میبدی
 
۴۳۱۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۲ - النوبة الاولى

 

... و الذین آمنوا بالله و رسله و ایشان که بگرویدند بخدای و فرستادگان او أولیک هم الصدیقون ایشانند آن راست سخنان راست ایمانان و الشهداء عند ربهم و شهیدان بنزدیک خداوند خویش لهم أجرهم و نورهم ایشانراست مزد ایشان و روشنایی ایشان و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا و ایشان که کافر شدند و سخنان ما دروغ شمردند أولیک أصحاب الجحیم ۱۹ ایشان دوزخیان اند

اعلموا أنما الحیاة الدنیا بدانید که زندگانی این جهانی لعب و لهو بازی است و نابکاری و زینة و آرایشی و تفاخر بینکم و لا فی میان شما و تکاثر فی الأموال و الأولاد و نورد کردنی در سوزیان و فرزندان کمثل غیث راست برسان بارانی أعجب الکفار نباته که نیکو آمد و خوش بزرگران را نبات که از آن است ثم یهیج پس خشک گردد فتراه مصفرا تا آن را بینی زرد گشته ثم یکون حطاما پس کاه گردد و فی الآخرة عذاب شدید و آن جهان یا عذابی است سخت و مغفرة من الله و رضوان یا مغفرت از خدای و خشنودی و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور ۲۰ و نیست زندگانی این جهانی مگر روز فرا روز بردن بفرهیب

سابقوا إلی مغفرة من ربکم بشتابید و بر یکدیگر پیشی جویید با آمرزش از خداوند خویش و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض و بهشتی که فراخی آن چون فراخی آسمان و زمین است أعدت للذین آمنوا بالله و رسله ساخته آن بهشت ایشان را که بگرویدند بخدای و فرستادگان او ذلک فضل الله آن نیکوکاریست یؤتیه من یشاء میدهد او را که خود خواهد و الله ذو الفضل العظیم ۲۱ و الله با نیکوکاری بزرگوار است ...

... لقد أرسلنا رسلنا بالبینات فرستادیم فرستادگان خویش را به پیغامهای روشن و حق درو پیدا و أنزلنا معهم الکتاب و فرو فرستادیم با ایشان نامها و المیزان و ترازو لیقوم الناس بالقسط تا مردمان بر ایستاد کنند بدادگری و أنزلنا الحدید و فرو فرستادیم آهن فیه بأس شدید در آن است زور سخت رسانیدن و منافع للناس و منفعتها مردمان را و لیعلم الله تا الله بیند من ینصره و رسله که آن کیست که او را و فرستاده او را یاری دهد بالغیب از بهر خدای نادیده باومید بهشت نادیده و از بیم دوزخ نادیده إن الله قوی عزیز ۲۵ الله تاونده است تمام توان سخت گیر

و لقد أرسلنا نوحا و إبراهیم و فرستادیم نوح و ابراهیم را و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب و در فرزندان ایشان پیغمبری نهادیم و نامه و دین فمنهم مهتد از فرزندان ایشان هست که بر سر راه راست بود و کثیر منهم فاسقون ۲۶ و فراوانی از ایشان از فرمان برداری بیرون اند

ثم قفینا علی آثارهم برسلنا آن گه از پس ایشان فرا داشتیم دیگران پیغمبران خویش را و قفینا بعیسی ابن مریم و از پس همه فرا داشتیم عیسی بن مریم و آتیناه الإنجیل و او را کتاب انجیل دادیم و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه و نهادیم و کردیم در دلهای ایشان که پی بران بودند باو رأفة و رحمة مهربانی سخت و دلسوزی و رهبانیة ابتدعوها و رهبانیة که از خود فرا گرفتند و بخود ساختند ما کتبناها علیهم ننوشتیم آن را ور ایشان هیچ إلا ابتغاء رضوان الله مگر آنکه خشنودی الله بجویند فما رعوها حق رعایتها بنه کوشیدند و بسر نبردند آن را بسزا کوشیدن آن و نگه داشت آن فآتینا الذین آمنوا منهم أجرهم ایشان که بگرویدند از ترسایان مزد ایشان بایشان دادیم و کثیر منهم فاسقون و از ایشان فراوانی از فرمان برداری بیرون اند ...

میبدی
 
۴۳۱۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۲ - النوبة الثانیة

 

... و قال علی ع لعمار لا تحزن علی الدنیا فان الدنیا ستة اشیاء مطعوم و مشروب و ملبوس و مشموم و مرکوب و منکوح فاکبر طعامها العسل و هو بزقة ذبابة و اکبر شرابها الماء و یستوی فیه جمیع الحیوان و اکبر الملبوس الدیباج و هو نسیج دودة و اکبر المشموم المسک و هو دم فارة ظبیة و اکبر المرکوب الفرس و علیها یقتل الرجال و اکبر المنکوح النساء و هو مبال فی مبال

ثم ضرب لها مثلا و اخبر انها و ان کانت بهذه الصفة فانها غیر باقیة و لا هم مخلدون فیها فقال کمثل الغیث الکاف فی موضع رفع علی معنی انما الحیاة مثل غیث أعجب الکفار ای الحراث نباته و سمی الحراث کفارا لانهم یسترون البذر تحت الارض و الکفر الستر و قیل هم الکفار المشرکون لانهم اکثر اعجابا بالدنیا و اشدهم حرصا علیها و قیل لان المؤمن یعرف موجبه فلا یعجبه و الکافر لا یعرف الموجب فیعجبه ثم یهیج ییبس و یأخذ فی الجفاف فیسمع له بما یدخله من الریح صوت الهایج فتراه مصفرا بعد خضرته ثم یکون حطاما متحطما متکسرا بعد یبسه و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان ای صار الناس کلهم فی الآخرة الی هذین الحرفین اما العذاب الشدید لاعداء الله و اما المغفرة و الرضوان لاولیایه و اهل طاعته و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور قال سعید بن جبیر متاع الغرور لمن لم یستعمل فیها بطلب الآخرة و من استعمل بطلبها فله متاع بلاغ الی ما هو خیر منه

قال ابن بحر الغرور جمع غر الثوب و هو طیه ای متاع ینطوی و ینقضی سریعا ...

... و قیل لا یتم فی الدنیا من امورها الا بالحدید و منفعتها و لیعلم الله من ینصره و رسله ای لیری الله من ینصر دینه و من یضرب بالسیف و الزجاج و النصال فی سبیله و ینصر اولیاءه و رسوله قوله بالغیب یعنی و هم مؤمنون بالله بظهر غیب منهم لم یعاینوه و انما یحمد و یثاب من اطاع بالغیب إن الله قوی عزیز ای قدیر منیع منتقم من عباده غالب لا یغلبه احد اشار بهذا الی غناه فی نصرة دینه عن الانصار و الضاربین فی سبیله بالسیف

و لقد أرسلنا نوحا و إبراهیم خصا بذکر لانهما ابوان للانبیاء فالبشر کلهم من ولد نوح و العرب و العبرانیون کلهم من ولد ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب ای الکتب فهو للجنس و قیل الخط بالقلم فمنهم ای من الذریة مهتد ای من اهتدی باتباع الرسل و اخذ بما فی الکتاب و کثیر منهم فاسقون خارجون عن الایمان و الطاعة

ثم قفینا علی آثارهم برسلنا ای ارسلنا رسولا بعد رسول علی اثر نوح و ابراهیم و من مضی من الانبیاء و قفینا بعیسی ابن مریم ای اتبعنا آثار هؤلاء الرسل بعیسی بن مریم و آتیناه الإنجیل جاءه دفعة واحدة و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه علی دینه رأفة هی اشد الرحمة و رحمة لبعض علی بعض کانوا متوادین متراحمین کما قال الله تعالی فی وصف اصحاب النبی ص رحماء بینهم و قیل امروا بالصفح عن اذی الناس و قیل لهم من لطم خدک الایمن فوله خدک الایسر و من سألک رداءک فاعطه قمیصک وصفوا بالرحمة خلاف الیهود الذین وصفوا بالقسوة و رهبانیة ابتدعوها لیس هذا بعطف علی ما قبله و انتصابه بفعل مضمر کانه قال و ابتدعوا رهبانیة و الرهبانیة من الرهبة و معناها البلوغ فی النسک اعلی المبالغ مع الانقطاع عن الناس و الخلوة بالعبادة فی الصوامع و البیوت و ترک المطاعم الترفه ابتدعوها من تلقاء انفسهم لم نامرهم بها

قال ابن عباس هم قوم رأوا المنکر فلم یقدروا علی تغییره فساحوا فی الارض و لزموا البراری ...

... و فی الحدیث الصحیح عن رسول الله ص قال ثلاثة یؤتون اجرهم مرتین رجل کانت له جاریة فادبها فاحسن ادبها ثم اعتقها و تزوجها و رجل من اهل الکتاب آمن بکتابه و آمن بمحمد ص و عبد احسن عبادة لله و نصح سیده

سعید بن جبیر گفت رسول خدای ص جعفر را فرستاد بحبشه با هفتاد کس از اصحاب خویش تا نجاشی را و قوم وی را بدین اسلام دعوت کنند نجاشی با چهل مرد از قوم وی ایمان آوردند و دین اسلام قبول کردند چون خواستند که باز گردند آن چهل مرد گفتند راه ایشان بحر است و احوال بحر ما بهتر دانیم تا با ایشان برویم و ایشان را ببحر باز گذرانیم و نیز پیغامبر ص به بینیم و بدیدار وی بیاساییم و فایده گیریم ایشان بیامدند و درویشان صحابه را دیدند سخت درویش و بی نوا و بی حال از رسول خدا دستوری کردند تا بروند و از مال و نعمت خویش بهره ای بیارند برای درویشان صحابه و مواساة با ایشان رسول خدا ایشان را دستوری داد تا برفتند و مال آوردند و بصحابه تفرقه کردند رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد الذین آتیناهم الکتاب من قبله هم به یؤمنون قومی از اهل کتاب که ایمان نیاورده بودند با مسلمانان گفتند که الله تعالی ایشان را که بهر دو کتاب ایمان آوردند از مزد دو بهر داد ما کتاب خویش را ایمان آوردیم از مزد یک بهره است همچون مزد شما پس شما را بر ما فضل نیست

رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته ...

میبدی
 
۴۳۱۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۲ - النوبة الثالثة

 

... چون ذره بخورشید همی بینندم

أ لم یأن للذین آمنوا سبب توبه فضیل عیاض میگویند که سماع این آیت بود در بدو کار مردانه راه زدید و بر ناشایست قدم نهادید وقتی سودای عشق صاحب جمالی در سر وی افتاد و با وی میعادی نهاد در میانه شب بسر آن وعده باز شد بدیوار برمیکشید که گوینده گفت أ لم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله

این آیت تیروار در نشانه دل وی نشست دردی و سوزی از درون وی سر برزد کمین عنایت بر وی گشاده اسیر کمند توفیق گشت از اینجا بازگشت و همی گفت بلی و الله قد آن بلی و الله قد آن

از آنجا بازگشت در خرابه شد جماعتی کاروانیان آنجا بودند و با یکدیگر میگفتند فضیل بر راه است اگر برویم راه بر ما بزند و رخت ما ببرد فضیل خود را ملامت کرد گفت ای بد مردا که منم این چه شقاوت است روی بمن نهاده در سایه میانه شب بقصد معصیت از خانه بدر آمده و قومی مسلمانان از بیم من در این کنج گریخته روی سوی آسمان کرد و از دلی صافی توبه نصوح کرد گفت اللهم انی تبت الیک و جعلت توبتی الیک جوار بیتک الحرام

الهی از بد سزای خود در دردم و از ناکسی خود بفغان دردم را درمان ساز ای درمان ساز همه دردمندان ای پاک صفت از عیب ای عالی صفت از شوب ای بی نیاز از خدمت من ای بی نقصان از حسابت من ...

میبدی
 
۴۳۱۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة » ۲ - النوبة الاولى

 

... أعد الله لهم عذابا شدیدا بساخت الله ایشان را عذابی سخت إنهم ساء ما کانوا یعملون ۱۵ که ایشان بدکردار قومی اند و بدکار که میکنند

اتخذوا أیمانهم جنة سوگندان خویش سپر گرفتند فصدوا عن سبیل الله تا برگشتند از راه خدای فلهم عذاب مهین ۱۶ ایشان راست عذابی خوار کننده

لن تغنی عنهم بکار نیاید ایشان را أموالهم و لا أولادهم من الله شییا نه مالهای ایشان و نه فرزندان هیچیز أولیک أصحاب النار هم فیها خالدون ۱۷ ایشان در آتشند جاویدان ...

... آگاه باشید که سپاه دیو ایشانند که زیان کاران و نومیدان و کم آمدگان اند

إن الذین یحادون الله و رسوله ایشان که خلاف میکنند با خدای و رسول او و در جز راه میروند أولیک فی الأذلین ۲۰ ایشانند که در گروه خوارتر همه خواران اند

کتب الله خدای نوشت لأغلبن أنا و رسلی که من کم آرم و رسول من دشمن را إن الله قوی عزیز ۲۱ ...

میبدی
 
۴۳۱۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... یزید بن مذعور گوید اوزاعی را بخواب دیدم گفتم مرا خبر ده از آن عمل که بهترین اعمال است تا بدان تقرب کنم گفت هیچ درجه بلندتر از درجه علماء ندیدم و از آن گذشته درجه اندوهگنان این خواب موافق آنست که رب العالمین گفت و الذین أوتوا العلم درجات علماء دین و فقهاء اسلام را درجات بلند دادند هم در دنیا و هم در عقبی در دنیا بمرتبه و شرف و وراثت و خلافت مصطفی ص که میگوید العلماء ورثة الانبیاء فضل العالم علی سایر الناس کفضلی علی ادناهم

چندان که درجه مصطفی ص در عالم نبوت بر درجات خلق فضل دارد درجه عالم در عالم ولایت بر درجه دیگران فضل دارد اما این شرف و منزلت عالمی را باشد که در باغ سینه وی همیشه عبهر مهر حق بود نسرین شوق و ریحان انس و گل مودت روید دل وی معدن انوار حقیقت و خزینه اسرار ربوبیت بود جان وی کعبه وصل و قبله قبول و حرم حرمت بود سر وی از حقایق و دقایق محبت آگاه بود وجد وجود و کشف شهودش همراه بود عالم چون برین صفت بود درجات وی در عقبی برتر از درجات دنیا بود قال الله تعالی و للآخرة أکبر درجات و أکبر تفضیلا چنان که در دنیا بمنازل طاعات و عبادات و حقایق مکاشفات و مواصلات از عامه خلق برگذشت فردا او را از منازل بهشتیان بر گذرانند تا در علیین عندلیب باغ عندیت بود باز راز احدیت بود طاووس بوستان قدس بود دل در قبضه عزت و جان در کنف مشاهدت فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر و فی الخبر عن النبی ان اهل الجنة لیتراءون اهل علیین کما ترون الکوکب الدری فی افق السماء و ان ابا بکر و عمر لمنهم و انعما

یا أیها الذین آمنوا إذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقة امیر المؤمنین علی ع گفت در بعضی روایات که چون این آیت فرو آمد یک دینار بصدقه دادم و ده سؤال از رسول خدا کردم گفتم یا رسول الله کیف ادعو الله خدای را جل جلاله چون خوانم و چگونه پرستم گفت بالصدق و الوفاء ...

... چکنم تا در انجمن رستاخیز از رستگان باشم ایمن از فزعات قیامت و رسیده بدرجات جنت گفت کل حلالا و قل صدقا

آنچه خوری حلال خور و آنچه گویی صدق گوی حرام را بخود راه مده که حرام بد سرانجام بود از دروغ بپرهیز که هر که دروغ گوید در دو جهان بد نام بود گفتم ما الحیلة

حیلت چه کنم تا آن بود که من خواهم گفت ترک الحیلة حیلة حیلت بگذار و بدانکه همه آن بود که الله خواهد و حیلت و تدبیر بنده هرگز با تقدیر الله برنیاید گفتم ما علی ...

... گفت راحت آنست که در بهشت با نعمت فرود آیی و از دوزخ با عقوبت ایمن شوی گفتم ما السرور قال الرؤیة گفتم شادی چیست و آن کامشادی کی گفت شادی آن شادی که شب فراق بسر آید و صبح وصال از مطلع اقبال برآید و بنده شاهد جمال ذو الجلال بیند گفتم ما الحق قال الاسلام

گفتم آن حق که باطل را در آن راه نیست چیست گفت دین اسلام گفتم ما الفساد قال الکفر

آن فساد و تباهی که از راستی و پاکی دور است چیست گفت کفر ورزیدن و حق بپوشیدن گفتم ما الوفاء وفا چیست و مرد وفادار کیست قال شهادة ان لا اله الا الله گفت کلمه شهادت گفتن و بر ایمان و توحید و اخلاص مستقیم بودن

میبدی
 
۴۳۲۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۱ - النوبة الاولى

 

... سبح لله ما فی السماوات و ما فی الأرض بپاکی میستاید الله را هر چه در آسمان و در زمین است و هو العزیز و او است آن تواننده تاونده به هیچ کس نماننده الحکیم ۱ راست کار راست دانش

هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب الله اوست که آن ناگرویدگان اهل تورات را بیرون کرد من دیارهم از سرایهای خویش و از خان و مانهای خویش لأول الحشر نخست فراهم آوردن خلق را ما ظننتم أن یخرجوا شما هرگز نپنداشتید که ایشان بیرون شوند

و ظنوا و ایشان پنداشتند أنهم مانعتهم حصونهم من الله که حصارهای ایشان ایشان را نگهدارد از خدای فأتاهم الله من حیث لم یحتسبوا تا آمد بایشان کار و فرمان خدای از آنجا که نبیوسیدند و نپنداشتند و قذف فی قلوبهم الرعب و در دلهای ایشان افکند ترس یخربون بیوتهم خانه های خویش تهی میکردند و می فرو گذاشتند بأیدیهم و أیدی المؤمنین بدستهای خویش و دستهای گرویدگان فاعتبروا یا أولی الأبصار ۲ شگفتی را پند گیرید ای زیرکان ...

... و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء لکن الله می گمارد پیغامبران خویش را بر آن که خواهد و الله علی کل شی ء قدیر ۶ و الله بر همه چیز تواناست

ما أفاء الله علی رسوله من أهل القری هر چه الله با رسول خویش گردانید از جهانیان فلله و للرسول آن خدایراست و رسول را و لذی القربی و خویشاوندان رسول را و الیتامی و نارسیدان بی پدر را و المساکین و ابن السبیل و درویشان را و راه گذریان را کی لا یکون دولة بین الأغنیاء منکم تا نه هر که دست یاود از توانگران در مال فی ء و ما آتاکم الرسول فخذوه و هر چه شما را دهد رسول آن را میگیرید و ما نهاکم عنه فانتهوا و هر چه شما را از آن باز زند باز شوید و اتقوا الله و از خدای بپرهیزید إن الله شدید العقاب ۷ که الله سخت گیر است

میبدی
 
 
۱
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۱۸
۱۰۲۲