گنجور

 
میبدی

قوله: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ.

نعیم باقی و ملک جاودانی و قرب حضرت الهی کسی را بود که در همه حال از اللَّه ترسد و احوال و اهوال رستاخیز همواره پیش چشم خویش دارد.

خوف و خشیّت، چراغ دل است و زمام نفس و ریاضت روح و تازیانه حق و حصار دین.

تخم خوف، صبر است و آب آن ورع و ثمره آن نجات.

یقول اللَّه تعالی وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.

مالک دینار گفته: ولیّ که درو خوف بود علامتش آنست که خاطر را از حرمت پر کند و اخلاق مهذب گرداند و اطراف به ادب دارد.

بو القاسم حکیم گفته که ترس از خالق دیگر است و ترس از مخلوق دیگر.

هر که از مخلوق ترسد از وی بگریزد و هر که از خالق ترسد با (؟به) وی گریزد.

یقول اللَّه تعالی: فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ.

ترس از اللَّه با شهوات دنیا بنسازد هر که اسیر شهوات گشت ترس از دل وی رخت برداشت و در دست دیو افتاد تا به هر دری که خواهد او را می‌کشد.

در آثار بیارند که یحیی زکریا صلوات اللَّه علیهما بر ابلیس رسید و بر دست ابلیس بندها دید از هر جنس و هر رنگ. گفت «ای شقی، این چه بندهاست که در دست تو می‌بینم؟» گفت «این انواع شهوات فرزند آدم است که ایشان را باین در بندم آرم و بر مراد خویش می‌دارم.» گفت «یحیی زکریا را هیچ بند داری که او را به آن بند در حکم خود آری؟» گفت «نه که او را از ما معصوم داشته‌اند و دست ما بدو نرسد» گفت «آخر از وی هیچ چیز شناسی که به آن در وی طمع کنی؟» گفت «نه مگر یک چیز؛ هر گه که طعام سیر خورَد گرانیِ طعام او را ساعتی از نماز و ذکر اللَّه مشغول دارد.»

یحیی گفت از خدای عزّ و جلّ پذیرفتم و با وی عهد بستم که هرگز طعام سیر نخورم.

در خبر است که هرکه اندک خورد و صوف پوشد چنانک به لقمه‌ای و خرقه‌ای از دنیا قناعت کند، تفکر در دل وی پدید آید و از تفکر حکمت زاید و حکمت چون خون در باطن وی روان گردد. و آن کس که طعام بسیار خورد از تفکر بازماند و دل وی سخت گردد. و القلب القاسی بعید من اللَّه بعید من الجنة قریب من النار.

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ ترسندگان را و اندوهگنان را چهار بهشت است: دو بهشت زرین و دو بهشت سیمین مصطفی (ص) از این چهار بهشت خبر داده و گفته

جنتان من فضة آنیتهما و ما فیهما و جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما، و ما بینهم و بین ان ینظروا الی ربهم الا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنة عدن.

ترسی باید که روزگار مرد همه عین اندوه گرداند. چون اندوه پدید آمد آفتاب محبّت حق جز بر دل وی نتابد که ان اللَّه یحبّ کل قلب حزین.

عالمیان قدر اندوه ندانستند، اندوه بگذاشتند و به راه نفس بیرون شدند و شادی و طرب اختیار کردند.

اگر به جملگی روی به عالم اندوه نهادندی، به هر میلی که در بادیه اندوه رفتندی جز حدقه کروبیان و روحانیان قدمگاه ایشان نبودی.

چهره ترس و صورت اندوه فردا پیدا آید که قیامت بازار خویش برسازد.

هر نفسی که به ترسی بر کشیده باشند نوری گردد. و هر قدمی که به اندوهی برداشته باشند مرکبی شود که مسافت سرای رضوان به آن مرکب قطع کنند.

عالمیان همه در عتاب و حساب رستاخیز باشند. و اندوه‌خوارگان بر بساط انس در خیمه وَ هُوَ مَعَکُمْ با حق در مناجات باشند که یکی از ایشان را نیز از بهشت یاد نیاید.

بزرگی را پرسیدند که «خدای عزّ و جلّ با اندوهگنان و ترسندگان چه خواهد کرد؟» گفت «اگر اندوه برای او دارند و محمل ترس از بهر او کشند، هنوز نفس ایشان منقطع نشده باشد که جام رحیق وصال بر دستشان نهند بر آن نبشته که أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ.

گاه آن آمد که بادی خوش بر جان شما وزد. نیز مترسید و تا ابدالابد طرب کنید و شاد باشید.» شعر:

اندوه غریبان بسر آید روزی

در کار غریبان نظر آید روزی‌

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode