میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۲ - النوبة الاولى
... ذلک جزاء أعداء الله آنست پاداش دشمنان الله النار آن پاداش آتش است لهم فیها دار الخلد ایشانراست در ان آتش سرای جاویدی جزاء بما کانوا بآیاتنا یجحدون ۲۸ پاداش را بآنچه بسخنان ما می کافر شدند و از گرویدن می بازنشستند
و قال الذین کفروا ناگرویدگان گویند در آتش ربنا أرنا الذین أضلانا خداوند ما با ما نمای آن دو تن که ما را بی راه کردند من الجن و الإنس از پری و آدمی نجعلهما تحت أقدامنا تا ایشان را در زیر پای آریم لیکونا من الأسفلین ۲۹ تا از ما که فرودیم فروتر باشند
إن الذین قالوا ربنا الله ایشان که گفتند خداوند ما الله است ثم استقاموا و آن گه بر آن بپاییدند تتنزل علیهم الملایکة می فرود آیند برایشان فریشتگان ألا تخافوا و لا تحزنوا میگویند که مترسید و اندوه مدارید و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون ۳۰ و شاد باشید بآن بهشت که شما را وعده می دادند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة
... نجعلهما تحت أقدامنا فی النار لیکونا من الأسفلین ای لیکونا فی الدرک الاسفل من النار قال ابن عباس لیکونا اشد عذابا منا
إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ابن عباس گفت این آیت در شأن ابو بکر صدیق فروآمد هر فرقتی ربنا الله میگفتند اما شرک در آن می پیوستند مشرکان میگفتند ربنا الله و با این کلمة میگفتند الملایکة بنات الله جهودان ربنا الله میگفتند و عزیر ابن الله با وی میگفتند و انکار نبوت مصطفی ص میکردند ترسایان ربنا الله می گفتند و گفت المسیح ابن الله و انکار نبوت مصطفی ص در آن می پیوستند بو بکر صدیق بگفت ربنا الله و آن گه بوفای کلمه باز آمد شرک از آن نفی کرد بر راه سنت و جماعت راست رفت در اداء فرایض بکوشید اخلاص و صدق در آن بجای آورد و بر آن بپایید تا بر الله رسید استقامت لفظی جامع است مشتمل بر جمله این معانی و هر یکی از مفسران در قول خویش باین معانی اشارت کرده مصطفی فرمود در تفسیر این آیت إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا
قال من مات علیها فهو ممن استقام ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
قوله و قیضنا لهم قرناء الآیة اذا اراد الله بعبد خیرا قیض له قرناء خیر یعینونه علی الطاعة و یدعونه الیها و اذا اراد الله بعبد سوءا قیض له اخدان سوء یحملونه علی المخالفات و یدعونه الیها قرین بد شیطان است که نقاب تلبیس بربسته و در باطن بنده روش خود را راه یافته و بروی مسلط گشته تا بدوام وسوسه او را در مخالفات می کشد و سیآت اعمال بر وی می آراید و بنده را از راه هدی و طریق صواب بر میگرداند همانست که جای دیگر فرمود و زین لهم الشیطان أعمالهم فصدهم عن السبیل و از شیطان صعب تر قرین بد مر بنده را نفس اوست زیرا که شیطان اگرچه خصم است و قرین بد در مؤمن طمع ایمان نکند از وی طمع معصیت دارد اما نفس مر بنده را بکفر کشد و از وی طمع کفر دارد به داود علیه السلام وحی آمد که عاد نفسک یا داود فقد عزمت علی معاداتک کارزار نفس خویش را کمربند که او کار زار ترا کمر بست این معادات آنست که مصطفی علیه السلام فرمود رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر
جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعب تر زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روی نیست و از شروی ایمن بودن روی نیست با هر دشمنی اگر بسازی از شروی ایمن گردی و با نفس اگر بسازی هلاک شوی ...
... پیر طریقت گفت صحبت با حق دو حرف است اجابت و استقامت اجابت عهد است و استقامت وفا اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است درک شریعت هزار سال بساعتی در توان یافت و درک حقیقت ساعتی بهزار سال در نتوان یافت
تتنزل علیهم الملایکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوی توحید بپایان بردند ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا علی ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فی البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست اندوه مدارید که شما را بر جنایت مؤاخذت نیست شاد باشید که جز عنایت ازلی شما را بدرقه و همراه نیست لا تخافوا فطال ما کنتم من الخایفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید ای خایفان که روز ترس بسر آمد اندوه مبرید ای عارفان که وقت راحت در آمد شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادی پیغام و خبر آمد
ای جوانمرد نگر تا گمان نبری که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذره ای از شوق ایشان کم گردد در جگر ماهی تبشی است که اگر همه بحار عالم جمع کنی ذره ای از تبش او کم نشود ایشان امروز در عین شوق اند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق
اهیم بها وجدا و ان دام وصلها ...
... چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود ایشان برداشته لطف ازل اند و نواخته فضل ابد و الزلل لا یزاحم الازل
بو یزید بسطامی قدس الله روحه در راهی میرفت آواز جمعی بگوش وی رسید خواست که آن حال باز داند فراز رسید کودکی دید در لژن سیاه افتاده و خلقی بنظاره ایستاده همی ناگاه ما در آن کودک از گوشه ای در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت نعره ای بزد ایستاده و میگفت شفقت بیامد آلایش ببرد محبت بیامد معصیت ببرد عنایت بیامد جنایت ببرد
العذر عندی لک مبسوط ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۳ - النوبة الاولى
... ما یقال لک نمی گویند ترا إلا ما قد قیل للرسل من قبلک مگر همان که فرستادگان را پیش از تو إن ربک لذو مغفرة خداوند تو با آمرزگاریست و ذو عقاب ألیم ۴۳ و با گرفتاریی سخت
و لو جعلناه قرآنا أعجمیا و اگر ما این نامه را بزبان عجم فرستادیمی و آن را پارسی کردیمی لقالوا لو لا فصلت آیاته گفتندی چرا پیدا و گشاده نکردند آن را ء أعجمی و عربی گویندی باش نامه ای عجمی و رسولی عربی قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء گوی این سخن گرویدگان را راه نمونی است و آسانی ای و الذین لا یؤمنون فی آذانهم وقر و ایشان که نمی گروند بآن در گوشهای ایشان گرانی است و کریی و هو علیهم عمی و آن نامه بر ایشان کوریی أولیک ینادون من مکان بعید ۴۴ ایشان را میخوانند از جای بس دور
و لقد آتینا موسی الکتاب موسی را نامه دادیم فاختلف فیه در مخالفت گفتن ایستادند در ان و لو لا کلمة و گرنه سخنی بودی سبقت من ربک که پیشی کرد از خداوند تو اجلها و روزیها را لقضی بینهم برگزاردندی میان ایشان کار و عذاب فرستادندی بایشان و إنهم لفی شک منه مریب ۴۵ و ایشان از ان درگمانند و پنداره نمایی ...
... و إذا أنعمنا علی الإنسان و آن گه که نیکویی کنیم با مردم و نعمت گسترانیم برو أعرض روی گرداند از شکر و طاعت و نأی بجانبه و بیک سو بیرون شود و خویشتن در کشد و إذا مسه الشر و چون بدیی بدو رسد فذو دعاء عریض ۵۱ با بانگ و خواندنیی فراوان بود
قل أ رأیتم بگوی چه بینید إن کان من عند الله ثم کفرتم به اگر این پیغام که آوردم از نزدیک الله است و شما کافر می شوید بآن من أضل ممن هو فی شقاق بعید ۵۲ آن کیست بی راه تر از ان کس که در ستیزیست از راستی دور
سنریهم آیاتنا می نماییم ایشان را نشانهای خویش فی الآفاق در هر سویی از جهان و فی أنفسهم و در تنهای ایشان حتی یتبین لهم تا آن گه که پیدا شود ایشان را أنه الحق که قرآن و محمد و اسلام راست است أ و لم یکف بربک خداوند تو بسنده نیست أنه علی کل شی ء شهید ۵۳ که او بر همه چیز گواه است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۱- سورة المصابیح- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة
... چنانستی که رب العزة گفتی عبدی اگر خواهی که در ولایتم نگری لله ملک السماوات و الأرض و گر خواهی که در سپاهم نگری لله جنود السماوات و الأرض ور خواهی که در فعلم نگری فانظر إلی آثار رحمت الله کیف یحی الأرض بعد موتها ور خواهی که در صنعم نگری و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر ور خواهی که فردا در من نگری امروز از صنع من با من نگر بدیده دل أ لم تر إلی ربک کیف مد الظل تا فردا بفضل من در نگری بدیده سر وجوه یومیذ ناضرة إلی ربها ناظرة
ای جوانمرد هر که جلال حق بدانست و از صنع وی با وی نگرست مقصدش درگاه الله بود دست تصرفش از کونین کوتاه بود پای عشقش همیشه در راه بود دلش در قبضه عزت پادشاه بود بر ظاهرش کسوت عبودیت بود در باطنش حلیة نظر
باسرار ربوبیت بود بروز در راز بود بشب در ناز بود این که رب العزة گفت و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر نه آن را گفت تا تو صورت آن به بینی و از ان در گذری لیکن آن را گفت تا تو در ان تفکر کنی و حقایق آن باز جویی و بر رموز و اشارات آن واقف شوی بدانی که شب خلوتگاه دوستانست موسم و میعاد آشتی جویانست وقت نیاز نمودن مریدانست هنگام راز و ناز عاشقانست بنده باید که با حق جل جلاله بروز در منزل راز بود بشب در محمل ناز بود بروز در نظر صنایع بود بشب در مشاهده صانع بروز با خلق در خلق بود بشب با حق بود در قدم صدق بروز در کار بود بشب در خمار بود بروز راه جوید بشب راز گوید تا حق لیل و نهار گزارده بود و از صورت بصفت رسیده بود و آنچه گفت تعالی و تقدس الشمس و القمر آفتاب عنایت فهم کند و ماه معرفت که از برج ازلیت تابد و از مطلع قربت برآید و بر سینه دوستان تابد آفتاب و ماه صورت زینت آسمان است که می فرماید جل جلاله زینا السماء الدنیا بمصابیح آفتاب عنایت و ماه معرفت زینت دلهای مؤمنان است که میگوید و زینه فی قلوبکم ماه در آسمان گاه گاه بمیغ پوشیده شود لکن باطل نگردد اشارت است که معصیت گاه گاه معرفت را بپوشد لکن هرگز باطل نکند
قوله لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذی خلقهن آدم صلوات الله علیه در ان حال که بزلت مبتلا شد بسیار بگریست و بآخر سجده توبت بیاورد در آن سجده توبت وی بمحل قبول افتاد جبرییل آمد و آدم را خبر کرد که توبت تو مقبول شد آدم از ان سجده سر برداشت و این بشارت از جبرییل بشنید بشکر این بشارت که یافت دیگر باره بسجده شتافت سجده دیگر بیاورد اول سجده عذر بود دوم سجده شکر بود تعلیم است مر بندگان را که در نماز دو سجده آرید یکی عذر زلتها خواستن دیگر شکر نعمتها کردن و گفته اند این دو سجده که بنده آرد در حال عبادت یکی حکایت حال ازلی است آن روز که رب العزة فرمود أ لست بربکم همه بسجود در افتادند در ان حال که خطاب حق شنیدند دیگر سجده مثال حال ابدی است در وقت دیدار خداوند ذو الجلال اندر بهشت چنانک در خبر است اذا سطع لهم نور فیخرون سجدا فیقال لهم لیس هذا اوان السجود بل هذا اوان الوجود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۲- سورة الشورى - مکیه » ۱ - النوبة الاولى
... و الذین اتخذوا من دونه أولیاء و ایشان که می خدایان گیرند فرود از او الله حفیظ علیهم الله کوشنده و نگه بان ایشانست بر ایشان و ما أنت علیهم بوکیل ۶ تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگه بان نیستی
کذلک أوحینا إلیک هم چنان پیغام کردیم بتو قرآنا عربیا قرآنی تازی لتنذر أم القری تا بیم نمایی مردمان مکه را و من حولها و هر که گرد بر گردان و تنذر یوم الجمع و آگاه کنی و بیم نمایی از روز فراهم آوردن خلق لا ریب فیه که گمان نیست در آن فریق فی الجنة و فریق فی السعیر ۷ گروهی در بهشت و گروهی در آتش
و لو شاء الله لجعلهم أمة واحدة و اگر الله خواستی همه خلق را یک گروه آفریدی گردیده و لکن یدخل من یشاء فی رحمته لکن می درآرد او را که خواهد در بخشایش خویش و الظالمون ما لهم من ولی و لا نصیر ۸ ...
... له مقالید السماوات و الأرض او راست کلیدهای آسمان و زمین یبسط الرزق لمن یشاء فراخ میگستراند روزی او را که خواهد و یقدر و می فروگیرد باندازه إنه بکل شی ء علیم ۱۲ او بهر چیزی داناست
شرع لکم من الدین پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین ما وصی به نوحا آن چیز که وصیت کرد الله بآن نوح را و الذی أوحینا إلیک و آنچه پیغام دادیم بتو و ما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی و آنچه وصیت کردیم بآن ابراهیم و موسی و عیسی را أن أقیموا الدین شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپای دارید و لا تتفرقوا فیه و مپراکنید جوک جوک در آن کبر علی المشرکین گران آمد بر انباز گیران با من ما تدعوهم إلیه آنچه می بآن خوانی ایشان را الله یجتبی إلیه من یشاء الله میگزیند بخود او را که خواهد و یهدی إلیه من ینیب ۱۳ و راه مینماید بخود او را که می باو گراید
و ما تفرقوا و دو گروه نشدند إلا من بعد ما جاءهم العلم مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهی و دانش بغیا بینهم از افزون جویی و بدنیتی میان ایشان و لو لا کلمة سبقت من ربک إلی أجل مسمی و گرنه آید سخنی از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامی نام زد کرده لقضی بینهم داوری بریدند میان ایشان در وقت و إن الذین أورثوا الکتاب و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را من بعدهم از پس لفی شک منه مریب ۱۴ در گمانی اند از این پیغام دل را سوزنده ...
... الله الذی أنزل الکتاب بالحق خدای اوست که نامه فرو فرستاد براستی و المیزان و ترازو و ما یدریک لعل الساعة قریب ۱۷ دانا کرد ترا و چه دانی که رستاخیز نزدیک است
یستعجل بها الذین لا یؤمنون بها ایشان بآن میشتاوند که نگرویده اند بآن و الذین آمنوا مشفقون منها و ایشان که گرویده اند ترسانند از آن و یعلمون أنها الحق و میدانند که آن بودنی است ألا آگاه بید و بدانید إن الذین یمارون فی الساعة ایشان که در کار رستاخیز در گمان میباشند لفی ضلال بعید ۱۸ ایشان در گمراهی اند دور
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۲- سورة الشورى - مکیه » ۱ - النوبة الثانیة
... و قال مقاتل علی ملة الاسلام کقوله و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی و قوله و لو شاء لهداکم أجمعین و لکن یدخل من یشاء فی رحمته ای فی دینه الاسلام و الظالمون ای الکافرون ما لهم من ولی یدفع عنهم العذاب و لا نصیر یمنعهم من النار
أم اتخذوا یعنی بل اتخذوا من دونه أولیاء اصناما یعبدونها فالله هو الولی قال ابن عباس ولیک یا محمد ص و ولی من اتبعک و هو الذی ینفع ولایته یونس لا الصنم و هو یحی الموتی و هو علی کل شی ء قدیر لیس فی السماء و الارض معبود تحیی الموتی غیره و هو قول ابراهیم ربی الذی یحیی و یمیت
و لما نزل العذاب بقوم یونس لجایوا الی عالم فیهم کان عنده من العلم شی ء و کان یونس ذهب مغاضبا فقال لهم قولوا یا حی حین لا حی یا حی یحیی الموتی یا حی لا الله الا انت فقالوا ما فکشف عنهم العذاب ...
... قوله تعالی فاطر السماوات و الأرض جعل لکم ای خلق لکم من أنفسکم یعنی من جنسکم أزواجا حلایل و من الأنعام أزواجا ای اصناما ذکورا و اناثا لترتفقوا بها و قیل انما قال من انفسکم لان حواء خلقت من ضلع آدم قال مجاهد نسلا بعد نسل من الناس و الانعام یذرؤکم فیه ای یخلقکم فی البطن و فی الرحم و قیل فی هاهنا بمعنی الباء تأویله یخلقکم و یکثرکم بالتزویج لیس کمثله شی ء هذا رد علی الذین اتخذوا من دونه اولیاء و منسوق علی قوله یحی الموتی و الکاف زایده دخلت للتأکید و المعنی لیس مثله شی ء و قیل مثل زایدة دخلت لتوکید الکلام و تقدیره لیس کهو شی ء کقوله فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به و فی حرف ابن مسعود فان آمنوا بما آمنتم به ثم قال و هو السمیع البصیر لیلا یتوهم انه لا صفات له کما لا مثل له فقد تضمنت الایة اثبات الصفة و نفی التشبیه و التوحید کلمة بین هذین الحرفین اثبات صفة من غیر تشبیه و نفی تشبیه من غیر تعطیل فمن نزل عن الاثبات و ارعی اتقاء التشبیه وقع فی التعطیل و من ارتقی عن الظاهر و اتقی اتقاء التعطیل حصل علی التشبیه و اخطأ وجه الدلیل و علی الله قصد السبیل
له مقالید السماوات و الأرض ای مفاتیح السماوات و الارض و من ملک المفتاح ملک الخزانة و قال الکلبی فی السماء خزانة المطر و فی الارض خزانة النبات و قیل خزانة السماوات الغیوب و خزانة الارض الآیات یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر لان مفتاح الرزق بیده إنه بکل شی ء من مصالح العباد علیم فیعطیهم بقدر مصالحهم قوله شرع لکم من الدین الشرعة السنة و الشرع المصدر و الشریعة السبیل المسنونة السویة و القوم شرع فی الامر و الشارع الطریق الذی لا یملکه مالک و یکون الخلق فیه شرعا واحدا شرع لکم ای بین لکم و تبین لکم و اختار لکم من الادیان دینا ما وصی به نوحا ای الذی امر به نوحا و قدم نوحا لانه اول من اوحی الیه الحلال و الحرام و اول من اوحی الیه تحریم الامهات و الاخوات و البنات و الذی أوحینا إلیک و ما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی ای شرع ذلک کله قال مجاهد لم یبعث الله نبیا الا وصاه باقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الاقرار لله بالطاعة فذلک دینه الذی شرع لهم و قال هو التوحید و البراءة من الشرک و قیل هو قوله أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه بعث الانبیاء کلهم باقامة الدین و الالفة و الجماعة و ترک الفرقة و المخالفة
قال علی ع لا تتفرقوا فالجماعة رحمة و الفرقة عذاب کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه من التوحید و خبر البعث و قیل ما خصصت به من النبوة و الرسالة ای ثقل علیهم ذلک ثم قال الله یجتبی إلیه من یشاء ای یصطفی لنبوته و رسالته من یشاء من عباده و قیل یصطفی لدینه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب ای یرجع الی طاعته ...
... و قیل من بعد ما استجاب له اهل الکتاب و اقروا بنبوته لوجودهم نعته فی کتبهم و استفتحوا به بیشترین مفسران میگویند که این آیت در شأن جهودان فرو آمد که با مصطفی و با مؤمنان خصومت میکردند در کار دین و حجت میآوردند که کتاب ما بیش از کتاب شماست و پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما آمد ما بحق سزاتریم از شما و دین ما به است از دین شما رب العالمین فرمود این خصومت بعد از آن کردند که بنبوت وی اقرار داده بودند و بنعت و صفت وی که در توراة یافتند ایمان آورده و در وقایع بوی نصرت خواسته
معنی دیگر این خصومت که جهودان کردند با رسول بعد از آن کردند که عرب او را منقاد شدند و دعوت وی اجابت کردند و بدین وی درآمدند بآن معجزات ظاهر که از وی دیدند و حق بشناختند قومی گفتند این مخاصمت قریش است و مشرکان با رسول خدا ص با مؤمنان در کار توحید من بعد ما استجیب له ای من بعد ما استجاب الله محمدا باظهار المعجزة الدالة علی نبوته میگوید پس از آنکه رب العالمین محمد را اجابت کرد بهر چه خواست از اظهار معجزات و دلایل و آیات نمود بر صدق نبوت وی ایشان خصومت میکنند و حجت آرند حجتهم داحضة عند ربهم آن حجت ایشان تباه است و باطل ناچیز و نابرجای و قیل هؤلاء المحاجون هم المتکلمون فی الله عز و جل بغیر الکتاب و السنة من بعد ما استجیب له ای من بعد ما استجاب المؤمنون لربهم و آمنوا باین قول محاجت در الله مخاصمت مبتدعان است با اهل سنت و افتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان و ساخته فلسفیان که برأی و عقل خود در الله سخن گفتند و صواب دید رأی و خرد خویش در این باب قانون ساختند و معقول فراپیش کتاب منزل و سنت مسند داشتند پس از آن که مؤمنان و مخلصان فرموده الله را اجابت کردند و از کتاب و سنت درنگذشتند صواب دید رأی و عقل خود معزول کردند و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم سپردند آن گه فرمود حجتهم داحضة عند ربهم و علیهم غضب و لهم عذاب شدید حجت ایشان تباه است و بر ایشان خشم و عذاب الله است رای فرعون رأی ایشان که گفت ما أریکم إلا ما أری و ابلیس پیشوای ایشان و دوزخ سرای ایشان است
الله الذی أنزل الکتاب بالحق و المیزان ای ان الذی ادعوکم الی عبادته هو الله الذی أنزل الکتاب بالحق ای بالحقیقة و المیزان یعنی العدل و سمی العدل میزانا لان المیزان آلة الانصاف و التسویه و قیل معنی انزال المیزان الهامه الخلق العمل به و امره بالعدل و الانصاف کقوله قد أنزلنا علیکم لباسا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۲- سورة الشورى - مکیه » ۲ - النوبة الثالثة
... نور دو رخش در همه آفاق عیانست
ابو بکر شبلی وقتی در غلبات وجد خویش گفت بار خدایا فردا همه را نابینا انگیز تا جز من ترا کسی نبیند باز وقتی دیگر گفت بار خدایا شبلی را نابینا انگیز دریغ بود که چون من ترا بیند آن سخن اول غیرت بود بر جمال از دیده اغیار و آن دیگر غیرت بود بر جمال از دیده خود و در راه جوانمردان این قدم از آن قدم تمامتر است و عزیزتر
از رشک تو بر کنم دل و دیده خویش ...
... و تریه مخضرا یمید
پیر طریقت گفت چون نیک ماند آخر این کار باول این کار راه بدوست حلقه ایست از او درآید و هم باو باز گردد اول این کار ببهار ماند و بشکوفه مرد در او خوش بود و تازه و پرروح پس از آن نشیبها و فرازها بیند ناکامیها و تفرقها پیش آید که در عبودیت هم جمع است و هم تفرقت و در مقامات هم نور است و هم ظلمت
بنده در ظلمت تفرقت چندان پوشش بیند که گوید آه که میلرزم از آنک نیرزم چه سازم جز زآنکه می سوزم تا از این افتادگی برخیزم آن گه چه بود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۲- سورة الشورى - مکیه » ۳ - النوبة الاولى
... و جزاء سییة سییة مثلها پاداش بدی بدی است هم چنان فمن عفا و أصلح هر که فرا گذارد و آشتی کند فأجره علی الله مزد او بر خدای است إنه لا یحب الظالمین ۴۰ الله ستمکاران را دوست ندارد
و لمن انتصر بعد ظلمه و هر که کین کشد پس ستم کردن او فأولیک ما علیهم من سبیل ۴۱ ایشان آنند که بر ایشان راهی نیست
إنما السبیل علی الذین یظلمون الناس راه بر ایشانست که ستم میکنند بر مردمان و یبغون فی الأرض بغیر الحق و افزونی میجویند در زمین به بی حق أولیک لهم عذاب ألیم ۴۲ ایشانراست عذابی دردنمای
و لمن صبر و غفر هر که شکیبایی کند و بیامرزد إن ذلک لمن عزم الأمور ۴۳ آن از کارهاء جد است و قصدهای درست
و من یضلل الله و هر که الله او را بی راه کند فما له من ولی من بعده او را یاری دهی نیست از پس الله و تری الظالمین لما رأوا العذاب و کافران را بین آن گه که ایشان عذاب بینند یقولون هل إلی مرد من سبیل ۲۴ میگویند باز بردن را هیچ راهی هست
و تراهم یعرضون علیها و بینی ایشان را که با ایشان مینمایند خاشعین من الذل فرومانده و از دست افتاده از خواری ینظرون مینگرند من طرف خفی از چشم نهان مینگرند
و قال الذین آمنوا و گرویدگان گویند إن الخاسرین الذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیامة زیان کاران ایشانند که از خویشتن و کسان خویش درماندند ألا إن الظالمین فی عذاب مقیم ۴۰ آگاه باشید که کافران در عذابی اند پاینده و همیشگی
و ما کان لهم من أولیاء و ایشان را هیچ یاری دهی نبود ینصرونهم من دون الله که ایشان را فریاد رسد و یاری دهد فزود از الله و من یضلل اللهو هر که الله او را بی راه کند فما له من سبیل ۴۶ او را هیچ راهی نیست
استجیبوا لربکم پاسخ کنید خداوند خویش را من قبل أن یأتی یوم پیش از آنکه روزی آید لا مرد له من الله که آن روز از خدای هیچ باز پس بردنی نیست ما لکم من ملجإ یومیذ شما را آن روز هیچ پناهی نه و ما لکم من نکیر ۴۷ و نتوانید که گویید این نشاید و نباید ...
... و کذلک أوحینا إلیک و هم چنان پیغام دادیم بتو روحا نامه زندگانی دلها را من أمرنا از فرمان و سخن ما ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان تو ندانستی که نامه چه بود و ندانستی که ایمان چه بود
و لکن جعلناه نورا لکن ما این نامه را روشنایی کردیم نهدی به من نشاء من عبادنا راه مینماییم باین نامه هر که را خواهیم از بندگان خویش را
و إنک لتهدی إلی صراط مستقیم ۵۲ و تو راه می نمایی براه راست
صراط الله راه خدای الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض آن خدای که او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها ألا إلی الله تصیر الأمور ۵۳ آگاه باشید که با خواست خدا گردد همه کارها
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۲- سورة الشورى - مکیه » ۳ - النوبة الثالثة
... و فی الخبر من جعل الهموم هما واحدا کفاه الله کل هم و من تشعبت به الهموم لم یال الله فی ای واد اهلکه
دنیا همه پراکندگی است و گسستگی بایستهای گوناگون و اندیشه هاء رنگارنگ هر که این پراکندگی و این بایستهای بیهوده ار دل بیرون کند و بدلی صافی و سینه ای خالی و همتی عالی روی بقبله حق نهد و جز درگاه او پناه خود نسازد رب العزة همه اندوه وی کفایت کند و از هر چه ترسد او را ایمن گرداند و راهش بخود نزدیک کند
ای درویش اول این کار زهر است و آخر نوش بدایت این راه بعد است و نهایت راه حلقه قرب در گوش و گر مثالی خواهی بشنو وصف الحال بو بکر شبلی قدس الله روحه پیش از آنکه قدم در کوی طریقت نهاد میر سیه پوشان بغداد بود عادت داشت که دزدیده بمجلس جنید رفتی ای من غلام آنکه دزدیده در این کوی سری دارد روزی بر زبان جنید برفت که اگر همه بت پرستان و ناکسان عالم را بفردوس اعلی فرود آورند هنوز حق کرم خود نگزارده است شبلی از جای برجست نعره زنان و جامه دران و گفت منم میر سیه پوشان و از ناکسی خویش خروشان چه کویی مرا پذیرد در این حال جنید گفت ای جوانمرد بمراسلت موسی و هارون چندین سال فرعون مدبر را میخواند تا بپذیرد اگر بیابد سوخته ای موحد که بپای خود آید و درو زارد چون که نپذیرد شبلی در کار آمد و هر چه داشت از ضیاع و اسباب و اموال پاک در باخت و مجرد بایستاد آن گه گفت ای شیخ مرا چه باید کرد گفت ترا در بازار باید شد و دریوزه باید کرد
هم چنان کرد تا چنان گشت که کس بوی چیزی نداد پس جنید تازیانه ای بوی داد و گفت در این سردابه شو و دل را با اندوه و درد دین پرداز و چشم را بآب حسرت و ندامت سپار و هر گه که جز حق در خاطرت گذر کند باین تازیانه اندامهای خویش در هم شکن ...
... جنید بر پای خاست و مرقع از سر خود برکشید و در گردن شبلی افکند
ای جوانمرد گوهر وصال او نه چیزیست که بدست هر دون همتی رسد دری است که جز در صندوق صدق صدیقان نیابند عبهریست که جز در باغ راز و ناز دوستان نبینند کسی را که این دولت در راه بود اگر بهزار کوی فرو شود آخر هر کوی بخود بربسته بیند تا قبله وی یکی گردد و مقصد وی یکی شود یک دل و یک همت بود کار از یک جای و حکم از یک در بیند و الیه الاشارة بقوله ألا إلی الله تصیر الأمور منه الابتداء و الیه الانتهاء قال الله تعالی و أن إلی ربک المنتهی و الله خیر و أبقی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۳- سورة الزخرف- مکیه » ۱ - النوبة الاولى
... و لین سألتهم من خلق السماوات و الأرض و اگر پرسی ایشان را که آفرید آسمانها و زمینها لیقولن خلقهن العزیز العلیم ۹ ایشان گویند آن توانای دانا آفرید آن را
الذی جعل لکم الأرض مهدا او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد و جعل لکم فیها سبلا و شما را در آن راهها ساخت لعلکم تهتدون ۱۰ تا راه میدانید برد
و الذی نزل من السماء ماء بقدر و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبی باندازه فأنشرنا به بلدة میتا زنده کردیم بآن آب زمینی مرده کذلک تخرجون ۱۱ هم چنان که بیرون آرند ...
... أم آتیناهم کتابا من قبله یا ما ایشان را پیش از قرآن نامه ای داده ایم فهم به مستمسکون ۲۱ ایشان دست در آن زده اند
بل قالوا نه که گفتند إنا وجدنا آباءنا علی أمة ما پدران خویش را بر کیشی یافتیم و إنا علی آثارهم مهتدون ۲۲ و ما بر پیهای ایشان راه میبریم
و کذلک ما أرسلنا و هم چنان نفرستادیم من قبلک فی قریة من نذیر پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کننده ای إلا قال مترفوها مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند إنا وجدنا آباءنا علی أمة ما پدران خویش را بر کیشی یافتیم و إنا علی آثارهم مقتدون ۲۳ و ما بر پیهای ایشان پس رو میباشیم ...
... فانتقمنا منهم کین کشیدیم از ایشان فانظر کیف کان عاقبة المکذبین ۲۵ نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران
و إذ قال إبراهیم لأبیه و قومه ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را إننی براء مما تعبدون ۲۶ من بیزارم از آنچه شما میپرستید
إلا الذی فطرنی مگر آن خدای که مرا آفرید فإنه سیهدین ۲۷ که او خود مرا راه مینماید
و جعلها کلمة باقیة آن سخن را سخنی پاینده کرد فی عقبه در نژاد فرزندان خویش لعلهم یرجعون ۲۸ تا مگر با خدا آیند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۳- سورة الزخرف- مکیه » ۲ - النوبة الاولى
قوله تعالی أ هم یقسمون رحمت ربک ایشان میبخشند بخشایش خداوند تو نحن قسمنا بینهم ما بخش کردیم میان ایشان معیشتهم فی الحیاة الدنیا زیش ایشان و جهان داشتن ایشان در زندگانی این جهانی و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات و برداشتیم ایشان را زبر یکدیگر در عز و در مال پایه ها افزونی لیتخذ بعضهم بعضا سخریا تا یکدیگر را بچاکری و بندگی گیرند و زیر دستی سازند و رحمت ربک خیر مما یجمعون ۳۲ و بهشت خداوند تو به است از آنچه ایشان می فراهم کنند
و لو لا أن یکون الناس أمة واحدة و اگر نه آن بودی که مؤمن و کافر چون هم باشند لجعلنا لمن یکفر بالرحمن ما ساختیمی و کردیمی هر کس را که برحمن کافر شود لبیوتهم سقفا من فضة خانهای ایشان را کاذی سیمین و معارج علیها یظهرون ۳۳ و نردبانهای سیمین که بآن برمیشدندی و لبیوتهم أبوابا و سررا و خانه های ایشان را ما درها و تختها کردیم علیها یتکؤن ۳۴ که بر آن تکیه میزدندی ...
... و من یعش عن ذکر الرحمن و هر که بگردد از ذکر رحمن نقیض له شیطانا دیوی را فرا دست او سازیم فهو له قرین ۳۶ تا او را دمساز می بود
و إنهم لیصدونهم عن السبیل تا آن دیو ایشان را از راه باز میگرداند و یحسبون أنهم مهتدون ۳۷ و ایشان میپندارند که بر راه راست اند
حتی إذا جاءنا تا آن گه که هر دو آیند بما قال گوید آدمی یا لیت بینی و بینک کاش میان من و میان تو بعد المشرقین چندان بودی که میان دو گوشه جهان فبیس القرین ۳۸ بد دمساز که تویی
و لن ینفعکم الیوم إذ ظلمتم سود ندارد شما را آن روز که ستمکارانید أنکم فی العذاب مشترکون ۳۹ که شما در عذاب با یکدیگر انبازانید
أ فأنت تسمع الصم باش تو آنی که گوش دل کردلان شنوانی أو تهدی العمی یا چشم دل نابینادلان را راهنمایی و من کان فی ضلال مبین ۴۰ یا او که در گمراهی آشکار است با راه آری
فإما نذهبن بک اگر تو را ببریم فإنا منهم منتقمون ۴۱ ما از ایشان کین خواهیم ستد
أو نرینک الذی وعدناهم یا با تو نماییم آنچه ایشان را می وعده دهیم فإنا علیهم مقتدرون ۴۲ ما بر ایشان پادشاهیم
فاستمسک بالذی أوحی إلیک سخت دار و دست محکم در این پیغام زن که بتو فرستادم إنک علی صراط مستقیم ۴۳ که تو بر راه راستی
و إنه لذکر لک و لقومک و این قرآن تازی و دین تازی و حکم تازی و قبله تازی و عید تازی آوا و بزرگ نامی توست و عرب که قوم تواند و سوف تسیلون ۴۴ و شما را از شکر این بخواهند پرسید ...
... و ما نریهم من آیة ننمودیم ایشان را هیچ نشانی إلا هی أکبر من أختها مگر همه از یکدیگر مهتر و بهتر و أخذناهم بالعذاب و فرا گرفتیم ایشان را بعذاب لعلهم یرجعون ۴۸ تا مگر بتوبه بازگردند
و قالوا یا أیها الساحر ادع لنا ربک گفتند ای جادو خوان خداوند خویش بما عهد عندک بآن عهد و پیمان که نزدیک تو نهاده است إننا لمهتدون ۴۹ که ما بر آن پیمان بخواهیم پایید و با راه خواهیم آمد
فلما کشفنا عنهم العذاب چون بازبردیمی از ایشان عذاب إذا هم ینکثون ایشان پیمان میشکستندی ...
... إن هو إلا عبد أنعمنا علیه نیست عیسی مگر بنده ای که بنواختیم او را و نیکویی کردیم با او و جعلناه مثلا لبنی إسراییل و او را عبرتی کردیم بنی اسراییل را و لو نشاء لجعلنا منکم ملایکة و اگر ما خواستیمی هم از شما فرشتگان آفریدیمی فی الأرض یخلفون ۶۰ که در زمین میبودندید یکی پس دیگر و جو کی پس جو کی
و إنه لعلم للساعة و عیسی آگاهی خلق است رستاخیز را فلا تمترن بها نگر بگمان نبید درین و اتبعون بر پی من روید هذا صراط مستقیم ۶۱ که راه راست اینست
و لا یصدنکم الشیطان و نبادا که شیطان شما را از راه برگرداند إنه لکم عدو مبین ۶۲ که او شما را دشمنی است آشکارا
و لما جاء عیسی بالبینات و آن گه که عیسی آمد بپیغامها و نشانهای روشن قال قد جیتکم بالحکمة گفت آوردم شما را سخن راست درست و لأبین لکم بعض الذی تختلفون فیه و تا بیان کنم شما را چیزی از آنچه در آن مختلف شدید فاتقوا الله و أطیعون ۶۳ بپرهیزید از خشم و عذاب خدا و مرا فرمانبردار باشید
إن الله هو ربی و ربکم الله اوست که خداوند من و خداوند شماست فاعبدوه هذا صراط مستقیم ۶۴ او را پرستید که راه راست اینست
فاختلف الأحزاب من بینهم مختلف شدند جدا جدا گوی سپاهها از میان ترسایان فویل للذین ظلموا من عذاب یوم ألیم ۶۵ پس ویل ایشان را که ستم کردند بر خویشتن از عذاب روزی دردنمای ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۳- سورة الزخرف- مکیه » ۲ - النوبة الثالثة
... اگر بلال است از تیمار مسلمانی بیمار و نحیف گشته و معاذ است سراپرده عشق در صحرای درد نایافت زده که تعالوا نؤمن ساعة ور سلمان است جان و دل خویش غریب وار از اندوه دین و درد اسلام بگداخته سر در سر خود گم کرده از وله و تحیر بدان جای رسیده که بدر مسجد رسول ص برگذشت از خود چنان بیخود گشته و در مذکور چنان مستغرق شده که سلام بر رسول فراموش کرد جلال و عظمت مرسل بجان و دل وی چنان تاختن آورده که جای سلامی بر رسول نگذاشته
مصراع یعلم الله گر همی دانم نگارا شب ز روز چون برگذشت و سلام نکرد مصطفی ص تیز در وی نگریست دل وی را دید چون کشتی در بحر غیب افکنده باد جلال از مهب تجلی خاسته کشتی بشکسته و سلمان سرگشته زبان سلمان بزیارت دل رفته دل در جان آویخته جان در حق گریخته مصطفی ص دانست که سلمان از خود رها شده و مرغش از روزن دل بعالم ملکوت پرواز کرده ای جوانمرد کار آن مرغ دارد قفس که در او مرغ نبود بچه شاید گفته اند قفس قالب است و امانت مرغ پر او عشق پرواز او ارادت افق او غیب منزل او درد استقبال از راه اتیته هرولة هر گه که این مرغ امانت از این قفس بشریت بر افق غیب پرواز کند کروبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند تا برق این جمال دیده های ایشان نرباید مصطفی ص هر چند که از احوال سلمان با خبر بود غیرتی بر صحرای سینه وی گذر کرد گفت ای سلمان می برگذری و سلام می نکنی سلمان جواب نداد رسول فرمود ای سلمان آخر نه من راهت نمودم نه بشفاعت من همی امید داری سلمان هم جواب نداد سر سلمان آن ساعت در الله زارید که الهی یا زبانی بازده تا جواب دهم یا جوابی از بهر من بازده جبرییل آن ساعت از هواء قدرت بشتاب درآمد رسول فرمود ای جبرییل امروز بشتاب آمدی گفت آری که سلمان در غرقاب است ای محمد الله ترا سلام میکند میفرماید که با سلمان می گویی نه راهت من نمودم ترا راه که نمود می گویی نه امید بشفاعت من داری در کل عالم کرا زهره شفاعت بود تا دستوری من نباشد
ای محمد تو بر طور نبودی آن روز که ما ندا کردیم آن ذره سلمان در میان ذره ها متواری خیمه عشق بر صحرا زد و غیرت ارنی استقبال کرد که یا موسی تو پنداری که در این مملکت عاشق خود تویی درنگر باین خاک طور تا در زیر هر ذره ای عاشقی بینی ایستاده و میگوید ارنی ارنی قال النبی ص من أراد أن ینظر الی عبد نور الله قلبه فلینظر الی سلمان
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۴- سورة الدخان » ۱ - النوبة الثانیة
... و عن حذیفة قال قال رسول الله ص اول الآیات الدخان و نزول عیسی بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الی المحشر
و قیل الدخان یکون فی القیامة اذا خرجوا من قبورهم تأتی السماء بدخان مبین یحیط بالخلایق فذلک قوله یغشی الناس هذا عذاب ألیم ای یقولون هذا عذاب ألیم ربنا اکشف عنا العذاب ای هذا العذاب إنا مؤمنون ای آمنا فاکشف العذاب عنا أنی لهم الذکری هذا کقوله فأنی لهم إذا جاءتهم ذکراهم انی لهم یعنی من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتعظون و قد جاءهم رسول مبین یعنی محمدا ص فلم یتذکر و بالرسول و هو مبین ظاهر الصدق ثم تولوا عنه اعرضوا و قالوا معلم مجنون ای یعلمه بشر مجنون کقوله إنما یعلمه بشر و قیل معناه یعلمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتی به من البیان و القرآن یعلمه الشیطان کما یعلمه الکهنة
إنا کاشفوا العذاب قلیلا یعنی عذاب الجوع و القحط بدعاء النبی ص قلیلا ای زمانا یسیرا الی یوم بدر و قیل قالت قریش ربنا اکشف عنا العذاب إنا مؤمنون فکشف الله عنهم یوم بدر فذلک قوله یوم نبطش البطشة الکبری إنا منتقمون لم یلق قریش یوما کیوم بدر قتلا و اسرا ...
... إنی لکم رسول أمین علی وحی الله و قیل أمین غیر متهم فی ارادة الخیر لکم
و أن لا تعلوا علی الله ای لا تتکبروا علیه و لا ترفعوا انفسکم عن طاعته و طاعة رسوله إنی آتیکم بسلطان مبین ای برهان بین علی صدق قولی و هو العصا و الید البیضاء فلما قال ذلک توعدوه بالقتل فقال موسی و إنی عذت بربی و ربکم أن ترجمون هذا کلام یعاذ به من شر الظلمة و الجبابرة و به عاذت مریم حین تمثل لها جبرییل بشرا سویا و به عاذ مؤمن آل فرعون حین خافهم و به عاذ سعید بن جبیر من الحجاج حین قام بین یدیه و المعنی انی التجأت الی ربی و ربکم و توکلت علیه من ان تعذبونی رجما بالحجارة و قیل من ان تشتمونی و تقولوا هو ساحر و قیل مجاز قوله عذت بربی نشدتک الله و اقسمت علیک بان تفعل کذا و إن لم تؤمنوا لی فاعتزلون ای ان لم تصدقونی فیما اخبرکم به عن الله ففارقونی و کونوا بمعزل منی لا علی و لالی فلم یؤمنوا فدعا ربه شاکیا قومه أن هؤلاء قوم مجرمون مصرون علی الکفر فاعمل بهم ما یعمل بالمجرمین فاجابه الله عز و جل و امره ان یخرج بقومه من ارضهم قبل نزول العذاب بالعدو کما امر لوطا بقوله فأسر بأهلک فکذلک قال لموسی فأسر بعبادی یعنی بنی اسراییل و من آمن بموسی من غیرهم لیلا قبل الصبح إنکم متبعون یتبعکم فرعون و قومه اذا علموا بخروجکم من مصر و اترک البحر رهوا الرهو الشی ء الساکن تقول رها یرهو رهوا فهو راه ای ساکن مطمین معناه اترک البحر رهوا راهیا ای ساکنا فسمی بالمصدر ای ذا رهو و هذا حین جاوز موسی بقومه البحر فأراد أن یضرب البحر بعصاه حتی یطم و یلتیم لیتحصن به من العدو فقال جبرییل اترکه رهوا کما هو إنهم جند مغرقون اخبر جبرییل انهم مغرقون لیطمین قلب موسی فی ترکه البحر کما هو و قیل رهوا صفة سیر موسی لانه عجل حین دخل البحر فقیل له سر ساکنا و لا تخف من العدو إنهم جند مغرقون ثم ذکر ما ترکوا بمصر فقال کم ترکوا یعنی بعد الغرق من جنات بساتین کثیرة الاشجار و عیون نابعة بالماء قال سعید بن جبیر یعنی الذهب و زروع فنون الاقوات و الوان الاطعمة ای کانوا اهل ریف و خصب خلاف حال العرب و مقام کریم محافل الاجتماعات للتدبیر و التشاور فیها و قیل هی مجالس الملوک و نعمة ای و تنعم فی عیش کانوا فیها فاکهین لاعبین لاهین و قیل اشرین بطرین کذلک ای هکذا کانت القصة فلا تشکن فیه و قیل کذلک افعل بمن عصانی و أورثناها قوما آخرین ای ملکنا هذه النعم بنی اسراییل و قیل اراد به غیر بنی اسراییل لانهم لم یعودوا الی مصر فما بکت علیهم السماء و الأرض و ذلک ان المؤمن اذا مات تبکی علیه السماء و الارض اربعین صباحا و هؤلاء لم یکن یصعد لهم عمل صالح فتبکی السماء علی فقدهم و لا لهم علی الارض عمل صالح فتبکی الارض علیهم
روی انس بن مالک قال قال رسول الله ص ما من عبد الا له فی السماء بابان باب یخرج منه رزقه و باب یدخل فیه عمله فاذا مات فقداه و بکیا علیه و تلا فما بکت علیهم السماء و الأرض ...
... و قیل کانت العرب یجعلون الخسوف و الکسوف و الحمرة تحدث فی السماء بکاء علی المیت و لهذا
قال علیه السلام عند موت ابنه ابراهیم یوم کسفت الشمس و قال الناس کسفت لموت ابراهیم فخطبهم فقال ان الشمس و القمر آیتان من آیات الله لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته فاذا رأیتم ذلک فافزعوا الی الصلاة و ما کانوا منظرین لم ینظروا حین اخذهم العذاب لتوبة و لا لغیرها
و لقد نجینا بنی إسراییل من العذاب المهین من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم ثم فسر العذاب فقال من فرعون و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم فیکون جوابا لقوله فمن ربکما یا موسی و قوله ما رب العالمین إنه کان عالیا من المسرفین کقوله کنت من العالین و کقوله إن فرعون علا فی الأرض قراءة ابو جعفر جواب فرعون است که فرا موسی گفت این خدای شما خود کیست تا نام او برند جواب وی اینست که من فرعون إنه کان عالیا من المسرفین فرعون خود کیست از این ناپاکی شوخ گزاف کاری از جمله گزاف کاران
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۴- سورة الدخان » ۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم بنام او که آیین زبان ما ذکر او قوت دل ما مهر او بنام او که شاهد جان ما نظر او روح روح ما یاد او مبارک آن کس که مونسش نام او عزیز آن کس که همراهش یاد او و شاد آن دل که در آن دل مهر او آباد آن زبان که بر آن زبان ذکر او آزاد آن کس که بود وی در بند او بزرگوار آن نفس که بر امید دیدار او
الهی یادت چون کنم که من خود همه یادم من خرمن نشان خویش فرا باد نهادم الهی یادی و یادگاری و دریافتن خود یاری معنی دعوی صادقانی فروزنده نفسهاء دوستانی آرام دل غریبانی چون در میان جان حاضری از بی دلی میگویم که کجایی جان را زندگی میباید تو آنی بخود از خود ترجمانی بحق تو بر تو که ما را در سایه غرور ننشانی و بعز وصال خود رسانی ...
... عایشه صدیقه گفت شب نیمه شعبان رسول خدا در حجره و نوبت من بود در میانه شب او را نیافتم بخاطر من گذشت مگر بدیگر حجره ای از حجره های زنان خود رفته با خویشتن برنامدم برخاستم بطلب وی بیرون شدم او را در سجده یافتم سر بر سجود نهاده و میفرماید اعوذ بعفوک من عقابک اعوذ برضاک من سخطک اعوذ بک منک لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک
این چند کلمت اشارت است بمنازل و مراتب راه روان سوی حق روشی از روی همم نه از روی قدم رسول خدا اول نظاره فعل کرد فرمود اعوذ بعفوک من عقابک آن گه از این مقام درگذشت نظاره صفت کرد فرمود اعوذ برضاک من سخطک آن گه از صفت درگذشت نظاره ذات کرد فرمود اعوذ بک منک آن گه از صفات خود مجرد گشت فرمود لا احصی ثناء علیک آن گه فردا نیت حق جل جلاله یاد کرد فرمود انت کما اثنیت علی نفسک
اول مقام استدلال است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۴- سورة الدخان » ۲ - النوبة الثانیة
... تبع چون این سخن بشنید از ایشان آن جمع هذیل را بگرفت و بر ایشان سیاست راند آن گه روی سوی مکه نهاد
و تعظیم خانه کعبه در دل داشت چون آنجا رسید طواف کرد و کعبه را در نبود آن را در بر نهاد و قفل بر زد و آن را جامه پوشید و اول کسی که کعبه را جامه پوشید تبع بود و شش روز آنجا مقیم گشت هر روز در منحر هزار شتر قربان کرد و موی باز کرد آن گه از مکه بازگشت و سوی یمن شد و قوم وی حمیر بودند کاهنان و بت پرستان تبع ایشان را بر دین خویش و بر حکم تورات دعوت کرد و ایشان اجابت نکردند و دین او نپذیرفتند تا آن گه که حکم خویش بر آتش بردند و آن آتشی بود که فرادید آمدی در دامن کوه و هر که را خصمی بودی و حکمی که در آن مختلف بودند هر دو خصم بنزدیک آتش آمدندی آن کس که بر حق بودی او را از آتش گزند نرسیدی و او که بر حق نبودی بسوختی جماعتی از حمیر بتان خود را برداشتند و آمدند بدامن آن کوه و همچنین آن دو حبر که با تبع بودند دفتر توریة را برداشته و بدامن کوه آمده و در راه آتش نشسته آتش از مخرج خویش فرا دید آمد و آن قوم حمیر را و آن بتان ایشان را همه نیست کرد و بسوخت و آن دو حبر که توریة داشتند و میخواندند از آتش ایشان را هیچ رنج و گزند نرسید مگر که از پیشانی ایشان عرقی روان گشت و آتش در گذشت تا بمخرج خویش باز شد آن گه باقی حمیر که بودند همه بدین احبار بازگشتند فمن هناک اصل الیهودیة بالیمن بروایتی دیگر تبع که به رسول خدا پیش از مبعث وی ایمان آورد تبع پیشین بود و ملک جهان وی را بود و بهر شهر که رسیدی علماء و حکماء آن شهر با خود ببردی تا قریب دو هزار مرد عالم حکیم بر وی جمع آمدند بیرون از دویست و چهل هزار سوار و پیاده که داشت و اول به مکه رسید و اهل مکه او را طاعت نداشتند و خدمت نکردند
تبع گفت وزیر خویش را که این چه شهر است و چه قومند که در خدمت و طاعت ما تقصیر کردند بعد از آنکه جهانیان همه سر بر خط طاعت ما نهادند
وزیر گفت ایشان را خانه ایست که آن را کعبه گویند مگر به آن خانه معجب شده اند تبع در دل خویش نیت کرد که این خانه را خراب کنم و مردان این شهر را بکشم و زنان را اسیر گیرم هنوز این اندیشه تمام نکرده بود که رب العزه او را بدرد سر مبتلا کرد چنان که او را طاقت نماند و آب گندیده از چشم و بینی و گوش وی گشاد چنان که هیچکس را بنزدیک وی قرار نبود و اطباء همه از معالجه وی عاجز گشته گفتند این بیماری از چهار طبع بیرون افتاده کار آسمانی است و ما بمعالجه آن راه نبریم پس دانشمندی فرا پیش آمد گفت ایها الملک اگر سر خود با من بگویی من این درد را درمان سازم ملک گفت من در کار این شهر و این خانه کعبه چنین اندیشه کرده ام دانشمند گفت زینهار ای ملک این اندیشه مکن و از این نیت بازگرد که این خانه را خداوندیست قادر که آن را بحفظ خویش میدارد و هر که قصد این خانه کند دمار از وی برآرد تبع از آن اندیشه توبت کرد و تعظیم خانه و اهل آن در دل خود جای داد و در حال شفا یافت عنایت الهی و سابقه ازلی در رسید و از آن دین و ملت کفر که داشت برگشت و بخداوند کعبه ایمان آورد و در دین ابراهیم خلیل علیه السلام شد پس کعبه را جامه پوشانید و قوم خود را فرمود تا آن را بزرگ دارند و با اهل آن نیکویی کنند از مکه بزمین یثرب شد آنجا که مدینه مصطفی است ص و در آن وقت رقم شهر و بنا نبود چشمه آب بود و تبع با حشم و لشگر بسر آن چشمه فرو آمد دانشمندان که با وی بودند در کتاب خوانده بودند که آن زمین یثرب مهاجر رسول آخر الزمان است و مهبط وحی قرآنست چهارصد مرد از ایشان که عالمتر و فاضلتر بودند با یکدیگر بیعت کردند که از آن بقعت مفارقت نکنند و بر امید دیدار او آنجا مقام کنند اگر او را خود دریابند و الا فرزندان و نسل ایشان ناچار او را دریابند و برکات دیدار او با عقاب و ارواح ایشان برسد این قصه با تبع بگفتند و تبع را همین رغبت افتاد یک سال آنجا مقام کردند و بفرمود تا چهارصد قصر بنا کردند آنجایگه هر عالمی را قصری و هر یکی را کنیزکی بخرید و آزاد کرد و بزنی بوی داد با جهاز تمام و ایشان را وصیت کرد که شما اینجا همی باشید تا پیغامبر آخر الزمان را دریابید و خود نامه ای نبشت و مهر زرین بر آن نهاد و بآن عالم سپرد که او را نصیحت کرده بود و گفت اگر محمد را دریابی این نامه بدو رسان و اگر نیابی بفرزندان وصیت کن تا بدو رسانند و مضمون نامه این بود ای پیغامبر آخر الزمان ای گزیده خداوند جهان ای بروز شمار شفیع بندگان من که تبع ام بتو ایمان آوردم و گرویده گواهی دهم که نبوت تو حق است و دین تو پاک و قول تو صدق تو خاتم پیغمبرانی فرستاده حق جل و جلاله بعالمیانی ایمان آوردم بآن خداوند که تو بنده و پیغامبر اویی فرستاده و پیغام رسان اویی گواه باش که من بر ملت توام و بر ملت پدر تو ابراهیم خلیل ع اگر ترا بینم و اگر نه بینم تا مرا فراموش نکنی و روز رستاخیز مرا فرو نگذاری و شفاعت از من دریغ نداری آن گه نامه را مهر بر نهاد و بر آن مهر نبشته بود لله الأمر من قبل و من بعد و یومیذ یفرح المؤمنون بنصر الله و عنوان نامه نبشته بود الی محمد بن عبد الله خاتم النبین و رسول رب العالمین ص من تبع امانة الله فی ید من وقع الی ان یوصل الی صاحبه
گفته اند مردمان مدینه ایشان که انصار رسول خدااند از نژاد آن چهارصد مرد علماء بودند و ابو ایوب انصاری که رسول خدا بخانه او فرو آمد از فرزندان آن عالم بود که تبع را نصیحت کرده بود تا از آن علت شفا یافت و خانه بو ایوب که رسول آنجا فرو آمد از جمله آن بناها بود که تبع فرموده بود و چون رسول خدا هجرت کرد بمدینه نامه تبع بوی رسانیدند رسول نامه بعلی داد تا برخواند رسول سخنان تبع بشنید و او را دعا کرد و آن کس که نامه رسانید نام وی بو لیلی او را بنواخت و گرامی کرد قوله و الذین من قبلهم یعنی من الامم الکافرة أهلکناهم إنهم کانوا مجرمین ای لیس کفار قریش بخیر من اولیک فاهلکهم الله هذا کقوله أ کفارکم خیر من أولیکم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۵- سورة الجاثیة » ۱ - النوبة الثالثة
بسم الله معراج قلوب الاولیاء بسم الله نور سر الاصفیاء بسم الله شفاء صدور الأتقیاء بسم الله کلمة التقوی و راحة الثکلی و شفاء المرضی بسم الله اصل همه دولتهاست مایه همه سعادتها است ختم همه عزتهاست توقیع منشور نیازهاست
بسم الله برید حضرت انبیاست کلید قربت اولیاست سلوت و سکون اصفیاست بسم الله آشنایی را سبب است و روشنایی را مدد است از قطیعت امانست و بی قراری را درمانست نام خداوند جهان و جهانیانست پادشاه بر همه شاهانست پیش از هر زمان و پیش از هر نشانست خدایی که وجودش را بدایت نه جودش را نهایت نه یکی یگانه که او را مثل و مانندی نه فرد داننده که او را خویش و پیوند نه صمدی پاینده که دریافت او را بخرد راه نه حکیمی که یاد وی دلها را بستانت لطیفی که انس با وی زندگانی دوستانست کریمی که مهر وی شادی جاودانست شیرین سخن و زیبا صنع و راست پیمانست
مهر تو بمهر خاتم جم ندهم ...
... و در وقت حجاب مشاهده منعم از وی روی بپوشد همه التفات وی با نعمت و محبت بود لا جرم در نعمت طبل شادی میزند و در محنت بار اندوه میکشد
پیر طریقت گفت درد و درمان غم و شادی فقر و غنی این همه صفات سالکانست در منازل راه اما مرد که بمقصد رسید او را نه مقام است نه منزل نه وقت و نه حال نه جان و نه دل
مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۵- سورة الجاثیة » ۲ - النوبة الاولى
قوله تعالی ثم جعلناک علی شریعة من الأمر پس ترا بر راهی ساخته از فرمان روانیدیم و کردیم فاتبعها بر پی آن میرو و لا تتبع أهواء الذین لا یعلمون ۱۸ و بر پی خوش آمد و بایست نادانان مرو
إنهم لن یغنوا عنک من الله شییا که ایشان از خدای ترا هیچ بکار نیایند و إن الظالمین بعضهم أولیاء بعض و ستمکاران یکدیگر را بر بدی یا رند و بر بیداد ساخته و الله ولی المتقین ۱۹ و الله نیکان را یار
هذا بصایر للناس این قرآن باز نمودهاست و دیدورها راست مردمان را و هدی و رحمة لقوم یوقنون ۲۰ و راهنمونی و بخشایشی ایشان را که بی گمانان اند
أم حسب الذین اجترحوا السییات یا می پندارند ایشان که می بدیها کنند أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات که ما ایشان را چون ایشان کنیم که بگرویدند و نیکیها کردند سواء محیاهم و مماتهم بر همسانی است زندگانی و مرگ ایشان ساء ما یحکمون ۲۱ چون بد حکم و کژآوری که میکنند
و خلق الله السماوات و الأرض بالحق بیافرید الله آسمانها و زمینها بسخن روان و بتنهایی و لتجزی کل نفس بما کسبت آن را تا پاداش دهند هر تنی بآنچه کرد و هم لا یظلمون ۲۲ و از ایشان هیچ چیز نکاهند و بی گناه از ایشان کس را نگیرند
أ فرأیت من اتخذ إلهه هواه چه بینی و چه گویی دیدی آن مرد را که پسند خویش خدای خویش گرفت و أضله الله علی علم و گمره کرد الله او را که دانست که باید کرد و ختم علی سمعه و قلبه و مهر بر گوش او نهاد و مهر حق بر دل او نهاد و جعل علی بصره غشاوة و پرده حق به نه دیدن بر چشم او او کند فمن یهدیه من بعد الله پس کی راه نماید او را پس الله أ فلا تذکرون ۲۳ پند نپذیرید
و قالوا گفتند ما هی إلا حیاتنا الدنیا نیست مگر زندگانی ما این جهانی نموت و نحیا میزییم و میمیریم و ما یهلکنا إلا الدهر و نمی میراند ما را مگر گیتی و ما لهم بذلک من علم و ایشان را بآنچه میگویند هیچ دانشی نیست إن هم إلا یظنون ۲۴ نیستند مگر قومی که پنداره ای میپندارند
و إذا تتلی علیهم آیاتنا و هر گه که بر ایشان خوانند سخنان ما بینات سخنان درست روشن پیدا ما کان حجتهم نباشد حجت ایشان و درستی ساختن ایشان سخن خویش را إلا أن قالوا ایتوا بآباینا مگر آنکه گویند پدران ما را از گور بازآرید إن کنتم صادقین ۲۵ اگر می راست گویید که پس مرگ زندگانیست
قل الله یحییکم گوی الله شما را زنده میکند و زنده میدارد در این جهان ثم یمیتکم و پس شما را میمیراند ثم یجمعکم إلی یوم القیامة و آن گه شما را پس ریزیدن فراهم آرد روز رستاخیز لا ریب فیه شک نیست در آن روز و در فراهم آوردن در آن روز و لکن أکثر الناس لا یعلمون ۲۶ لکن بیشتر مردمان نمیدانند
و لله ملک السماوات و الأرض الله راست پادشاهی هفت آسمان و هفت زمین و یوم تقوم الساعة و آن روز که رستاخیز بپای شود یومیذ یخسر المبطلون ۲۷ آن روز آنست که دروغ زنان و کژراهان و ناراستی ورزان زیان کار آیند
و تری کل أمة جاثیة و هر گروهی را بینی آن روز بزانو در افتاده از فزع ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۵- سورة الجاثیة » ۲ - النوبة الثالثة
... ای مهتر عالم ای سید ولد آدم ای خورشید فلک سعادت ای ماه آسمان سیادت ای منزل عالم علم ای در صدف شرف ای طراز کسوت وجود ما ترا از جهانیان باز بریدیم و از پدر و مادر یتیم کردیم و خویش و پیوند بر تو بیرون آوردیم تا دل خویش از همه فارغ داری و یکبارگی باطاعت و خدمت ما برداری
از شرایع ترا راه دین ساختیم و از حقایق ترا شمع معرفت افروختیم تا بتأیید و تمکین ما آن راه روی و عالمیان را بآن راه خوانی قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله ای مهتر ما شب معراج ترا در قبه قربت بنشاندیم و صد هزار نثار الطاف بر فرق دولت تو افشاندیم و کونین را خاک قدم تو گردانیدیم و هیکل علوی و مرکز سفلی در تحت رایت ولایت تو آوردیم و مقصود آن بود که تا ترا بر بساط شفاعت انبساط دهیم تا قصه درد عاصیان امت بر ما برداری و عذری از آن بهر ایشان بخواهی که لا تؤاخذنا إن نسینا أو أخطأنا یا محمد اگر تو فردا از ما کونین و عالمیان بخواهی هنوز خاک قدم خود خواسته باشی و اگر ما بلطف قدم خاک آن قدم در کار خادمی از خدم تو کنیم از کمال ما مستبعد نبود
آن مهتر انبیاء ص در دیده نبوت وی کحل بصیرت کشیده بودند دانست که خاک را بار کش باید بود نه سرکش که خاک بارکشی راست نه سرکشی را نه بینی که رب العزة ایشان را که سر کشیدند و تمرد نمودند چه وعید میدهد و چه بیم مینماید که أم حسب الذین اجترحوا السییات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم
و هم ایشان را میگوید که در بیراهی و سرکشی بر پی هواء خویش رفتند و بر انبیا و داعیان راه حق افسوس داشتند که فمن یهدیه من بعد الله
پس از آن که الله ایشان را بی راه کرد در کل عالم کیست که ایشان را براه باز آرد و کرا وسیلت گیرند چون راه وسایل بر ایشان فرو بستند ایشان را امروز درخت نومیدی پیر شده و اشخاص بیزاری بدر آمده و از هدم عدل گرد نوایست برآمده و فردا منادی عدل بانگ بیزاری در گرفته که الیوم ننساکم کما نسیتم لقاء یومکم هذا و مأواکم النار آری گفتم خاک را بار کشی میباید کرد نه سرکشی اگر سلطان گدای بی نوایی را از میان راه برگیرد و پیش تخت دولت خود بدارد و او را خلعت رفعت پوشاند گدا را شرط آن بود که خود را فراموش نکند و قدر خود بداند همواره آن بینوایی و بی آبی خویش پیش دیده خویش میدارد
بسمع عمر بن عبد العزیز رسانیدند که پسر تو انگشتری ساخته و نگینی بهزار درم خریده و در وی بنشانده نامه نوشت بوی که ای پسر شنیدم که انگشتری ساخته و نگینی بهزار درم خریده ای و در وی بنشانده اگر رضاء من میخواهی آن نگین بفروش و از بهاء آن هزار گرسنه را طعام ده و از پاره ای سیم خود را انگشتری ساز و بر آنجا نقش کن که رحم الله امرأ عرف قدر نفسه رحمت خدای بر آن بنده باد که قدر خود بداند و خویشتن بشناسد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۶- سورة الاحقاف » ۱ - النوبة الاولى
... قل أ رأیتم گوی یا محمد چه بینید به بینید ما تدعون من دون الله آنچه میپرستید فزود از الله أرونی ما ذا خلقوا من الأرض با من نمایید که چه آفریدند از زمین و از جهان أم لهم شرک فی السماوات یا ایشان را انبازی هست با الله در آسمان ایتونی بکتاب بیارید نامه ای من قبل هذا که پیش از این قرآن آمد از الله أو أثارة من علم یا نشانی آرید دانسته یا شنیده از دانش إن کنتم صادقین ۴ اگر می راست گویید
و من أضل ممن یدعوا من دون الله و کیست گمراه تر از آن کس که بخدای میخواند فرود الله من لا یستجیب له إلی یوم القیامة چیزی که او را پاسخ نکند تا روز رستاخیز و هم عن دعایهم غافلون ۵ و آن پرستیدگان از آن پرستکاران بی آگاهند
و إذا حشر الناس و برستاخیز چون مردمان فراهم آرند کانوا لهم أعداء آن پرستیدگان ایشان را دشمن باشند و کانوا بعبادتهم کافرین ۶ و بپرستش ایشان کافر باشند
و إذا تتلی علیهم آیاتنا بینات و آن گه که بر ایشان خوانند سخنان ما چنان روشن و نیکو قال الذین کفروا ناگرویدگان گویند للحق لما جاءهم سخن راست را که بایشان آمد هذا سحر مبین ۷ اینست جادویی آشکار
أم یقولون افتراه یا میگویند که محمد این سخن فرا ساخت
قل إن افتریته گوی اگر من فرا نهادم و من فرا ساختم فلا تملکون لی من الله شییا من با خدای نتاوم بر شما رهایی مرا از خدای هیچ چاره ندارید هو أعلم بما تفیضون فیه او داناتر عز جلاله بآنچه شما میروید در آن کفی به شهیدا بینی و بینکم او بگواهی بسنده است میان من و میان شما و هو الغفور الرحیم ۸ و اوست آن آمرزگار مهربان
قل ما کنت بدعا من الرسل گوی من از پیغامبران نه پیشین ام و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم و ندانم که با من چه خواهند کرد و نه با شما إن أتبع إلا ما یوحی إلی پی نمیبرم مگر پیغامی که بمن میرسانند و ما أنا إلا نذیر مبین ۹ و نیستم من مگر ترساننده آشکارا
قل أ رأیتم گوی و چه بینید إن کان من عند الله و کفرتم اگر این سخن و پیغام از نزدیک الله است و شما بآن می کافر شید و شهد شاهد من بنی إسراییل علی مثله و گواهی بداد گواهی از بنی اسراییل بر آن فآمن و ایمان آورد و استکبرتم و شما از گواهی گردن کشیدید إن الله لا یهدی القوم الظالمین ۱۰ الله پیش ببرند کار و راه نمای ستمکاران نیست
و قال الذین کفروا للذین آمنوا ناگرویدگان گفتند گرویدگان را لو کان خیرا ما سبقونا إلیه اگر آن دین راست بودید ایشان بآن بر ما پیشی نیافتید و إذ لم یهتدوا به و چون راه نمی یاوند بآن فسیقولون هذا إفک قدیم ۱۱ میگویند اینست دروغی کهن
و من قبله کتاب موسی و پیش از قرآن نامه موسی إماما و رحمة راهی و پیشوایی بود و هذا کتاب مصدق و این قرآن نامه ایست گواه درست دارنده لسانا عربیا زبانی تازی لینذر الذین ظلموا تا بیم نماید ستمکاران را و بشری للمحسنین ۱۲ و بشارتی نیکوکاران را
إن الذین قالوا ربنا الله ایشان که گفتند خداوند ما الله است ثم استقاموا بپاییدند بر آن فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون ۱۳ ...