میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۴ - النوبة الثانیة
... ابن عباس گفت ان الله تعالی لما حکم ان لا نبی بعده لم یعطه ولدا ذکرا یصیر رجلا چون حکم الله این بود که بعد از محمد هیچ پیغامبر نباشد او را فرزند نرینه بالغ نداد که اگر دادی پیغامبر بودی و آن گه معنی خاتم النبیین درست نبودی
رسول خدا را پسران بودند ابراهیم از ماریه و قاسم و طیب و مطهر از خدیجه اما در کودکی از دنیا برفتند و ببلوغ نرسیدند رب العالمین میفرماید من رجالکم و لفظ رجال بر مردان بالغ افتد و روا باشد که معنی آیت آن بود که أبا أحد من رجالکم الذی لم یلده و آن گه بزید حارثه مخصوص بود و لکن رسول الله نصب اللام لمکان کان
و خاتم النبیین عاصم بفتح تا خواند بر اسم یعنی که مهر پیغامبرانست ای هو آخرهم باقی بکسر تا خوانند بر فعل ای ختم النبیین فهو خاتمهم مهر کننده پیغامبرانست یعنی که محمد ختم کرد پیغامبری را بآن ختم که رب العزة بوی داد ...
... و قال ص انی عند الله مکتوب خاتم النبیین و ان آدم لمنجدل فی طینته و ساخبرکم باول امری دعوة ابرهیم و بشارة عیسی و رؤیا امی التی رأت حین وضعتنی و قد خرج لها نور أضاءت لها منه قصور الشام
و گفته اند معنی خاتم النبیین آنست که رب العالمین نبوت همه انبیا جمع کرد و دل مصطفی وعاء معدن آن کرد و مهر نبوت بر آن نهاد تا هیچ دشمن بموضع نبوت راه نیافت نه هوای نفس نه وسوسه شیطان نه خطرات مذمومه و دیگر پیغامبران را این مهر نبود لا جرم از خطرات و هواجس امن نبود پس رب العالمین کمال شرف مصطفی را آن مهر در دل وی نهان نگذاشت تا میان دو کتف وی آشکارا کرد تا هر کس که نگرستی آن را دیدی همچون خایه کبوتری و قال التایب بن یزید نظرت الی خاتم النبوة بین کتفیه مثل زر الحجلة
و قال جابر بن سمره رأیت الخاتم عند کتفه مثل بیضة الحمامة و قال عبد الله بن سرجس رأیت النبی ص و اکلت معه خبزا و لحما ثم درت خلفه فنظرت الی خاتم النبوة بین کتفیه عند ناغض کتفه الیسری جمعا علیه خیلان کامثال الثآلیل و روی کانت علامة النبوة علی نغض کتف رسول الله ص یعنی غضروفه ...
... و یرضین بما آتیتهن اعطیتهن کلهن من تقریب و ارجاء و عزل و إیواء
و الله یعلم ما فی قلوبکم من امر النساء و المیل الی بعضهن و قیل هذا اشارة الی ما یخطر بقلب من ارجا من الکراهة و بقلب من آوی من الشماتة احیانا و ان لم یثبت علیها قلوبهن
و کان الله علیما حلیما ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۴ - قال الحمیدى: یعنى الصّعر، النوبة الثالثة
... قال ص انما انا لکم مثل الوالد لولده
گفته اند شفقت او بر امت از شفقت پدران افزون بود اما پدر امت نخواند او را از بهر آنکه در حکم ازلی رفته و قضاء ربانی و تقدیر الهی سابق شده که روز رستاخیز در آن انجمن کبری و عرصه عظمی که سرا پرده قهاری بزنند و بساط عظمت بگسترانند و ترازوی عدل بیاویزند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند جانها بچنبر گردن رسد زبانهای فصیح گنگ گردد عذرها همه باطل شود نسبها بریده گردد پدران همه از فرزندان بگریزند چنانک رب العزة فرمود یوم یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه آدم که پدر همگانست فرا پیش آید که بار خدایا آدم را بگذار و با فرزندان تو دانی که چکنی نوح همان گوید ابراهیم همان موسی و عیسی و دیگر پیغامبران همان گویند از سیاست رستاخیز و فزع قیامت همه بلرزند و بخود درمانند و با فرزندان نپردازند و گویند نفسی نفسی خداوندا ما را برهان و با فرزندان هر چه خواهی میکن و مصطفی عربی ص در آن انجمن رستاخیز روی بر خاک نهاده و گیسوی مشکین بر دست نهاده و زبان رحمت و شفقت بگشاده که بار خدایا امت من مشتی ضعیفان و بیچارگان اند طاقت عذاب و عقاب تو ندارند بر ایشان ببخشای و رحمت کن و با محمد هر چه خواهی کن بحکم آنکه در ازل رفته که پدران از فرزندان بگریزند آن روز او را پدر نخواند تا ازیشان نگریزند و از بهر ایشان شفاعت کند
لطیفه ای دیگر شنو او را پدر نخواند که اگر پدر بودی گواهی پدر مر پسر را قبول نکنند در شرع و او صلوات الله و سلامه علیه فردای قیامت بعدالت امت گواهی خواهد داد و ذلک قوله عز و جل لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا ...
... تا ارحنا یا بلالت گفت باید بر ملا
تحیتهم یوم یلقونه سلام این نواخت و منزلت و این دولت بی نهایت فردا کسی را سزاست که امروز از صفات هستی خود جداست هر چه آن صفات خودی است همه بند است و هر چه بند است همه رنگ است و هر چه رنگ است در راه جوانمردان ننگ است
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت ...
... أرسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا ترا فرستادیم بخلق تا آشنایان را از لطف ما خبر دهی که نواختنی اند بیگانگان را بیم نمایی که گداختنی اند دوستان را بشارت دهی که سرای سعادت از بهر ایشان می آرایند دشمنان را بیم دهی که زندان دوزخ برای ایشان می تابند
و سراجا منیرا ای مهتر آفتاب چراغ آسمان است و تو چراغ زمینی آفتاب چراغ دنیاست تو چراغ دینی آفتاب چراغ فلک است تو چراغ ملکی آفتاب چراغ آب و گل است تو چراغ جان و دلی آفتاب چراغ این جهانست تو چراغ این جهان و آن جهانی ای آدم هر چند تو سر جریده اصفیایی و عنوان صحیفه انبیایی لکن با محمد همراهی چون توانی که درد زده این خطابی که اهبطوا منها جمیعا و او در سور این سرور است که أسری بعبده ای نوح هر چند تو شیخ الانبیایی و در معهد نبوت مجاب الدعایی تو طاقت صحبت محمد چون داری که سراسیمه این زخمی که فلا تسیلن ما لیس لک به علم و او دست آموز این لطف است که و لسوف یعطیک ربک فترضی ای خلیل هر چند تو پیشوای ملتی و طراز حله خلتی لکن با محمد برابری نتوانی که تو در تواری این تهمتی که بل فعله کبیرهم و او در زمره این عصمت است که لیظهره علی الدین کله ای موسی کلیم هر چند تو همراز رحمانی و مصطنع لطف یزدانی با محمد مقاومت چون توانی که تو مهجور این ضربتی که لن ترانی و او مخمور این شربت است که أ لم تر إلی ربک
و بشر المؤمنین بأن لهم من الله فضلا کبیرا ای محمد مؤمنان را بشارت ده که ایشان را بنزدیک ما نواخت نیکوست و کرامت بی نهایت و فضل تمام داعی را اجابت وسایل را عطیت مجتهد را معونت شاکر را زیادت مطیع را مثوبت بشارت ده ایشان را که چون می گزیدم ایشان را عیب می دیدم نه پسندیدم تا بیشتر از نهانها ور رسیدم رهی را به بی نیازی خود چنانک بود برگزیدم بشارت ده ایشان را که آنچه اول بود امروز همان ابریست از بر باران مؤمنان را جاودان نه فضل را پایان نه محابا را گران بشارت ده که اگر رهی را جرم بسیارست فضل مولی از آن بیش است که هر کار کننده ای در هر حال بسزای خویش است این همه که شنیدی از فضل کبیر است نه فضل کبیر فضل کبیر خود حالی دیگر است و نواختی دیگر عیشی روحانی با صد هزار طبل نهانی و رستاخیز جاودانی نفسی بصحبت آمیخته جانی در آرزو آویخته دلی بنور یافت غرق گشته از غرقی که هست طلب از یافت باز نمی داند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند در آتش مهر می سوزد و از ناز باز نمی پردازد بزبان حال همی گوید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۵ - النوبة الاولى
... یوم تقلب وجوههم فی النار آن روز که رویهای ایشان می گردانند در آتش یقولون میگویند یا لیتنا أطعنا الله کاشک ما فرمان بردیمی الله را و أطعنا الرسولا ۶۶ و فرمان بردیمی فرستاده او را
و قالوا ربنا و میگویند خداوند ما إنا أطعنا سادتنا و کبراءنا ما فرمان بردیم مهتران و بزرگان خویش را فأضلونا السبیلا ۶۷ و ما را از راه ببردند و از راه گم کردند
ربنا آتهم ضعفین من العذاب خداوند ما ایشان را عذاب دو توی ده و العنهم لعنا کبیرا ۶۸ و بریشان لعنت کن لعنتی بزرگ ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یؤذن لکم
الایة امرهم بحفظ الادب فی الاستیذان و مراعات الوقت و ایجاب الاحترام این خطاب باصحابه رسول است می گوید ای شما که مؤمنان اید انصار نبوت و رسالت و ایمه اهل سعادت شمااید ارکان خلایق و برهان حقایق شمااید عنوان رضای حق و ملوک مقعد صدق شمااید اشراف دولت اسلام و اخیار حضرت مصطفی شمااید چون بقصد زیارت آن مهتر عالم بیرون آیید و آرزوی مشاهدت در دل دارید نگر که بی دستوری قدم در حرم عز وی ننهید و چون در روید ادب حضرتش بجای آرید نمی دانید که ادب نهایت قال است و بدایت حال ادب انتباه مریدانست و عکازه طالبان درخت ایمان آب که خورد و قواعد اسلام که بنا نهادند بر نور ادب نهادند و هر که پرورده آداب نباشد او را راه راست نیست و در عالم لا اله الا الله او را قدر و مقدار نیست حق جل جلاله مصطفی را اول بآداب بیاراست پس بخلق فرستاد چنان که مصطفی ص گفت ادبنی ربی فاحسن تأدیبی
و بدان که ادب را سه درجه است درجه عام و درجه خاص و درجه خاص الخاص درجه عام اشتهار است درجه خاص استتار است درجه خاص الخاص انکسار است ...
... قال النبی ص لا یخلون رجل بامرأة فان ثالثهما الشیطان
إن تبدوا شییا أو تخفوه فإن الله کان بکل شی ء علیما چون میدانی که حق تعالی بر اعمال و احوال تو مطلع است و نهان و آشکارای تو میداند و می بیند باری پیوسته بر درگاه او باش افعال خود را مهذب داشته باتباع علم و غذای حلال و دوام ورد و اقوال خود را ریاضت داده بقراءت قرآن و مداومت عذر و نصیحت خلق و اخلاق خود پاک داشتن از هر چه غبار راه دین است و سد منهج طریقت چون بخل و ریا و حقد و شره و حرص و طمع بزرگی را پرسیدند که شرط بندگی چیست گفت پاکی و راستی پاکی از هر چه آلایش و راستی در هر چه آرایش آلایش بخل و ریا و طمع است و آرایش سخا و توکل و قناعت و کلمه لا اله الا الله بر هر دو مقالت مشتمل است لا اله نفی آلایش است و الا الله اثبات آرایش چون بنده گوید لا اله هر چه آلایش است و حجاب راه از بیخ بکند آن گه جمال کلمه الا الله روی نماید و بنده را بصفات آرایش بیاراید و او را آراسته و پیراسته فرا مصطفی برند تا وی را بامتی قبول کند و اگر اثر لا اله بر وی ظاهر نبود و جمال خلعت الا الله بروی نبیند او را بامتی فرا نپذیرد و گوید سحقا سحقا
إن الله و ملایکته یصلون علی النبی الایة زهی کرامت و منزلت زهی منقبت و مرتبت که مصطفی یافت از درگاه احدیت بدایت درود و ثناء بر وی بخلق باز نگذاشت تا نخست خود گفت و خود مبدء کرد درود بر وی برابر شهادت توحید بنهاد چنانک در توحید نخست خود مبدء کرد گفت شهد الله أنه لا إله إلا هو آن گه شهادت فریشتگان و مقربان حضرت جبروت در شهادت خود پیوست که و الملایکة پس بدرجه سیوم شهادت مؤمنان و اهل دانش یاد کرد که و أولوا العلم همچنین در ثنا و درود مصطفی ص نخست خود ابتدا کرد آن گه خبر داد از درود فریشتگان آنکه بسومین رتبت مؤمنان را گفت صلوا علیه و سلموا تسلیما تا بدانید و در یابید قدر و جاه مصطفی بنزدیک خداوند اعلی و ازین عجب تر که حق جل جلاله خطاب با بندگان در ذکر خود این کرد که فاذکرونی أذکرکم مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم نگفت تا شما را ده بار یاد کنم چون نوبت بذکر و درود مصطفی رسید خطاب این بود که لا یصلی علیک احد من امتک الا صلیت علیه عشرا ...
... عشق میانه در خور مرد یگانه نیست
یا عشق یا ملامت یا راه عافیت
جز جان مرد تیر بلا را نشانه نیست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۱ - النوبة الاولى
... و الذین سعوا فی آیاتنا و ایشان که بر سخنان ما خاستند معاجزین و میکوشند در ان که ما را عاجز آرند و پیش شوند أولیک لهم عذاب ایشانراست عذابی من رجز ألیم ۵ از سخت تر عذابی درد نمای
و یری الذین أوتوا العلم و بیند ایشان که دانش دادند ایشان را الذی أنزل إلیک من ربک هو الحق که این که فروفرستاده آمد بتو از خداوند تو راست است و درست و یهدی إلی صراط العزیز الحمید ۶ و راه می نماید براه خداوند توانای بی همتای ستوده
و قال الذین کفروا ایشان گفتند که بنگرویدند یکدیگر را هل ندلکم نشانی دهیم شما را علی رجل ینبیکم بر مردی که می خبر کند شما را إذا مزقتم کل ممزق آن گه که شما را پاره پاره کنند ریز ریز در خاک إنکم لفی خلق جدید ۷ شما را در آفرینش نو خواهند گرفت
أفتری علی الله کذبا از خویشتن بر خدای دروغ میسازد أم به جنة یا دیوانگی رسید باو بل الذین لا یؤمنون بالآخرة بلکه ایشان که بنمی گروند بآن جهان فی العذاب و الضلال البعید ۸ در گمراهی دورند و در عذاب
أ فلم یروا نمی بینند و نمی نگرند إلی ما بین أیدیهم و ما خلفهم من السماء و الأرض که در پیش ایشان چیست و از پس پشت ایشان از آسمان و زمین ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
... لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السماوات و لا فی الأرض تم الکلام هاهنا اینجا سخن تمام شد آن گه گفت و لا أصغر من ذلک ای من ذلک المثقال
و لا أکبر إلا فی کتاب مبین خردتر از ذره چیز نبود و نیست و نباشد و نه مهتر از آن مگر در لوح محفوظ نبشته آن نامه پیدای درست و انما کتب جریا علی عادة المخاطبین لا مخافة نسیان و لیعلم انه لم یقع خلل و ان اتی علیه الدهر الذرة واحد من حشو الجو تراه فی الشمس اذا طلعت من الکوة و الکتاب المبین هو اللوح المحفوظ
لا یعزب بکسر زا اینجا و در سورة یونس قراءت کسایی است و سمیت العزوبة و العزبة للبعد عن اهل ...
... گفته اند داود ع پیش از آن که در فتنه افتاد هر گه که آواز بتسبیح بگشادی یا زبور خواندی هر کس که آواز وی شنیدی از لذت آن نعمت بی خود گشتی و از آن سماع و آن وجد بودی که در یک مجلس وی چهارصد جنازه برگرفتندی پس از آن که در فتنه افتاد با کوه شد و نوحه کرد رب العالمین کوه ها را فرمود و مرغان را که با وی در نهایت مساعدت کنید وهب بن منبه گفت این صدای کوه که امروز مردم می شنوند از آن است و گفته اند داود ع شبی از شبها با خود گفت لاعبدن الله عبادة لم یعبده احد بمثلها امشب خدای را جل جلاله عبادتی کنم و خدمتی آرم که مثل آن در زمین هیچ کس نکرده و چنان عبادت و خدمت نیاورده این بگفت و بر کوه شد تا عبادت کند و تسبیح گوید در میانه شب وحشتی بوی درآمد اندوهی و تنگی بدل وی پیوست رب العالمین آن ساعت کوه را فرمود تا انس دل داود را با وی بتسبیح و تهلیل مساعدت کند چندان آواز تهلیل و نغمات تسبیح از کوه پدید آمد که آواز داود در جنب آن ناچیز گشت داود آن ساعت با خود میگوید کیف یسمع صوتی مع هذه الاصوات از کجا شنوند و چون شنوند آواز و تسبیح داود در میان این آوازهای عظیم که از کوه روان گشته و بقدرت الله سنگ بی جان بی زبان فرا سخن آمده تا درین سخن بود و اندیشه فریشته ای آمد از آسمان و بازوی داود بگرفت و او را برد بدریا فریشته پای بر دریا زد و دریا از هم شکافته شد تا بزمین رسید که در زیر دریاست فریشته پای بر ان زمین زد تا شکافته گشت و بحوت رسید که زیر زمین است و فریشته پای بر وی زد تا صخره پیدا گشت که زیر حوت است فریشته پای بر ان صخره زد شکافته شد کرمکی خرد از میان صخره بیرون آمد و کانت تنشز فقال له الملک یا داود ان ربک یسمع نشیز هذه الدودة فی هذا الموضع ای داود خداوند شنو ای دانا از وراء هفت طبقه آسمان نشیز این کرمک که درین موضع است می شنود آواز تو در میان آواز سنگ و کوه چون نشنود تا ترا می باید گفت کیف یسمع صوتی مع هذه الاصوات قوله و ألنا له الحدید یقال کان الحدید فی یده کالطین المبلول و کالعجین و الشمع و کان یسرد الدروع بیده من غیر نار و لا ضرب بحدید مفسران گفتند
داود ص چون بر بنی اسراییل ولایت و ملک یافت عادت وی چنان بود که هر شب متنکروار بیرون آمدی و هر کس را دیدی گفتی این والی شما داود چه مردی است و او را چون شناسید در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل می بینید یا جور انصاف میدهد یا ظلم میکند و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وی ثنا میکردند تا شبی که رب العالمین ملکی فرستاد بصورت آدمیان در راه وی داود بر عادت خویش همان سؤال کرد فریشته جواب داد که نعم الرجل هو لولا خصلة فیه نیکو مردی است لکن در وی خصلتی است که اگر نبودی آن خصلت او را به بودی داود گفت آن چه خصلت است یا عبد الله گفت انه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال از بیت المال میخورد و اگر او را کسبی بودی که از ان خوردی او را به بودی داود از آنجا بازگشت بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زره گری در آموخت و آهن بدست وی نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر و اول کسی که زره کرد او بود و کان یبیع کل درع باربعة آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدق منها علی الفقراء و المساکین و قیل انه کان یعمل کل یوم درعا یبیعها بستة آلاف درهم فینفق الفین منها علی نفسه و عیاله و یتصدق باربعة آلاف علی فقراء بنی اسراییل
قال رسول الله ص کان داود لا یاکل الا من عمل یده ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة
... الحمد لله الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض ستایش نیکو و ثنای بسزا مر خدای را که هفت آسمان و هفت زمین آیات و رایات قدرت اوست شواهد شریعت اشارات اوست معاهد حقیقت بشارات اوست قدیم نامخلوق ذات و صفات اوست خداوندی که مصنوعات در زمین و سماوات از قدرت او نشانست مخلوقات و محدثات از حکمت او بیانست موجودات و معلومات بر وجود او برهانست نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست
و له الحمد فی الآخرة و هو الحکیم الخبیر جایی دیگر فرمود له الحمد فی الأولی و الآخرة و له الحکم و إلیه ترجعون حمد و شکر مرورا در دو جهان که نعمتها همه ازوست در دو جهان مدح و ثنا بسزا مرورا در دو جهان که یکتایی و بی همتایی خود او راست در دو جهان الحمد لله الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض بدانکه رب العزة جل جلاله خلق را در وجود آورد بفضل خویش و ایشان را کسوه فطرت پوشانید و روزی داد بلطف خویش و از بلاها نگه داشت و طاعات با تقصیر قبول کرد و بیک عذر ازیشان بسیاری زلات و جرایم عفو کرد و توفیق طاعت ارزانی داشت و از معصیت عصمت کرامت کرد و راه بایمان نمود و دل را بمعرفت بیاراست و از کفر نگه داشت و قرآن مجید منشور داد و سید المرسلین و خاتم النبیین را پیغامبر و قدوه کرد چون بندگان از گزارد شکر این نعمتها عاجز آمدند فضل و کرم خود پیدا کرد و لسان لطف را نیابت این عاجزان و مفلسان داد و خود را حمد گفت بچند جایگه الحمد لله رب العالمین الحمد لله الذی خلق السماوات و الأرض الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب الحمد لله الذی له ما فی السماوات و ما فی الأرض الحمد لله فاطر السماوات و الأرض این همه نیابت داشتن بندگان است در شکر آلا و نعمای خویش و نشان دوستی است زیرا که در راه محبت از دوست نیابت داشتن شرط دوستی است چنانستی که رب العزة گفتی بنده من این نعمتها که دادم بی تو دادم و این قسمت که کردم بی تو کردم و چنان که بی تو قسمت کردم بی تو حمد آوردم و بحکم دوستی ترا نیابت داشتم تا بدانی که دوست مهربانت منم لطیف و کریم و رحیم ببندگان منم
یعلم ما یلج فی الأرض و ما یخرج منها ادا دفن العبد یعلم ما الذی کان فی قلبه من اخلاصه و توحیده و وجده و حزنه و حسراته و ما ینزل من السماء علی قلوب اولیایه من الالطاف و الکشوف و ما یعرج فیها من انفاس الاولیاء و هم الاصفیاء اخلاص مخلصان و توحید موحدان و معرفت عارفان بر وی جل جلاله هیچ پوشیده نه و علم قدیم وی بهمه رسیده لا جرم چون بنده در خاک شود از وی اخلاص و توحید و معرفت دیده و دانسته همان ساعت نواخت خود بر وی نهد و ثواب آن بوی رساند و آثار آن بخلق نماید چنان که در حق ذو النون مصری فرا نمود آن ساعت که جنازه وی برگرفتند جوقی مرغان بر سر جنازه وی آمدند و پروا پر زدند چنانک آن همه خلق و زمین بسایه خود بپوشیدند و هرگز هیچ کس از ان مرغان یکی ندیده بود و نه پس از ان دیدند مگر بر سر جنازه مزنی شاگرد شافعی رحمهما الله و دیگر روز بر سر خاک ذو النون نبشته یافتند خطی که نه مانند خط آدمیان بود که ذو النون حبیب الله من الشوق قتیل الله هر گه که آن نبشته محو میکردند باز آن را هم چنان نبشته می یافتند ...
... و مپندار که چون آن نفس درویش مفلس بردارد او را با بار معصیت بگذارد که آن بار معصیت او همه بردارد بو بکر واسطی گفت مطیعان حمالان اند و حمالان جز باری ندارند و این درگاه بی نیازان است و عاصیان مفلسان اند و این بساط مفلسان است ای خداوندان طاعت طاعتها که کرده اید بکوی افلاس فرو گذارید و مفلس وار با دو دست تهی از در رحمت او باز شوید بزبان انکسار بنعت افتقار گویید پادشاها ما نه توانگرانیم که بستد و داد آمدیم ما مفلسانیم که بتقاضا آمده ایم ما نه توانگرانیم که بار ثواب می جوییم ما مفلسانیم که نثار رحمت می جوییم به داود ع وحی آمد که ای داود آن زلت که از تو بیامد بس مبارک بود بر تو داود گفت بار خدایا زلت چون مبارک باشد گفت ای داود پیش از ان زلت هر بار که بدرگاه ما آمدی ملک وار می آمدی با کرشمه و ناز طاعت و اکنون که می آیی بنده وار می آیی با سوز و نیاز مفلسی یا داود انین المذنبین احب الی من صراخ العابدین این آن فضل است که رب العالمین داود را داد و بر وی منت نهاد که و لقد آتینا داود منا فضلا و در اخبار داود است که زبور می خواند و نام گناهکاران بسیار برمی آمد از روی غیرت و صلابت در دین گفت اللهم لا تغفر للخطایین بار خدایا گنه کاران را میامرز
گفتند ای داود نهمار بی شفقتی بر گناهکاران باش تا محمد عربی قدم در دایره وجود نهد و بر گناه ناکرده امت استغفار کند که اغفر لی ما قدمت و ما اخرت و لسان قدر میگوید که ای داود تو در بند پاکی خود مانده ای باش تا از دست قضا و قدر قفا خوری آن گه بدانی که چه گفتی و کجا ایستاده ای و جبرییل در راه آمده که ای داود تیر قضا از کمان قدر جدا شد هان خود را نگهدار اگر توانی داود از سر تحیر و پشیمانی در محراب نشسته دیده بر زبور داشته و با ذکر و عبادت پرداخته تا حدیث مرغ در پیش آمد و نظر وی بزن اوریا افتاد و این قصه در سوره ص بشرح گفته آید ان شاء الله پس بعاقبت داود میگفت اللهم اغفر للمذنبین فعسی ان تغفر لداود فیما بینهم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الاولى
قوله تعالی و لسلیمان الریح و سلیمان را باد غدوها شهر بامداد بردن باد او را بیک ماهه راه و رواحها شهر و شبانگاه بردن او را بیک ماهه راه و أسلنا له عین القطر و او را چشمه مس روانییم و من الجن من یعمل بین یدیه و از پریان کسانی پیش او ایستاده بإذن ربه بفرمان خداوند او و من یزغ منهم و هر که بگشتید ازیشان عن أمرنا از فرمان ما نذقه من عذاب السعیر ۱۲ چشانیم او را از عذاب آتش
یعملون له ما یشاء میکردند او را هر چه او میخواست من محاریب و تماثیل از محرابها و دیسها و جفان کالجواب و کأس ها چون حوضها و قدور راسیات و دیگها بر جای نه جنبانیدنی از جای اعملوا آل داود شکرا کار کنید ای کسان داود بآزادی و قلیل من عبادی الشکور ۱۳ و اندکی از رهیکان ما که سپاس دارست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة
... غدوها شهر غدوها الی انتصاف النهار مسیرة شهر ای سیرها من لدن طلوع الشمس الی زوالها مسیر دواب الناس فی شهر و رواحها من انتصاف النهار الی اللیل مسیرة شهر فی یوم واحد مسیرة شهرین قال وهب ذکر لی ان منزلا بناحیة دجلة مکتوب فیه کتبه بعض اصحاب سلیمان نحن نزلناه و ما بنیناه و مبنیا وجدناه غدونا من اصطخر فقلناه و نحن رایحون منه ان شاء الله فبایتون بالشام و قال الحسن کان یغدوا من دمشق فیقیل باصطخر و بینهما مسیرة شهر ثم یروح من اصطخر فیبیت بکابل و بینهما مسیرة شهر للراکب المسرع
گفته اند سیر سلیمان بر مرکب باد اندر بسیط زمین چنان بود که هر روز بامداد تا بنماز پیشین وقت قیلوله مسافت یک ماهه راه بریده بود و گفته اند سفر وی از زمین عراق بود تا به مرو و از انجا تا به بلخ و از انجا در بلاد ترک شدی و بلاد ترک باز بریدی تا بزمین صین آن گه سوی راست از جانب مطلع آفتاب برگشتی بر ساحل دریا تا بزمین قندهار و ز انجا تا به مکران و کرمان و زانجا تا به اصطخر پارس و اصطخر پارس نزول گاه وی بود یک چند آنجا مقام کردی و زانجا بامداد برفتی و شبانگاه به شام بودی بمدینه تدمر و مستقر و مسکن وی تدمر بود کان سلیمان امر الشیاطین قبل شخوصه من الشام الی العراق فبنوها له بالصفاح و العمد و الرخام الأبیض و الاصفر و قد وجد هذه الأبیات منقورة فی صخرة بارض الشام انشأها بعض اصحاب سلیمان علیه السلام
و نحن و لا حول سوی حول ربنا ...
... قوله یعملون له ما یشاء من محاریب ای مساجد و مساکن و قیل المحاریب ابنیة دون القصور و تماثیل هی صور الانبیاء و الملایکة کانت الجن تعملها فی مساجدهم تنشطهم علی الرغبة فی العبادة و قیل کانوا یعملون تماثیل الملایکة و النبیین و الصالحین علی صورة القایمین و الراکعین و الساجدین من نحاس و صفر و شبه و زجاج و رخام فی المساجد لکی اذا رآهم الناس مصورین عبدوا عبادتهم و لم یکن یومیذ محرما محظورا کان اتخاذ الصور مباحا فی شریعتهم کما ان عیسی کان یتخذ صورا من الطین فینفخ فیها فتکون طیرا
پریان از بهر سلیمان مسجدها میکردند و بناهای عالی میساختند چنان که سلیمان می فرمود و از آن یکی شارستان بیت المقدس است و مسجد اقصی و قصه بنا نهادن آن بر قول اصحاب سیر آنست که رب العالمین در نژاد ابراهیم علیه السلام برکت کرد تا از نسل وی چندان بهم آمدند که کس طاقت شمردن ایشان نداشت خصوصا در روزگار داود علیه السلام داود خواست که عدد بنی اسراییل بداند ایشان که در زمین فلسطین مسکن داشتند روزگاری دراز می شمردند و بسر نرسیدند و از دریافت و دانست عدد ایشان نومید گشتند پس وحی آمد به داود از درگاه عزت جل جلاله که این کثرت ایشان از آنست که ابراهیم ع چون بوفای عهد ما باز آمد و آن خواب که او را نمودیم بذبح فرزند تصدیق کرد و ذلک قوله قد صدقت الرؤیا من او را وعده دادم که در نسل و نژاد وی برکت کنم اکنون که ترا کثرت ایشان عجب آمد و ایشان فراوانی از خویشتن دیدند و خود بین گشتند من که خداوندم بجلال و عزت خود سوگند یاد کردم که عدد ایشان با کم کنم در بلایی و نکبتی که بر ایشان گمارم اکنون ایشان مخیرند ای داود میان سه بلیت ازین سه آن یکی که اختیار کنند بر ایشان گمارم یا قحط و نیاز و گرسنگی بر ایشان گمارم سه سال یا دشمن بر ایشان مسلط کنم سه ماه یا طاعون و وبا بر ایشان فروگشایم سه روز داود بنی اسراییل را جمع کرد و ایشان را درین سه خصلت مخیر کرد از هر سه بلیت طاعون اختیار کردند گفتند این یکی آسان تر است و از فضیحت دورتر پس همه جهاز مرگ بساختند غسل کردند و حنوط بر خود ریختند و کفن در پوشیدند و بصحرا بیرون شدند با اهل و عیال خرد و بزرگ در ان صعید بیت المقدس پیش از بنا نهادن آن و داود بر صخره بسجود در افتاده و دعا و تضرع میکند رب العالمین طاعون بر ایشان فرو گشاد یک شبانروز چندان هلاک شدند که بعد از آن بدو ماه ایشان را دفن نتوانستند کرد چون یک شبانروز از طاعون بگذشت رب العالمین تضرع ایشان بپسندید و دعای داود اجابت کرد و آن طاعون ازیشان برداشت پس بشکر آن رب العزة در آن مقام بر ایشان رحمت کرد داود بفرمود تا آنجا مسجدی سازند که پیوسته آنجا ذکر الله رود و دعا و تضرع پس ایشان در کار ایستادند و نخست مدینه بیت المقدس بنا نهادند داود بر دوش خود سنگ می کشید و خیار بنی اسراییل هم چنان سنگ می کشیدند تا یک قامت بنا بر آوردند پس وحی آمد به داود که این شارستان را بیت المقدس نام نهادیم جایی پاک است و خانه ای پاک قدمگاه پیغمبران و هجرت گاه و نزول گاه پاکان و نیکان و تو مردی خونریز بدست تو این بنا تمام برنیاید لکن ترا پسری آید نام او سلیمان املکه بعدک و اسلمه من سفک الدماء و اقضی اتمامه علی یده یکون صیته و ذکره لک باقیا فصلوا فیه زمانا گفته اند داود را آن روز صد سال و بیست و هفت سال بود چون سال وی بصد و چهل رسید از دنیا بیرون شد و سلیمان بجای وی بنشست و جن و شیاطین را فرمود تا آن بنای شارستان تمام کردند و آن را دوازده ربض ساختند هر ربضی سبطی را از اسباط بنی اسراییل و کانوا اثنی عشر سبطا چون از نهاد شارستان فارغ گشتند آن گه مسجد اقصی را بنا نهادند و بالواح زر و سیم و جواهر پرداختند و شرح این قصه بتمامی در سوره بنی اسراییل یاد کردیم
قال سعید بن المسیب لما فرغ سلیمان من بناء بیت المقدس تغلقت ابوابه فعالجها سلیمان فلم تتفتح حتی قال فی دعایهم بصلوات ای داود الا فتحت الأبواب فتفتحت ففرغ له سلیمان علیه السلام عشرة آلاف من قراء بنی اسراییل خمسة آلاف باللیل و خمسة آلاف بالنهار فلا تأتی ساعة من لیل و لا نهار الا و الله یعبد فیها و یقال من التماثیل التی عملوها انهم عملوا لسلیمان اسدین اسفل کرسیه و نسرین فوق کرسیه و کان کرسیه عظیما فاذا اراد ان یصعد الکرسی بسط الاسد ذراعه و کان یصعد علیه و اذا قعد علیه اظله النسران باجنحتها فلما مات سلیمان جاء افریدون و قیل بخت نصر لیصعد الکرسی و لم یدر کیف یصعد فلما دنا منه ضرب الاسد علی ساقه فکسر ساقه فلم یجسر احد بعده ان یدنوا من ذلک الکرسی ...
... و بدلناهم بجنتیهم جنتین ذواتی أکل خمط قرأ ابو عمرو و یعقوب اکل خمط بالاضافة و الباقون بالتنوین و هما متقاربان کقول العرب فی بستان فلان اعناب کرم و اعناب کرم فتضاف الاعناب الی الکرم لانها منه و قد تنون الاعناب ثم یترجم عنها اذا کانت الاعناب ثمر الکرم و الاکل الثمر و الخمط کل شجر ذی شوک و قیل هو الاراک و الاثل الطرفاء و السدر النبق قال قتاده بینهما شجر القوم من خیر الشجر اذ صیره الله من شر الشجر باعمالهم
ذلک جزیناهم محل ذلک نصب بوقوع المجازاة علیه تقدیره جزیناهم ذلک بما کفروا و هل نجازی قرأ حمزة و الکسایی نجازی بالنون و کسر الزاء الکفور بنصب الراء و اختاراه لقوله جزیناهم و قرأ الآخرون یجازی بالیاء و فتح الزاء و رفع الراء من الکفور و المعنی هل یجازی مثل هذا الجزاء إلا الکفور قال مجاهد یجازی ای یعاقب
و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها یعنی ارض المقدس من الشام قری ظاهرة یعنی قایمة عامرة و قیل ظاهرة ای متواصلة تظهر الثانیة من الاولی لقربها منها قال الحسن کان احدهم یغدوا فیقیل فی قریة و یروح فیأوی الی قریة اخری قال مجاهد هی السروات و قال وهب قری صنعاء و قیل کانت قراهم اربعة آلاف و سبع مایة قریة متصلة من سبأ الی الشام
و قدرنا فیها السیر ای جعلنا السیر بین قراهم و القری التی بارکنا فیها سیرا مقدرا من منزل الی منزل و قریة الی قریة لا ینزلون الا فی قریة و ماء و شجر و لا یغدون الا من قریة و ماء و شجر و قلنا لهم سیروا فیها لیالی و أیاما ای وقت شیتم آمنین لا تخافون عدوا و لا جوعا لا عطشا فبطروا و طغوا و لم یصبروا علی العافیة
فقالوا ربنا باعد بین أسفارنا قرأ ابن کثیر و ابو عمرو بعد بین اسفارنا ای اجعل بیننا و بین الشام فلوات و مفاوز لنرکب فیها الرواحل و نتزود الازواد فعجل الله لهم الاجابة روایت هشام از قراء شام و یعقوب ربنا برفع خوانند و باعد بر خبر و معنی آنست که راهی چنان آبادان داشتند و منزلها چنان نزدیک و نیکو بطر گرفت ایشان را در ان نعمت و ناسپاسی کردند و آن راه چنان نزدیک و آبادان بدور داشتند گفتند خداوند ما دورادور دور کرد سفرهای ما و ظلموا أنفسهم بالکفر و الطغیان و العصیان فجعلناهم أحادیث عظة و عبرة یتمثل بهم و مزقناهم کل ممزق کانوا قبایل ولدهم سبا فتفرقوا فی البلاد وقع بارض الیمن منهم اشعر و کنده و انمار و هم بجیلة و مذحج و حمیر و وقع ازد بعمان و وقع خزاعة بمکة و اوس و خزرج بیثرب و وقع لخم و جذام و غسان و کلب بالشام و کذلک عاملة وقعت بالشام
إن فی ذلک لآیات لکل صبار شکور قال المطرف هو المؤمن الذی اذا اعطی شکر و اذا ابتلی صبر ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
... قفس قالب است و امانت جان مرغ پر او عشق پرواز او ارادت افق او غیب منزل او درد هر گه که مرغ امانت ازین قفس بشریت بر افق غیب پرواز کند کروبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند تا از برق این جمال دیده های ایشان نسوزد
فلما قضینا علیه الموت مرگ دو قسم است مرگ ظاهر و مرگ باطن مرگ ظاهر هر کسی را معلوم است و دوست و دشمن را راه بدانست و خاص و عام درو یکسانست کل نفس ذایقة الموت عبارت از انست اما مرگ باطن آنست که مرد در خود از خود بی خود مرده گردد تا از حق در حق با حق زنده شود همانست که آن جوانمرد گفت
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی قل پیغامبر من بگوی من یرزقکم آن کیست که روزی میدهد شما را من السماوات و الأرض از آسمان و زمین قل الله هم تو گوی که خدای و إنا أو إیاکم ما یا شما لعلی هدی أو فی ضلال مبین ۲۴ بر راه راستیم یا در گمراهی آشکارا
قل پیغامبر من بگوی لا تسیلون عما أجرمنا و شما را نخواهند پرسید از آنچه ما کنیم از بدی و لا نسیل عما تعملون ۲۵ و ما را نخواهند پرسید از آنچه شما میکنید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة
... و ما أرسلناک إلا کافة للناس بشیرا و نذیرا ای محمد ترا که فرستادیم بکافه خلق فرستادیم جن و انس را متابعت تو فرمودیم عقدها بعقد تو فسخ کردیم شرعها بشرع تو نسخ کردیم فرمان آمد که ای جبرییل از عالم علوی بعالم سفلی شو بانک بر اهل شرق و غرب زن که ای شما که خلایق اید همه روی بطاعت محمد مرسل آرید و سر بر خط شرع وی نهید که طاعت او طاعت ماست من یطع الرسول فقد أطاع الله و اتباع او دوستی ماست فاتبعونی یحببکم الله و بود او رحمت شماست و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین شرف و منزلت این سید آنجا رسید که رب العالمین با موسی کلیم در مقامات مناجات این خطاب کرد که یا موسی ان اردت ان اکون اقرب الیک الی لسانک و من روحک الی نفسک فاکثر الصلاة علی محمد النبی
صدق صدیقان عالم گرد شراک نعلین چاکران وی بود و منکران او را کاذب میگفتند صدای وحی غیب عاشق سمع عزیز وی بود و بیگانگان او را کاهن میخواندند عقول همه عقلای عالم از ادراک نور شراک عز او عاجز بود و کافران نام او دیوانه می نهادند آری دیده های ایشان بحکم لطف ازل توتیای صدق نیافته و بچشمهای ایشان کحل اقبال حق نرسیده از انست که ما را نشناختند و گفتند ما هذا إلا رجل یرید أن یصدکم عما کان یعبد آباؤکم و بعزت قرآن راه نبردند تا می گفتند ما هذا إلا إفک مفتری لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالذی بین یدیه چشمی که مستعمل شده مملکت شیطان باشد ما را چون شناسد دلی که ملوث تصرف دیو بود از کجا جلال عزت قرآن بداند دلی باید بضمان امان و حرم کرم حق پناه یافته تا راه برسالت و نبوت ما برد سمعی باید بزلال اقبال ازل شسته تا جلال عزت قرآن او را بخود راه دهد دیده ای باید از رمص کفر خلاص یافته و از خواب شهوات بیدار گشته تا معجزات و آیات ما ببیند و دریابد ای جوانمرد هر که جمالی ندارد که با سلطانان ندیمی کند چه که با کلخنیان حریفی نکند
در مصطبه ها همیشه فراشم من ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۴- سورة سبا- مکیة » ۴ - النوبة الاولى
... قل جاء الحق بگوی پیغام راست آمد از خدای و ما یبدی الباطل و ما یعید ۴۹ و باطل نه بآغاز چیز تواند و نه بسر انجام
قل إن ضللت بگوی اگر من گم شوم از راه فإنما أضل علی نفسی گمراهی من بر من و إن اهتدیت و اگر بر راه راست روم فبما یوحی إلی ربی آن بآن پیغام است که خداوند من می فرستد بمن إنه سمیع قریب ۵۰ که او شنوای است بپاسخ از خواننده نزدیک
و لو تری إذ فزعوا اگر تو بینی آن گه که بیم زنند ایشان را فلا فوت از دست بشدن را توان نیست و أخذوا من مکان قریب ۵۱ و فرا گیرند ایشان را از جایگاهی نزدیک ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۱ - النوبة الاولى
... الذین کفروا ایشان که کافر شدند لهم عذاب شدید ایشانراست عذابی سخت و الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ایشان که بگرویدند و کردارهای نیک کردند لهم مغفرة و أجر کبیر ۷ ایشانراست آمرزش و مزدی بزرگ
أ فمن زین له باش کسی که برآراستند او را سوء عمله بد کردار او فرآه حسنا تا آن را نیکو دید فإن الله یضل من یشاء الله گم راه کند او را که خواهد و یهدی من یشاء و با راه می آرد او را که خواهد فلا تذهب نفسک علیهم حسرات جان تو در سر زحیر خوردن بر ایشان مشا إن الله علیم بما یصنعون ۸ الله داناست بآنچه ایشان میکنند
و الله الذی أرسل الریاح الله اوست که میگشاید بادها فتثیر سحابا تا می انگیزاند بآن میغها فسقناه إلی بلد میت می رانیم آن را بشهری و زمینی مرده فأحیینا به الأرض بعد موتها تا زنده کنیم بآب آن میغ زمین را پس مرگ آن کذلک النشور ۹ انگیختن پس مرگ هم چنان است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
... إن الشیطان لکم عدو یعنی فی الدین فاتخذوه عدوا ای عادوه و حاربوه و لا تطیعوه إنما یدعوا حزبه اشیاعه و اولیاءه لیکونوا من أصحاب السعیر ای لیسوقهم الی النار فهذه عداوته ثم بین حال موافقیه و مخالفیه فقال الذین کفروا یعنی بمحمد و القرآن لهم عذاب شدید غلیظ و الذین آمنوا بمحمد و القرآن و عملوا الصالحات الطاعات فیما بینهم و بین ربهم لهم مغفرة لذنوبهم و أجر کبیر تواب عظیم فی الجنة
أ فمن زین له ای شبه و موه علیه و حسن له سوء عمله و قبیح فعله فرآه حسنا هذا کلام جوابه محذوف تأویل جوابه هو کمن لم یزین له سوء عمله و رأی الحق حقا و الباطل باطلا این آیه در شأن بو بکر صدیق فرو آمد و بو جهل هشام بو جهل است که کفر و شرک و فعل بد او برو آراستند تا آن را نیکو دید و بر پی آن ایستاد و راه حق بگذاشت و شیطان را طاعت داشت و خذلان حق بدو رسید و بو بکر صدیق توفیق یافت تا حق از باطل بشناخت و بر پی حق رفت و باطل بگذاشت رب العالمین گفت ایشان کی برابر باشند یکی کشته خذلان و دلش نهبه شیطان و آن دیگر آراسته توفیق و دلش حرم رحمن بو بکر بحکم لطف ازل نواخته و علت نه بو جهل بحکم عدل رانده و حیلت نه اینست که رب العزة گفت فإن الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء الله آن را که خواهد بیراه کند و آن را که خواهد راه نماید ای محمد تو بر کفر ایشان و هلاک ایشان غم مخور فلا تذهب نفسک علیهم حسرات یعنی فلا تذهبن تتحسر علیهم تو مشو که بر ایشان نفریغها خوری و بر قراءت جعفر فلا تذهب نفسک علیهم حسرات جان خویش در سر نفریغ بر ایشان مکن جان خویش در سر زحیر خوردن بر ایشان مکن همانست که گفت لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین و محتمل است که که فلا تذهب نفسک جواب أ فمن زین باشد یعنی أ فمن زین له سوء عمله فاضله الله تتحسر علیه و قیل فیه تقدیم و تأخیر مجازه أ فمن زین له سوء عمله فرآه حسنا فلا تذهب نفسک علیهم حسرات فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء إن الله علیم بما یصنعون الله میداند که ایشان در کار محمد ص چه مکر میسازند در دار الندوه و ایشان را بسزای ایشان عقوبت کند
الله الذی أرسل الریاح ارسال در قرآن بدو معنی است یکی بمعنی فرستادن کقوله أرسلناک بالحق بشیرا و نذیرا و یکی بمعنی فرو گشادن کقوله أرسل الریاح الله است که فرو گشاید بتقدیر و تدبیر خویش بهنگام دربایست و باندازه بایست بادهای مختلف از مخارج مختلف یکی از ان بادها آنست که میغ فراهم آرد چنانک گفت فتثیر سحابا السحاب هو جسم یملأه الله ماء کما شاء و قیل هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک یناله البرد فیصیر ماء و ینزل فسقناه إلی بلد میت فأحیینا به الأرض بعد موتها کذلک النشور من القبور
عن ابی رزین قال قلت یا رسول الله کیف یحیی الله الموتی و ما آیة ذلک فی خلقه فقال هل مررت بوادی اهلک محلا ثم مررت بها تهتز خضراء قلت نعم قال کذلک یحیی الله الموتی و ذلک آیاته فی خلقه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
... ای دل ار عقبیت باید چنگ ازین دنیا بدار
پاک بازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
پای بر دنیا نه و بر دوز چشم نام و ننگ
دست در عقبی زن و بر بند راه فخر و عار
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف ...
... قال بعض اهل المعرفة فی قوله و ما یستوی البحران یعنی ما یستوی الوقتان هذا بسط و صاحبه فی روح و هذا قبض و صاحبه فی نوح هذا فرق و صاحبه بوصف العبودیة و هذا جمع و صاحبه فی شهود الربوبیة مر ذوق عارفان این دو بحر اشارت است بقبض و بسط سالکان و قبض و بسط منتهیان را چنانست که خوف و رجا مبتدیان را مرید را در بدو ارادت بوقت خدمت از خوف و رجا چاره نیست چنانک در نهایت حالت با کمال معرفت از قبض و بسط خالی نیست او که در خوف و رجاست نظر وی همه سوی ابد شود که آیا با من چه کنند فردا و او که در قبض و بسط است نظر وی همه سوی ازل شود که آیا با من چه کرده اند و چه حکم رانده اند در ازل
پیر طریقت ازینجا گفت آه از قسمتی پیش از من رفته فغان از گفتاری که خود رای گفته ندانم که شاد زیم یا آشفته بیمم همه از انست که آن قادر در ازل چه گفته بنده تا در قبض است خوابش چون خواب غرق شدگان خوردش چون خورد بیماران و عیش چون عیش زندانیان بسزای نیاز خویش می زید و بخواری و زاری راه می برد و بزبان تذلل میگوید
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم ...
... یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله بدان که فقر بر دو ضرب است فقر خلقتی و فقر صفتی فقر خلقت عام است هر حادثی را که از عدم در وجود آید و معنی فقر حاجت است هر مخلوقی را بخالق حاجت است در اول حال بآفرینش و در ثانی الحال بپرورش پس میدان که الله بی نیاز است و بی حاجت دیگران همه با نیازاند و با حاجت اینست که رب العزة فرمود و الله الغنی و أنتم الفقراء اما فقر صفت آنست که رب العالمین فرمود للفقراء المهاجرین صحابه رسول را باین فقر مخصوص کرد و ایشان را درین فقر بستود همانست که فرمود للفقراء الذین أحصروا فی سبیل الله ایشان را فقرا نام نهاد و آن تلبیس توانگری حال است تا کس توانگری ایشان بنداند این چنانست که گفته اند ارسلانم خوان تا کس بنداند که که ام
پیران طریقت گفتند بنای دوستی بر تلبیس نهادند سلیمان را نام ملکی تلبیس فقر بود آدم را عصیان تلبیس صفوت بود ابراهیم را لباس نعمت تلبیس خلت بود
زیرا که شرط محبت غیر تست و دوستان حال خود بهر کس ننمایند کسی که از کون ذره ای ندارد و بکونین نظری ندارد و همواره نظر الله پیش چشم خویش دارد او را فقیر گویند که از همه درویش است و بحق توانگر انما الغنی غنی القلب توانگری در سینه می باید نه در خزینه فقیر اوست که خود را در دو جهان جز حق دست آویز نه بیند و نظر با خود ندارد چهار تکبیر بر ذات و صفات خود کند چنانک آن جوانمرد گفت ...
... چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
إنا أرسلناک بالحق بشیرا و نذیرا ای ما جعلنا الیک الا هذین الامرین فحسب فاما توفیق القبول و خذلان الرد فلیس لک الیهما سبیل ای محمد ما که ترا فرستادیم بخلق بشارت و نذارت را فرستادیم و بس اما توفیق قبول و خذلان رد کار الهیت ماست و خصایص ربوبیت ما ای محمد تو بو جهل را میخوان ای ابراهیم تو نمرود را میخوان ای موسی تو فرعون را میخوان شما میخوانید و ما آن را راه نماییم که خود خواهیم ای محمد تو نتوانی که زخم خوردگان عدل ازل را و راندگان حضرت عزت را حق شنوانی و بر قبول داری و ما أنت بمسمع من فی القبور إن أنت إلا نذیر ای محمد دل در بو جهل چه بندی او نه از ان اصل است که طینت وی نقش نگین تو پذیرد دل در سلمان بند که پیش از آن که تو قدم در میدان بعثت نهادی چندین سال گرد عالم سرگردان در طلب تو میگشت و نشان تو میجست و لسان الحال یقول
گرفت خواهم زلفین عنبرینت را ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی ثم أورثنا الکتاب پس میراث دادیم نامه الذین اصطفینا من عبادنا اینان که برگزیدیم از رهیکان خویش فمنهم ظالم لنفسه ازیشان هست که ستمکار نفس خویش است و منهم مقتصد و هست ازیشان که راه میانه رفت و منهم سابق بالخیرات و هست ازیشان پیشوا و پیشی جوی بنیکیها بإذن الله بخواست و دانش خدا ذلک هو الفضل الکبیر ۳۲ اینست این فضل بزرگوار از خداوند بزرگوار
جنات عدن سرایهای همیشی یدخلونها می درروند در ان یحلون فیها میآرایند ایشان را در ان بهشتها من أساور من ذهب و لؤلؤا از دستینه ها از زر و مروارید و لباسهم فیها حریر ۳۳ و جامه ایشان در ان حریر ...
... إن الله یمسک السماوات و الأرض الله می دارد بر جای آسمانها و زمینها را أن تزولا تا از جای بنجنبند و لین زالتا و اگر بجنبند إن أمسکهما من أحد من بعده بجای ندارد آن را هیچ کس پس او إنه کان حلیما غفورا ۴۱ او خداوند بردبارست از دشمنان آمرزگار دوستان همیشه
و أقسموا بالله سوگندان می خورند بخدای جهد أیمانهم هر چند که توانستند از سوگندان خویش لین جاءهم نذیر که اگر بایشان آید آگاه کننده ای لیکونن أهدی من إحدی الأمم ایشان راست راه تر باشند از هر یکی ازین نامه داران مردمان فلما جاءهم نذیر چون بایشان آمد آگاه کننده ای ما زادهم إلا نفورا ۴۳ نیفزود ایشان را مگر رمیدن
استکبارا فی الأرض بگردنکشی در زمین و مکر السیی و بدسازی و دستان گری و لا یحیق المکر السیی إلا بأهله و فرا سر نه نشیند ساز بد مگر سازنده را فهل ینظرون إلا سنت الأولین چشم نمیدارند مگر در خور آنچه پیشینان دیدند از سرانجام بد فلن تجد لسنت الله تبدیلا نیابی هرگز نهاد الله را جز کردن و لن تجد لسنت الله تحویلا ۴۳ و نیابی هرگز نهاد الله را بگردانیدن ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۵- سورة الملائکة- مکیة » ۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالی ثم أورثنا الکتاب ثم تعقیب علی قوله لما بین یدیه آنست که پس وفات پیغامبران و پس امتان گذشته ما میراث دادیم امت احمد را علم فقه دین و احکام کتاب باز مانده از اخبار و فقهای پیشینان کتاب درین آیت هم قرآن است و هم دین و فی الخبر الصحیح ان رجلین اختصما الی رسول الله ص فقال احدهما اقض بیننا بکتاب الله و قال الآخر اجل یا رسول الله فاقض بیننا بکتاب و أذن لی ان أتکلم فقال تکلم قال إن ابنی کان عسیفا علی هذا فزنا بامرأته فأخبرونی ان علی ابنی الرجم فافتدیت منه بمایة شاة و بجاریة لی ثم إنی سألت أهل العلم فأخبرونی ان علی ابنی جلد مایة و تغریب عام و انما الرجم علی امرأته فقال رسول الله ص اما و الذی نفسی بیده لأقضین بینکما بکتاب الله اما غنمک و جاریتک فرد علیک و اما ابنک فعلیه جلد مایة و تغریب عام و اما انت یا انیس فاغد علی امرأة هذا فان اعترفت فارجمها فاعترفت فرجمها
مقصود ازین خبر آنست که رسول خدا فرمود لاقضین بینکما بکتاب الله و در ظاهر قرآن رجم محض نیست و کتاب درین خبر بمعنی دین است درین آیت هم چنان است زیرا که این امت از ربانیان گذشته و دانشمندان رفته علم دین میراث بردند و نور حکمت و برکت سنت و شرف حق و حقیقت و گفته اند این امت را وارثان خواند از بهر آنکه جهان از جهانیان میراث بردند و بهشت از بدبختان میراث بردند و کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین میراث بردند اما میراث بردن جهان از جهانیان آنست که گفت أ و لم یهد للذین یرثون الأرض من بعد أهلها و میراث بردن بهشت از بدبختان آنست که فرمود أولیک هم الوارثون و میراث بردن کتاب و دین از کتاب خوانان پیشین آنست که فرمود ثم أورثنا الکتاب و بلفظ میراث فرمود از بهر آنکه رب العزة این کرامت و نعمت ایشان را عطا داد بی کسب ایشان و بی مسألت ایشان فصار لهم کما یصیر المیراث للورثة آن روز که این آیت آمد مصطفی ص سخت شاد شد و از شادی که بوی رسید سه بار فرمود امتی و رب الکعبة آن گه صفت این امت کرد فرمود الذین اصطفینا من عبادنا ایشان را که برگزیدیم از بندگان خویش پسینان این گیتی و پیشینان آن گیتی میراث بران حق گواهان انبیا شفیعان جهانیان پیشوایان بهشتیان عباد اینجا در موضع کرامت است اگر چه نسبت عبودیت آدمی را حقیقت است در قرآن چند جایگه عبد بیاید بمعنی پذیرفته و پسندیده که نه هر کس که نسبت عبودیت دارد او پذیرفته حق جلاله باشد لکن چون بنده را بپذیرد و به پسندد گوید عبدی عبادی اما نسبت عبودیت بی کرامت اصطفاییت آنست که فرمود إن کل من فی السماوات و الأرض إلا آتی الرحمن عبدا و آنچه با کرامت قبول است در قرآن فراوان است أسری بعبده نزل الفرقان علی عبده و اذکر عبدنا أیوب و اذکر عبادنا إبراهیم و إسحاق و یعقوب یا عباد لا خوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون هذا و امثاله
آن گه ایشان را بسه قسم بیرون داد فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بإذن الله این تقسیم بر وفق درجات ایمان ایشانست و تفاوت و تباین در اعمال و اخلاق ایشان قسمی مه قسمی میانه قسمی کم و همه را وعده داد به بهشت ...
... و قیل من بعد الله ای من غیره و سواه ای ما قدر احد علی اعادتهما الی مکانهما الا الله إنه کان حلیما غفورا فان قیل فما معنی ذکر الحلم هاهنا قیل لان السماوات و الارض کادتا تتفطران و تنشقان و تزولان عند قولهم اتخذ الله ولدا و همتا بما همتا من عقوبة الکفار فامسکهما الله عز و جل عن الزوال بحلمه و غفر انه ان یعاجلهم بالعقوبة و بهذا المعنی دخل الرؤف الرحیم فی قوله و یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا بإذنه
و أقسموا بالله جهد أیمانهم سبب نزول این آیه آن بود که کفار قریش پیش از مبعث رسول صلی الله علیه و سلم بایشان رسید که اهل کتاب پیغامبران خود را دروغ زن داشتند ایشان گفتند لعن الله الیهود و النصاری اتتهم الرسل فکذبوهم لعنت باد بر جهودان و ترسایان که پیغامبران خود را دروغ زن داشتند آن گه سوگند یاد کردند بایمان مغلظه که اگر بما رسولی آید و کتابی آرد او را بپذیریم و راستگوی داریم تا ازیشان راست راه تر باشیم و قریش این سخن را از حسد میگفتند که اهل کتاب را عز کتاب و شریعت بود و قریش را نبود از حق جل جلاله کتاب و رسول میخواستند پس چون رسول آمد بایشان و قرآن نپذیرفتند و هم بران کفر و شرک می بودند اینست که رب العالمین فرمود فلما جاءهم نذیر ما زادهم إلا نفورا ای ما زادهم مجییه الا تباعدا عن الهدی
استکبارا فی الأرض و مکر السیی ای تکبروا عن الایمان و مکروا السیی فی دفع امره استکبارا منصوب علی البدل من النفور و مکر السیی یعنی العمل القبیح اضیف المکر الی صفته کمسجد الجامع قال الکلبی و هو اجماعهم علی الشرک و قتل النبی ص و قرأ حمزة مکر السیی ساکنة الهمز فی الوصل تخفیفا فان وقف فبالیاء و لا یحیق ای لا یحل و لا یحیط المکر السیی إلا بأهله فقتلوا یوم بدر و قال ابن عباس عاقبة الشرک لا تحل الا بمن اشرک و المعنی ان و بال مکرهم راجع الیهم و فی المثل من حفر لاخیه وقع فیه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۶- سورة یس - مکیة » ۱ - النوبة الاولى
... یس ۱ ای سید
علی صراط مستقیم ۴ بر راه راست
و القرآن الحکیم ۲ باین قرآن راست درست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۶- سورة یس - مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
... و القرآن الحکیم قسم است که رب العزة یاد میفرماید به قرآن میگوید باین قرآن راست درست بی غلط که تو ای محمد از فرستادگانی یعنی تو یکی از پیغامبران مرسل جواب بو جهل است و ولید مغیرة که میگفتند لست مرسلا و حکیم اینجا صفت قرآن است بمعنی محکم ای احکمه الله کالسعید اسعده الله همانست که جای دیگر فرمود کتاب أحکمت آیاته و قیل الحکیم الحاکم
علی صراط مستقیم در موضع حال است و صفت مصطفی است یعنی که تو از مرسلانی بر طریقی راست بر دینی درست و شریعتی پاک و سیرتی پسندیده همانست که جایی دیگر فرمود إنک لعلی هدی مستقیم و روا باشد که صراط مستقیم صلة مرسلین بود و المعنی انک لمن المرسلین الذی ارسلوا علی صراط مستقیم و هو الاسلام تو از ان فرستادگانی که ایشان را بر راه راست و دین اسلام فرستادند
تنزیل العزیز الرحیم حمزه و کسایی و ابن عامر و حفص تنزیل بنصب خوانند بر مصدر یعنی نزل تنزیلا باقی برفع خوانند بر خبر مبتدای محذوف کانه قال هو تنزیل العزیز الرحیم و قیل المراد به المنزل و لهذا نظایر فی القرآن و تقول العرب هذا الدرهم ضرب الامیر ای مضروبه و تنزیل بناء کثرت و مبالغت است اشارت است که این قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بکرات و مرات فرو آمد بمدت بیست و سه سال سیزده سال به مکه و ده سال به مدینه نجم نجم آیت آیت سوره سوره چنانک حاجت بود و لایق وقت بود تنزیل العزیز الرحیم ای عزیز بالأعداء رحیم بالمؤمنین عزیزم تا دشمن در دنیا مرا نداند رحیم ام تا مؤمن در عقبی مرا به بیند ...
... و فی الخبر الصحیح روی عبد الله بن عمرو بن عاص قال خرج رسول الله ص و فی یده کتابان فقال للذی فی یده الیمنی هذا کتاب من رب العالمین فیه أسماء اهل الجنة و أسماء آبایهم و قبایلهم ثم اجمل علی آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثم قال للذی فی شماله هذا کتاب من رب العالمین فیه اسماء اهل النار و أسماء آبایهم و قبایلهم ثم اجمل علی آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثم قال بیده فنبذاهما ثم قال فرغ ربکم من العباد فریق فی الجنة و فریق فی السعیر
قوله إنا جعلنا فی أعناقهم أغلالا التأویل جعلنا فی ایدیهم اغلالا الی اعناقهم لان الغل لا یکون فی العنق دون الید و فی قراءة ابن عباس و ابن مسعود جعلنا فی أعناقهم أغلالا فهی إلی الأذقان فهی راجعة الی الایمان المحذوفة فی الایة یعنی فتلک الایمان مجموعة الی اذقانهم فهم مقمحون غاضوا الأبصار رافعو الرؤس لان المغلول اذا رد یده الی ذقنه رفع رأسه و اصل الاقماح غض البصر و رفع الرأس یقال بعیر مقمح و مقامح اذا روی من الماء فاقمح معنی آنست که مادر گردنهای ایشان زنجیرها کردیم تا دستهای ایشان بزنخها وا بر گردن بستیم فهم مقمحون تا سرهای ایشان برداشته آمد یعنی که نتوانند که سر در پیش افکنند یا در پیش نگرند که هر آن کس که دست او بغل با گردن و زنخ بسته شود سرش برداشته بماند و از متحیری چشمش در آسمان خیره بماند ابو عبید گفت این مثلی است که رب العالمین زد از بهر آن بیگانگان ناگرویده و معنی آنست که ما دستهای ایشان از نفقه کردن در راه خدای و سعی کردن در تقرب بخدای فرو بستیم استوار تا هیچ نتواند که دستی بخیر فرا کنند یا تقربی بالله کنند مفسران گفتند این آیت علی الخصوص در شأن بو جهل فرو آمد و آن یا روی از قبیلة مخزوم و سبب آن بود که بو جهل سوگند یاد کرد به لات و عزی که بروم و چون محمد نماز کند سنگی بسر وی فروگذارم و عرب را ازو باز رهانم رفت و سنگ برداشت و رسول خدا در نماز بود بو جهل دست برداشت تا سنگ بیندازد بتقدیر الهی آن دست وی با سنگ در بر گردن وی بسته شد بو جهل نومید بازگشت و با یاران خود بگفت آنچه دید و آن سنگ از دست وی بیفتاد آن مخزومی گفت انا اقتله بهذا الحجر سنگ برداشت و رفت چون نزدیک مصطفی ص رسید الله چشم وی نابینا کرد تا حس و آواز می شنید و کس را می ندید پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد
ابن عباس گفت رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمی آمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وی زخم برند و او را هلاک کنند در آن حال که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند پس همه از روی عجز پیش مصطفی ص آمدند گفتند ای محمد خدا ترا بر تو سوگند می نهیم و حرمت قرابت و حق رحم شفیع می آریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم
آن گه رب العالمین در بیان این قصه آیت فرستاد و باز نمود که ایشان از ان ایمان می نیارند که ما ایشان را از راه هدی باز داشته ایم و چشم دل ایشان از دیدن حق نابینا کرده ایم و دست همت ایشان از عروه اسلام دور داشته ایم و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شییا
قوله و جعلنا من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا قرا حمزة و الکسایی و حفص سدا بفتح السین و الباقون بضمها و هما لغتان و قیل السد بالفتح ما کان معمولا من فعل بنی آدم و بالضم ما کان خلقة من فعل الله و قیل بالفتح المصدر و بالضم الاسم و هو معنی قوله عز و جل جعلنا بینک و بین الذین لا یؤمنون بالآخرة حجابا مستورا
فأغشیناهم ای اعمیناهم من التغشیة و هی التغطیة فهم لا یبصرون سبیل الهدی این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنی که ایشان را بمنزلت کسی کرد که پس و پیش وی دیواری برآرند و دو دست وی بغل با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند و گفته اند این آیت حرزی نیکوست کسی که از دشمن ترسد این آیت بر روی دشمن خواند الله تعالی شر ان دشمن از وی باز دارد و دشمن را از وی در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وی کردند بدر سرای وی آمدند تا بسر وی هجوم برند و رسول خدای علی ع را بجای خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند و جعلنا من بین أیدیهم سدا الی آخرها و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتدای هجرت وی بود صلوات الله و سلامه علیه
و سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون ای من اضله الله هذا الضلال لم ینفعه الانذار روی ان عمر بن عبد العزیز دعا غیلان القدری فقال یا غیلان بلغنی انک تکلم فی القدر فقال یا امیر المؤمنین انهم یکذبون علی قال یا غیلان اقرأ اول سورة یس فقرأ یس و القرآن الحکیم الی قوله و سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون فقال غیلان یا امیر المؤمنین و الله لکأنی لم اقرأها قط قبل الیوم اشهدک یا امیر المؤمنین انی تایب مما کنت اقول فی القدر فقال عمر بن عبد العزیز اللهم ان کان صادقا فتب علیه و ثبته و ان کان کاذبا فسلط علیه من لا یرحمه و اجعله آیة للمؤمنین قال فاخذه هشام فقطع یدیه و رجلیه قال ابن عون انا رأیته مصلوبا علی باب دمشق ...