گنجور

 
میبدی

این سورة سبا مکی است. نزول آن جمله به مکه بوده، مقاتل و کلبی گفتند مگر یک آیت که به مدینه فرو آمد: وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، و جمله سوره هزار و پانصد و دوازده حرف است و هشتصد و هشتاد و سه کلمه و پنجاه و چهار آیت و جمله محکم است مگر یک آیت: قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا این یک آیت منسوخ است بآیت سیف. در فضیلت سوره ابیّ کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة سبا لم یبق نبی و لا رسول الا کان له یوم القیمة رفیقا و مصافحا.

الْحَمْدُ لِلَّهِ ای الشکر للَّه علی نعمه السوابغ علینا فهو اهل الحمد و ولیّ الحمد و مستحق الحمد من جمیع خلقه علی نعمه التی لا تحصی و مننه التی لا تنسی. معنی آنست که: ستایش نیکو و ثنای بسزا خدایراست و شکر مرورا برین نعمتهای بیشمار که بر خلق ریخته و نواختهای تمام که بر ایشان نهاده. و روا باشد که حمد وی مطلق گویی بی‌صلت فتقول: الْحَمْدُ لِلَّهِ ای الحمد کلّه للَّه لا لغیره لانه جل جلاله یستحق الحمد علی الاطلاق من کل الجهات فی کل الجهات، فجاز قطع صلته بخلاف الحمد لغیره فانّ الحمد لغیر اللَّه لا یکون الا موصولا بشی‌ء حمد علیه کقولک: الحمد لفلان علی کذا و کذا. و گفته‌اند: حمد چون بر عقب نعمت گویی شکر محض بود، چنان که بر خود نعمتی تازه بینی گویی: الحمد للَّه، این شکر محض گویند، و چون بر عقب مصیبت و محنت گویی حمد بمعنی رضا بود، چنان که سفیان عیینه گفت: الحمد الرضا، قال: لانّ الحمد من العبد عند المحنة الرضا عن اللَّه فیما حکم به. و منه قول العرب: احمدت الرجل؟ اذا رضیت فعله و هدیه و مذهبه. و چون بر عقب بشارت گویی که بسمع تو رسد: الحمد للَّه این ثنا و ذکر محض بود نه شکر. قال ابن الاعرابی: اذا قیل لک: انّ فلانا قد استغنی بعد فقر، فقلت: الحمد للَّه، فهذا ثناء و ذکر اللَّه لیس فیه شی‌ء من الشکر. قال ابو بکر النقاش صاحب شفاء الصدور: الحمد و الشکر منا للَّه عز و جل علی مننه کالحیاة و الروح للجسد فاذا خلا لجسد من الروح و الحیاة تعطّل و تلاشی و صار میتة کذلک المنن اذا خلت من الحمد و الشکر صارت حسرة و وبالا لانّ فی اظهار الحمد و الشکر تعظیما لصنع العظیم و فی ترکه تغطیة و ترکا للتعظیم، الا تری انّ آدم علیه السلام حین خلقه اللَّه عز و جل و اجری فیه الروح عطس فالهمه اللَّه عز و جل الحمد، فاوّل ما نطق بالحمد فقال له ربه عز و جل رحمک ربک یا آدم فاستوجب الرحمة لما اعظم من صنعه تبارک و تعالی. گفته‌اند: بلیغ‌تر کلمتی در تعظیم صنع اللَّه و در قضاء شکر نعمت او جلّ جلاله کلمه حمد است، ازین جهت رب العالمین زینت هر خطبه‌ای ساخت و ابتداء هر مدحتی و فاتحه هر ثنائی، و در قرآن هر سوره که افتتاح آن بالحمد للَّه است نشان تعظیم شأن آن سوره است و دلیل شرف و فضل وی بر دیگر سورتها. و فی الخبر الصحیح عن النبی (ص) قال: «کلّ کلام لا یبدأ فیه بالحمد للَّه فهو اجذم».

قوله تعالی: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ کلهم عبیده و فی ملکته یقضی فیهم بما اراد. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ کما هو له فی الدنیا لانّ النعم فی الدارین کلها منه و قیل: معناه حمد اهل الجنة اذ یقولون: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا کقوله: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی‌ وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ فی امره الْخَبِیرُ بخلقه. و قیل: هو الحکیم بتخلید قوم فی الجنة و تأبید قوم فی النار یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود از آب روان و قطره باران و مردگان که در خاک دفن کنند و تخم که در زمین افکنند و حشرات و هوام که در زیرزمین پنهان شوند و مسکن سازند. وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و میداند هر چه از زمین بیرون آید، یعنی آب که از چشمه زاید و نبات و درختان که از زمین بر آید و جنبندگان که از سوراخ بیرون آیند و مردگان که روز بعث از زمین حشر کنند.

وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و میداند آنچه از آسمان فرو آید، برف و باران و رزق بندگان و حکم خداوند جهان و فریشتگان بامر رحمان.

وَ ما یَعْرُجُ فِیها و میداند آنچه بر شود بر آسمان یعنی فریشتگان که می‌برند صحایف اعمال بندگان و ارواح ایشان بحکم فرمان، و همچنین بر میشود سوی اللَّه ذکر ذاکران و دعای مؤمنان و تسبیح و تهلیل دوستان، قال اللَّه تعالی: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. و فی الخبر عن «ابی ایوب الانصاری» قال: سمع النبی (ص) رجلا یقول: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه. فقال رسول اللَّه (ص): من صاحب الکلمات؟ فسکت الرجل، فقال: من صاحب الکلمة لم یقل الا صوابا، قال: انا یا رسول اللَّه قلتها ارجو بها الخیر. فقال: و الذی نفسی بیده لقد رأیت ثلاثة عشر ملکا یبتدرونها ایّهم یرفعها الی اللَّه تبارک و تعالی.

و قال (ص): «التسبیح نصف المیزان و الحمد یملأه، و لا اله الا اللَّه لیس له حجاب دون اللَّه حتی تخلص الیه، و روی حتی تفضی الی العرش ما اجنب الکبائر».

و روی انّ رجلا دخل المسجد و رسول اللَّه (ص) فی الصلاة فحین دخل قال: الحمد للَّه حمدا کثیرا طیّبا مبارکا فیه، فسمعها رسول اللَّه (ص) فلمّا فرغ من صلاته قال: من قائل ما سمعت؟ فقال الرجل: انا یا رسول اللَّه قال: لقد تلقّی کلامک ثلاثة عشر ملکا فحسدک الشیطان فذهب لیقبض علی کلامک فخرجت من خلال اصابعه فجاءت بها الملائکة الی الرب فقالوا: کیف نکتبها؟ فقال الرب: اکتبوها لعبدی کما قالها، فکتبت لک فی رقّ ابیض و ختم علیها و رفعت لک تحت العرش حتی تدفع الیک یوم القیامة.

و عن عبد اللَّه‌ بن ابی نجیح قال: انّ العبد لیتکلّم بالکلمة الطیّبة فما تکون لها ناهیة حتی تقف قدّام الرّب فتقول: السلام علیک یا رب، فیقول الرب تبارک و تعالی: و علیک و علی من قالک.

وَ هُوَ الرَّحِیمُ بعباده الْغَفُورُ لجمیع المذنبین من المسلمین.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ منکران بعث دو گروه‌اند: گروهی گفتند: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ما در گمانیم برستاخیز یعنی یقین نمیدانیم که خواهد بود، و رب العالمین می‌گوید: ایمان بنده آن گه درست بود که برستاخیز و آخرت بی‌گمان باشد و ذلک قوله: وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ، گروه دیگر گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ رستاخیز بما نیاید و نخواهد بود: جای دیگر فرمود. زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا، رب العالمین بجواب ایشان فرمود: قُلْ بَلی‌ وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ.

قُلْ بَلی‌ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ بجرّ میم بر وزن فاعل قراءت ابن کثیر و ابو عمرو و عاصم و روح از یعقوب، و وجهش آنست که صفت رب است و در کلام تقدیم و تأخیر است و المعنی قل بلی و ربی عالم الغیب لتأتینّکم گوی ای محمد: آری بخداوند من آن دانای نهان که ناچاره بشما آید رستاخیز. و اگر عالم الغیب برفع میم خوانی بر قراءت نافع و ابن عامر و رویس از یعقوب سخن مستأنف بود، و المعنی عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرّة، اللَّه دانای نهانست که دور نبود ازو همسنگ ذرّه‌ای در آسمان و زمین. و بر قراءت حمزه و کسایی علّام الغیب علی وزن فعّال و جرّ المیم، امّا علّام فعلی المبالغة و التکثیر و امّا جرّ المیم فعلی ما ذکرنا.

لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ تمّ الکلام هاهنا، اینجا سخن تمام شد آن گه گفت: وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ ای من ذلک المثقال.

وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ خردتر از ذرّه چیز نبود و نیست و نباشد و نه مهتر از آن مگر در لوح محفوظ نبشته، آن نامه پیدای درست و انّما کتب جریا علی عادة المخاطبین لا مخافة نسیان و لیعلم انه لم یقع خلل و ان اتی علیه الدهر. الذرّة واحد من حشو الجوّ تراه فی الشمس اذا طلعت من الکوة. و الکتاب المبین هو اللوح المحفوظ.

لا یعزب بکسر زا اینجا و در سورة یونس قراءت کسایی است و سمیت العزوبة و العزبة للبعد عن اهل.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا التاویل لتأتینّکم: لیجزی الذین آمنوا بمحمد.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فیما بینهم و بین ربهم. أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ لذنوبهم فی الدنیا.

وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ثواب حسن فی الجنة.

وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا ای عملوا فی ابطال ادلّتنا و التکذیب بکتابنا.

مُعاجِزِینَ مسابقین، یحسبون انهم یفوتوننا. و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: معجّزین ای مثبّطین. باین قراءت معنی آنست که: مردمان فرو میدارند از پذیرفتن سخنان ما.

أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ الیم برفع قراءت حفص است و ابن کثیر و یعقوب و هو نعت للعذاب. باقی خفض خوانند بر نعت رجز کلّ شدید من مکروه او مستقذر: و الرجز العذاب فی قوله تعالی: لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ ای العذاب. و یسمّی کید الشیطان رجزا لانّه سبب العذاب، قال تعالی: وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ. و الرجز الاوثان فی قوله: وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ سمّاها رجزا لانّها تؤدّی الی العذاب.

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ هذا منسوق علی قوله: لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا، التأویل: لتأتینّکم لیجزی الذین آمنوا و لیری الذین أوتوا العلم یعنی مؤمنی اهل الکتاب مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابه، و العلم هو التوریة فی قول من قال: الایة مدنیّة. و قال قتاده: هم اصحاب محمد قال و الایة مکّیّة.

الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنی القرآن هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی یعنی القرآن إِلی‌ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ و هو الاسلام.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی‌ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص) إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم کُلَّ مُمَزَّقٍ ای کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.

أَفْتَری‌ الف الاستفهام دخلت علی الف الوصل، لذلک فتح عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ ای جنون؟

قال اللَّه تعالی: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ یعنی فی الآخرة وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ عن الهدی فی الدنیا.

أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی‌ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؟ فیعلموا انهم حیث کانوا فانّ ارضی و سمائی محیط بهم لا یخرجون من اقطارها و انا القادر علیهم، و انما قال مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لانّک اذا قمت فی الفضاء لم تر بین یدیک و من خلفک الا السماء و الارض إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً قطعا مِنَ السَّماءِ فتهلکهم.

قرأ حمزة و الکسائی: یشأ، یخسف، یسقط بالیای فیهنّ لذکر اللَّه عز و جل قبله.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ تائب مقبل علی ربه راجع الیه بقلبه.

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا ای ملکا و نبوّة یا جِبالُ القول هاهنا مضمر، تاویله: و قلنا یا جبال أَوِّبِی مَعَهُ فیه ثلاثة اقوال: احدها: سیری معه، و کانت الجبال تسیر معه حیث شاء اذا اراد معجزة له، و التّأویب سیر النهار. و القول الثانی: سبّحی معه اذا سبّح، و هو بلسان الحبشة و کان اذا قرأ الزبور صوّتت الجبال و اصغت له الطیر. و القول الثالث: اوّبی، ای نوحی معه و الطیر تساعدک علی ذلک.

وَ الطَّیْرَ منصوب علی النداء، تأویله: و نادینا الطیر. و یقال: الواو فی وَ الطَّیْرَ بمعنی مع، علی تأویل: یا جبال اوّبی مع الطیر معه. و قیل: هو منصوب بالتسخیر، ای و سخرنا له الطیر.

گفته‌اند: داود (ع) پیش از آن که در فتنه افتاد هر گه که آواز بتسبیح بگشادی یا زبور خواندی هر کس که آواز وی شنیدی از لذت آن نعمت بی‌خود گشتی، و از آن سماع و آن وجد بودی که در یک مجلس وی چهارصد جنازه برگرفتندی، پس از آن که در فتنه افتاد با کوه شد و نوحه کرد، ربّ العالمین کوه‌ها را فرمود و مرغان را که: با وی در نهایت مساعدت کنید. وهب بن منبه گفت: این صدای کوه که امروز مردم می‌شنوند از آن است و گفته‌اند: داود (ع) شبی از شبها با خود گفت: لاعبدنّ اللَّه عبادة لم یعبده احد بمثلها امشب خدای را جل جلاله عبادتی کنم و خدمتی آرم که مثل آن در زمین هیچ کس نکرده و چنان عبادت و خدمت نیاورده. این بگفت و بر کوه شد تا عبادت کند و تسبیح گوید، در میانه شب وحشتی بوی درآمد، اندوهی و تنگی بدل وی پیوست، رب العالمین آن ساعت کوه را فرمود تا انس دل داود را با وی بتسبیح و تهلیل مساعدت کند، چندان آواز تهلیل و نغمات تسبیح از کوه پدید آمد که آواز داود در جنب آن ناچیز گشت، داود آن ساعت با خود میگوید: کیف یسمع صوتی مع هذه الاصوات از کجا شنوند و چون شنوند آواز و تسبیح داود در میان این آوازهای عظیم که از کوه روان گشته و بقدرت اللَّه سنگ بی‌جان بی‌زبان فرا سخن آمده! تا درین سخن بود و اندیشه، فریشته‌ای آمد از آسمان و بازوی داود بگرفت و او را برد بدریا، فریشته پای بر دریا زد و دریا از هم شکافته شد تا بزمین رسید که در زیر دریاست، فریشته پای بر ان زمین زد تا شکافته گشت و بحوت رسید که زیر زمین است، و فریشته پای بر وی زد تا صخره پیدا گشت که زیر حوت است، فریشته پای بر ان صخره زد شکافته شد، کرمکی خرد از میان صخره بیرون آمد و کانت تنشز، فقال له الملک: یا داود انّ ربک یسمع نشیز هذه الدودة فی هذا الموضع ای داود خداوند شنو ای دانا از وراء هفت طبقه آسمان نشیز این کرمک که درین موضع است می‌شنود، آواز تو در میان آواز سنگ و کوه چون نشنود تا ترا می‌باید گفت: کیف یسمع صوتی مع هذه الاصوات! قوله: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ یقال: کان الحدید فی یده کالطین المبلول و کالعجین و الشمع و کان یسرد الدروع بیده من غیر نار و لا ضرب بحدید. مفسران گفتند.

داود (ص) چون بر بنی اسرائیل ولایت و ملک یافت عادت وی چنان بود که هر شب متنکّروار بیرون آمدی و هر کس را دیدی گفتی: این والی شما داود چه مردی است و او را چون شناسید؟ در عدل و انصاف و شفقت بر رعیت ازو عدل می‌بینید یا جور انصاف میدهد یا ظلم میکند؟ و ایشان او را بخیر جواب میدادند و بر وی ثنا میکردند، تا شبی که رب العالمین ملکی فرستاد بصورت آدمیان در راه وی، داود بر عادت خویش همان سؤال کرد، فریشته جواب داد که: نعم الرجل هو لولا خصلة فیه نیکو مردی است لکن در وی خصلتی است که اگر نبودی آن خصلت او را به بودی، داود گفت: آن چه خصلت است یا عبد اللَّه؟ گفت: انّه یأکل و یطعم عیاله من بیت المال از بیت المال میخورد و اگر او را کسبی بودی که از ان خوردی او را به بودی، داود از آنجا بازگشت بمحراب عبادت باز شد و دعا کرد تا حق جل جلاله او را زره‌گری در آموخت و آهن بدست وی نرم کرد همچون شمع یا چون خمیر، و اوّل کسی که زره کرد او بود و کان یبیع کلّ درع باربعة آلاف درهم فیأکل و یطعم عیاله منها و یتصدّق منها علی الفقراء و المساکین. و قیل: انّه کان یعمل کلّ یوم درعا یبیعها بستّة آلاف درهم فینفق الفین منها علی نفسه و عیاله و یتصدّق باربعة آلاف علی فقراء بنی اسرائیل.

قال رسول اللَّه (ص): «کان داود لا یاکل الا من عمل یده».

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ السابغات الدروع الواسعة التامة، و السرد صنعة الدروع، و منه قیل لصانعها: السرّاد و الزرّاد، و السرد و المسرودة الدرع. قال ابو ذویب الشاعر:

و علیهما مسرودتان قضاهما

داود او صنع السوابغ تبّع

و اصل السرد متابعة الحلق ثمّ سمرها بالمسمار. و فی الخبر: من کان علیه من رمضان فلیسرده‌ ای یتابع به رمضان. و فی خبر آخر نهی رسول اللَّه (ص) عن سرد الصیام‌ یعنی وصاله باللیل. و قالت عائشة: ما کان رسول اللَّه (ص) یسرد الحدیث سرد کم هذا و لکنه کان یتکلم بکلام یفهمه کل من یسمعه. فسرد کلّ شی‌ء تباعه.

وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ التقدیر: فی سرد الحلقة ان لا یوسع الثّقب للمسمار فیفلق و لا یضیّق فیخرق. وَ اعْمَلُوا صالِحاً یعنی داود و آله. إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.