گنجور

 
۴۱۴۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۷

 

... به دریا برد از دشت جنون دیوانه ما را

هجوم آبله یعنی حباب موج زنجیرش

ازین صحرای حیرت گرد نیرنگ که می بالد ...

... سر از سودای هستی اینقدر نتوان تهی کردن

که شست این کاسه را یا رب به موج آب شمشیرش

درین وادی تعلق پرور غفلت دلی دارم ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۸

 

... اگر صبحست هم از شبنم آبی هست در شیرش

حباب از موج هستی دست طاقت شسته می کوبد

که طاق عمرچون بشکست ممکن نیست تعمیرش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۴

 

... مگر در رنگ خون غلتم دمی بر بستر تیغش

چو موج از عجزگردن می کشد کر و فر امکان

نمایان است توفان شکست از لشکر تیغش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۵

 

... به چشم زخم دلها سرمه گردد جوهرتیغش

زلال آبروها می زند موج از پر بسمل

به کوثر سر فرو نارد تمنا پرور تیغش ...

... شفق بر خود تپد از رشک دامان تر تیغش

به بحر عشق هر موج از حبابی سرخوش است اما

سری کو تا به عرض گردش آرد ساغر تیغش

ندارد موج هرگز درکنار بحر آسودن

به این شوخی چسان خوابیده جوهر در بر تیغش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۶

 

چه لازم جوهر دیگر نماید پیکر تیغش

بس است از موج خون بیگناهان جوهر تیغش

به آیینی که شاخ گل هجوم غنچه می آرد ...

... دماغ دست از آب خضر شستن برنمی دارم

بلند است از سرم صد نیزه موج گوهر تیغش

درین میدان مشو منکر تلاش ناتوانان را ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۹

 

... به رنج کلفت تمکین غنا نمی ارزد

چو موج گوهر از آسودگی فشار مکش

ز وضع عافیتت بوی ناز می آید ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۱

 

... اگر شخص تمنا دامن ترک طلب گیرد

چو موج آخر گهر بندد به هم آوردن چنگش

به غفلت پاس ناموس تحیر می کند دل را ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۲

 

... چسان ز خلوت برون خرامد نقاب نگشوده نازنینی

که ششجهت همچو موج گوهر هجوم آغوش کرده تنگش

قبول نازش نه ای جنون کن سر از گداز جگر برون کن ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۴۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۶

 

... از الفت دل نیست نفس را سر پرواز

این موج حبابی ست گره در پر و بالش

محمل صفت اظهار قماشی که تو داری ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۸

 

چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش

نهانتر از رگ خواب است موج باده در جامش

رساییها به فکر طره او خاک می بوسد ...

... مریض شوق بیدل هرگز آسودن نمی خواهد

که همچون نبض موج آخر کفن می گردد آرامش

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۶

 

ز بس دامان ناز افشاند زلف عنبر افشانش

خط مشکین دمید آخر ز موج گرد دامانش

ز جوش شوخی چشم تماشا می کند پنهان ...

... نگاهش بر نمی گردد اگر برگشت مژگانش

شکست موج دارد عرض بی پروایی دریا

من و آرایش رنگی کزو بستند پیمانش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷

 

... جام در خون می زند زخم از تبسم کردنش

بی لب دلدار بیدل غوطه زد در موج اشک

عاقبت افکند در دریا گهر گم کردنش

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۹

 

... از زبان است آنچه می آید به گوش

زین محیط از هرزه تازیها چو موج

می برد خلقی شکست خود به دوش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱

 

... بحر در جیب و ما حباب فروش

تو و صد موج گوهر تمکین

من و یک اشک اضطراب فروش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۳

 

... سحر هر سو خرامد کوچه ها پیداست در راهش

سراپای گهر موج است اگر آغوش بگشاید

گره تاریست کز پیچیدگی کردند کوتاهش ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۴

 

اگر زین رنگ تمکین می زند موج از سراپایش

خرام خویش هم مشکل تواند برد از جایش ...

... نگردد زایل از اشک ندامت نقش پیشانی

خطوط موج شستن مشکل است از آب دریایش

ندارد طاقت یک جنبش مژگان دل عاشق ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷

 

... برون از عرض نقصانم کمالش عالمی دارد

نمودم قطره واری موج سر دادم به دریایش

زیارتگاه احوال شهید کیست این گلشن ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۰

 

... چه توفانها کز انداز عتاب او نمی بالد

زبان موج می فهمم ز طرز چین ابرویش

در این باغ اتفاق شبنم و گل می کند داغم ...

بیدل دهلوی
 
۴۱۵۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۱

 

... که عالم دماغ ختن شد ز بویش

نگه موج خون گشت در چشم بیدل

چه رنگ است یارب گل آرزویش

بیدل دهلوی
 
۴۱۶۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۴

 

طرب خواهی درین محفل برون آ گامی آن سویش

بنالد موج از دریا تهی ناکرده پهلویش

گلستانی که حرص احرام عشرت بسته است آنجا ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۰۹
۲۱۰
۲۶۳