میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۲ - ۳۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالی کان الناس أمة واحدة الآیة ای علی ملة واحدة خلافست میان علما که این ملت کفر است با ملة اسلام قومی گفتند ملت کفر است میگوید مردمان همه بر ملت کفر بودند یعنی در سه روزگار در آن زمان که نوح علیه السلام پیغام آورد بخلق و در آن زمان که ابراهیم ع پیغام آورد و در آن زمان که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم پیغام آورد مردمان همه درین سه وقت یک گروه بودند بر یک کیش در هر کنجی صنمی در هر سینه از کفر و شرک رقمی در هر میان زناری در هر خانه بیت الناری هر چند در انواع کفر مختلف بودند اما در جنس یکی بودند فالکفر کله ملة واحدة اما بقول ایشان که گفتند ملت اسلام است معنی آنست که مردمان همه بر ملت اسلام بودند یعنی از عهد آدم تا مبعث نوح و میان ایشان ده قرن بودند همه بر ملت اسلام و دین حق و کیش پاک پس در روزگار نوح مختلف شدند و روزگار عمر نوح بقول عکرمة هزار و هفصد سال بود از آن جمله هزار کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود
روی فی الخبر انه کانوا یضربونه کل یوم عشر مرات حتی یغشی علیه ...
... قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم صلوا علی انبیاء الله و رسله فان الله بعثهم کما بعثنی
و أنزل معهم الکتاب بالحق ای بالعدل و الصدق لیحکم بین الناس حاکم اینجا خداست جل جلاله که احکم الحاکمین بحقیقت اوست و رسول که فرستاده اوست و کتاب که نامه اوست و چون بکتاب حکم کنند روا باشد که بر سبیل توسع کتاب را حاکم گویند نظیره قوله هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق ثم قال فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه این ها با کتاب شود إلا الذین أوتوه جهودان و ترسایانند که کتاب بایشان دادند و در آن مختلف و دو گروه شدند و این اختلاف ایشان بر دو وجه بود یکی آنک ببعضی کتاب مؤمن و ببعضی کافر می شدند چنانک الله گفت و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض وجه دیگر آنست که در کتاب تحریف و تبدیل آوردند و صفت و نعت محمد بگردانیدند چنانک گفت یحرفون الکلم عن مواضعه یا خود بر گرفتند و پنهان داشتند چنانک الله گفت إن الذین یکتمون ما أنزل الله من الکتاب کعب احبار گفت از راهبی پرسیدم که آن آیتها که جهودان در توریة بپوشیدند کدامند
گفت شهد الله أنه لا إله إلا هو الایة و من یبتغ غیر الإسلام دینا الآیة و الیوم أکملت لکم دینکم الی قوله الإسلام دینا الآیة و ما محمد إلا رسول و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد الآیة هو الذی أرسل رسوله بالهدی الآیة ما کان محمد أبا أحد من رجالکم بغیا بینهم و آن اختلاف ایشان و کتمان ایشان جز حسد را نبود که در توریت دانسته بودند که نبوت محمد حق است و راست چون او را از عرب یافتند حسد آمد ایشان را و بحسد در کار وی مختلف شدند پس هر کس که الله تعالی بفضل خود او را هدایت داد و در علم وی از مؤمنان بود حقیقت این اختلاف بشناخت و بتوفیق و ارادت حق بدین حق راه یافت و بر سنن صواب راه برد
اینست که رب العالمین گفت فهدی الله الذین آمنوا الی آخر الآیة ابن زید در تفسیر این آیت گفت اختلفوا فی الصلاة فمنهم من یصلی الی المشرق و منهم من یصلی الی المغرب و منهم من یصلی الی بیت المقدس فهدانا الله للکعبة و اختلفوا فی الصیام فمنهم من یصوم بعض یوم و منهم من یصوم باللیل فهدانا الله فیه الی الحق و هو شهر رمضان و اختلفوا فی الجمعة فاخذت الیهود السبت و النصاری الاحد فهدانا الله للجمعة و اختلفوا فی ابراهیم فقالت الیهود کان یهودیا و قالت النصاری کان نصرانیا فهدانا الله فیه الی الحق بإذنه الاذن الامر و العلم و الارادة جمیعا
و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم أم حسبتم أن تدخلوا الجنة الآیة قال عطاء لما دخل رسول الله و اصحابه المدینة اشتد الضر علیهم لانهم خرجوا بالامال و ترکوا اموالهم و دیارهم فی ایدی المشرکین فانزل الله تطبیبا لقلوبهم أم حسبتم أن تدخلوا الجنة المیم صلة معناه أ ظننتم یا معشر المؤمنین ان تدخلوا الجنة من غیر بلاء و لا مکروه میگوید شما که مؤمنانید می پندارید که بی رنجی و بلایی که بشما رسد در بهشت شدید جای دیگر گفت أ یطمع کل امری منهم أن یدخل جنة نعیم کلا هر کس پندارد و طمع دارد که در بهشت شود رنج نابرده و بار بلانا کشیده کلا نه چنانست که می پندارند و طمع دارند همانست که در خبر می آید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۳ - ۳۸ - النوبة الثالثة
... غمزه برهم زن یکی تا خلق را بر هم زنی
پس بریدی از آن عالم بی نهایت بمختصری ایشان آمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم از آن برید این خبر داد که خلق الله الخلق فی ظلمة فألقی علیهم من نوره فمن اصابه من ذلک النور اهتدی و من اخطاه ضل چون این رسول از بی نهایتی بمختصری ایشان رو نهاد همه در آگاهی آمدند اسیر ارادت مقهور مشیت جریح حکمت گوش بر جد و بخت خویش نهاده که تا چون آید و بریشان چه حکم راند آن گه دست تقدیر ایشان را بدو صنف کرد نیک بختان و بدبختان نیک بختان را گفت هؤلاء للجنة و لا ابالی و بد بدبختان را گفت هؤلاء للنار و لا ابالی یعنی از ملامت کنندگان باک نیست و رسد ما را هر چه کنیم و در آن پشیمانی نیست لختی اهل سعادت بی هیچ موافقت لختی اهل شقاوت بی هیچ مخالفت هؤلاء للجنة و لا ابالی بجفایهم و هؤلاء للنار و لا ابالی بوفایهم نه باین وفا ما را سودست نه بآن جفا ما را زیان هر که ایمان آورد خود را سود کرد من همانم که بودم بی نظیر و بی نیاز هر که کفر آورد خود را زیان کرد من همانم که بودم بی شریک و بی انباز یا عبادی لو ان اولکم و آخرکم و نسکم و جنکم و حیکم و میتکم کانوا علی اتقی قلب رجل منکم لم یزد ذلک فی ملکی شییا یا عبادی لو ان اولکم و آخرکم و انسکم و جنکم و حیکم و میتکم کانوا علی افجر قلب رجل منکم لم ینقص ذلک من ملکی شییا و از لطیفها که باین آیت تعلق دارد یکی آنست که مثل خلق عالم که در نهاد آدم مجتمع بودند کافر و مؤمن و صدیق و زندیق همچون مثل بازرگانی است که مشک دارد و آن مشک که دارد از بیم راه زن در میان انجدان تعبیه کند مشک بوی انجدان بخود کشد و انجدان نیز بوی مشک بخود کشد چون بازرگان بمقصد رسد و ایمن شود بساطی فرو کند مشک و انجدان بر آن نهد باد بر آن جهد هر دو به بوی اصلی خویش باز شوند و عاریتی دست بدارند همچنین در نهاد آدم رایحه مؤمن به کافر رسید و رایحه کافر بمؤمن رسید و آن حسنات که در دنیا از کافر در وجود آید همه از آن رایحه مؤمن است که بوی رسید و آن سییات و معاصی که در دنیا از مؤمن بیاید آن از رایحه کفر کافر است فردا در قیامت بساط عدل بگسترانند و باد عنایت فرو گشایند حسنات کافر با مؤمن شود و سییات مؤمن با کافر شود حکم اولی و قضاء ازلی در رسد عاریت واستاند اصل فا اصل دهد پاک با پاک شود و خبیث با خبیث لیمیز الله الخبیث من الطیب أم حسبتم أن تدخلوا الجنة الآیة این چنانست که گویند
نتوان گفتن حدیث خوبان آسان ...
... چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن
خوش باغی و راغی است فردوس برین لکن راه آن دشخوار است و گلبنی پر خارست مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت حفت الجنة بالمکاره
تا هر ناکسی و نااهلی دعوی آشنایی نکند هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون مثال این قاعده دریای است که آن دریا مقر جواهر گرانمایه و در شب افروز ساختند و آن گه نهنگان و ماهیان عظیم حجاب آن جواهر و در ساختند دو تن برخیزند که عشق آن در ایشان را در میدان طلب کشد بکناره آن دریا شوند صعوبت آن بینند و از فرات آن نهنگان هراس در ایشان پدید آید از آن دو مرد یکی چون آن اهوال و احوال با صعوبت بیند بترسد و از آن طلب قدم باز نهد و از گفتار خویش تبرا کند این یکی صاحب آرزوی بود در صفت رجولیت تمام نبود پنداشت که این کار بآرزوی مجرد می برآید و بی رنج بسر گنج می رسد و عزت شرع او را جواب میدهد که لیس الدین بالتمنی و لا بالتحلی ...
... کت جفت همی سپید بازی باید
و آن دیگر مرد که خداوند ارادت بود عشق جمال آن گوهر شب افروز دیده عقل وی از اهوال آن دریا بر دوزد تا از آن معانی هیچ بخود راه ندهد و آن جمال هر ساعتی و هر لحظتی بر وی جلوه میکند تا وی شیفته تر و عاشق تر میشود سرنگون بدریا شود اگر سعادت مساعدت نماید و توفیق رفیق بود در شب افروز در قبض طلب وی آید و اگر بعکس این بود جانش نهنگان بغارت برند و نامش در جریده لا ابالی ثبت دارند و زبان حال گوید
چون من دو هزار عاشق اندر ماهی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۴ - ۳۹ - النوبة الاولى
قوله تعالی یسیلونک ترا می پرسند ما ذا ینفقون که چه هزینه کنند قل بگوی ما أنفقتم من خیر هر چه نفقه کنید از مال فللوالدین بر پدر و مادر کنید و الأقربین و بر خویشاوندان و الیتامی و نارسیدان پدر مردگان و المساکین و درویشان و ابن السبیل و راه گذریان و مهمانان و ما تفعلوا من خیر و هر چه نفقه کنید از مال فإن الله به علیم خدای بآن دانا است
کتب علیکم واجب نبشته آمد بر شما القتال کشتن کردن با دشمنان دین و هو کره لکم و شما را آن دشوار آمد و عسی أن تکرهوا شییا و هو خیر لکم و مگر که دشوار آید شما را چیزی و آن بهتر بود شما را و عسی أن تحبوا شییا و هو شر لکم و مگر دوست دارید چیزی و آن بدتر بود شما را و الله یعلم و خدای داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهی در چه بود و أنتم لا تعلمون و شما ندانید
یسیلونک می پرسند ترا عن الشهر الحرام قتال فیه از ماه حرام و کشتن کردن در آن قل بگوی قتال فیه کبیر کشتن کردن در ماه حرام کاری بزرگ است و صد عن سبیل الله و باز داشتن است راه گذری را از راه بردن و حاج را از حج کردن و کفر به و کافر شدنست بآزرم ماه حرام و المسجد الحرام و کافر شدنست بحق مسجد حرام و إخراج أهله منه و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أکبر عند الله آن مه است نزد خدای از آن مشرک که شما گشتید و الفتنة و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب می کردند که از مسلمانی باز پس آیید و بمحمد کافر شید أکبر من القتل آن مه بود از کشتن که شما مشرکی کشتید و لا یزالون یقاتلونکم و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حتی یردوکم عن دینکم تا شما را از دین خود بر گردانند إن استطاعوا اگر توانند و من یرتدد منکم عن دینه و هر که بر گردد از شما از دین خویش فیمت و هو کافر و بمیرد و او کافر بود فأولیک حبطت أعمالهم ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهای ایشان و از پاداش آن در ماندند فی الدنیا و الآخرة هم در این جهان و هم در آن جهان و أولیک أصحاب النار هم فیها خالدون و ایشانند آتشیان جاویدان در آن
إن الذین آمنوا ایشان که بگرویدند و الذین هاجروا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند و جاهدوا فی سبیل الله و از بهر خدا در راه وی جهاد کردند و با دشمنان او باز کوشیدند أولیک یرجون رحمت الله ایشان بخشایش الله می پیوسند و الله غفور رحیم و خدای آمرزگارست مهربان
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۵ - ۳۹ - النوبة الثانیة
... و قول صحیح و مذهب مشهور آنست که جهاد و غزو فرض کفایت است نه فرض عین اذا قام به من فیة کفایة سقط الفرض عن الباقی کحضور الجنازة و رد السلام و تشمیت العاطس
اهل معانی گفتند و هو کره لکم این کراهیت نه آنست که فرمان خدای را عز و جل کاره بودند یا بظاهر کراهیتی نمودند لکن در طبع خود نفوری میدیدند از آنک هم بر مال مؤنت میدیدند و هم بر نفس مشقت و هم بر روح خطر پس بعاقبت که ثواب جهاد و فواید آن از رسول خدا شنیدند آن کراهیت برخاست عکرمه گفت انهم کرهوه ثم احبوه و یشهد لذلک قصة عم انس بن مالک قال انس غاب عمی انس بن النصر عن قتال بدر فشق علیه لما قدم و قال غبت عن اول مشهد شهده رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لین اشهدنی الله قتالا لیرین الله بما اصنع فلما کان یوم احد مشی بسیفه فلقیه سعد بن معاذ فقال ای سعد و الذی نفسی بیده انی لاجد ریح الجنة دون احد فقال سعد فما استطعت یا رسول الله ما صنع قال انس فوجدناه بین القتلی به بضع و ثمانون جراحة من بین ضربة بسیف و طعنة برمح و رمیة بسهم و قد مثلوا به فما عرفناه حتی عرفته اخته بثیابه و صح فی الخبر ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال و الذی نفسی بیده لوددت انی اقتل فی سبیل الله ثم احیی ثم اقتل ثم احیی ثم اقتل
مصطفی بتخاصیص قربت و بصیرت نبوت بدید آنچه رب العزة شهیدان را ساخته است در غیب از لطایف کرامات و شرایف درجات تا لاجرم نقدی درین سرای فانی این آرزویش بخواست که وددت انی اقتل فی سبیل الله ثم احیی ثم اقتل باز دیگران که باین مثابت نرسیدند و این دیده غیب بین نداشتند لعمری که همین آرزو کنند اما نه امروز لکن فردا در فردوس که آن احوال برای العین بینند مصداق این آن خبرست که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت ما احد یدخل الجنة یحب ان یرجع الی الدنیا و له ما فی الارض من شی ء الا الشهید یتمنی ان یرجع الی الدنیا فیقتل عشر مرات لما یری من الکرامة
و روی ان الله عز و جل اطلع علیهم اطلاعة فقال هل تشتهون شییا قال ای شی ء نشتهی و نحن نسرح من الجنة حیث شینا ففعل ذلک بهم ثلث مرات فلما رأوا انهم لن یترکوا من ان یسألوا قالوا یا رب نرید ان ترد ارواحنا فی اجسادنا حتی نقتل فی سبیلک مرة اخری فلما رأی ان لیس لهم حاجة ترکوا
عسی أن تکرهوا شییا و هو خیر لکم الآیة و مگر که شما را چیزی کراهیت آید و آن خود شما را به بود یعنی که غزو کردن کراهیت میدارید و در آن از دو نیکی یکی هست اما الظفر و الغنیمة و اما الشهادة و الجنة
و عسی أن تحبوا شییا و هو شر لکم الآیة و مگر که چیزی دوست دارید شما و آن خود بتر است شما را یعنی باز ماندن و با پس نشستن از غزو که در آن هم ذل فقر است و هم حرمان غنیمت و شهادت ...
... یسیلونک عن الشهر الحرام الآیة این آیت در شأن قومی آمد از یاران رسول خدا که در سفری بودند در پسین روز محرم روز سی ام رسیدند فرامردی از مشرکان و گله گوسپند با وی و آن مشرک تنها و جای خالی و آن مرد خویشتن را می ایمن شمرد که ماه حرام است ازین جوک مسلمانان لختی قصد کشتن آن مرد کردند و گفتند که مرد مشرک است و در گوسپند رغبت کردند و گفتند مگر دوش ماه نو بوده است و امروز صفر است و لختی از مسلمانان گفتند نه که ماه حرام است آن قوم که در گوسپند رغبت کردند آن مشرک را بکشتند اولیاء کشته برسول خدا آمدند و دعوی خون کردند و تشنیع کردند که ماه حرام بود رسول خدا دیت آن کشته باز پذیرفت و این آیت آمد یسیلونک عن الشهر الحرام یعنی یسیلونک عن قتال فی الشهر الحرام قل قتال فیه کبیر ای عظیم العقوبة فیه پیش از نزول این آیت در ماههای حرام هیچکس کشتن نکردی تعظیم آن را تا این واقعه بیفتاد و این قصه برفت و مشرکان ملامت و تعییر در گرفتند که در ماه حرام کشتن چون کنند و آزرم آن چرا بگذارند
گویند که عبد الله جحش نامه نوشت بمؤمنان اهل مکه اذا عیرکم المشرکون بالقتال فی الشهر الحرام فعیروهم انتم بالکفر و اخراج رسول الله و منعهم عن البیت گفت چون کافران شما را تعییر کنند که در ماه حرام قتال کردید شما ایشان را تعییر کنید که شما نیز کفر آورید و رسول خدا و یاران را از مکه و مسجد حرام باز داشتید پس این حکم خود منسوخ گشت بآیت سیف قال الله تعالی فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم ای فی الحل و الحرم اجماع مسلمانان امروز آنست که قتال با کافران در همه ماهها حلال آن و حرام آن رواست پس این قوم که آن مشرک را کشته بودند گفتند یا رسول الله چه بینی اگر ما آن مرد مشرک را که در ماه حرام کشتیم ما را ثواب جهاد در سبیل خدای بود این آیت آمد که إن الذین آمنوا میگوید ایشان که بگرویدند و رسالت تو پذیرفتند و پیغام ما بجان و دل باز گرفتند و الذین هاجروا و ایشان که خان و مان و اوطان خویش بدرود کردند و از اسباب و علایق و از خویش و پیوند خود ببریدند و صحبت رسول و موافقت وی بر همه اختیار کردند و بحکم این فرمان برفتند که هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا و جاهدوا فی سبیل الله و از بهر خدا در راه خدا با اعداء دین بکوشیدند و جان بذل و تن سبیل و دل فدا و بخوش دلی استقبال این فرمان شرع مقدس کرده که اغزوا بسم الله و فی سبیل الله قاتلوا من کفر بالله و تسکین دل ایشان را و تحقیق امید ایشان را مصطفی علیه السلام میگوید من قاتل فی سبیل الله فواق ناقة وجبت له الجنة من أنفق نفقة فی سبیل الله کتب له سبعمایة ضعف رباط یوم فی سبیل الله خیر من الدنیا و ما فیها
أولیک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم بر فرمی مشکل شود رجا و تمنی و آن را فرقی نه نهند و فرق آنست که اگر با رجا غفلت بود و در طاعت فترت آن را تمنی گویند و تمنی آرزوست و آرزو در راه دین معلول است و حال صاحب رجا بعکس اینست و در راه دین محمول است رب العزة درین آیت عین معاملت و حقیقت طاعت از ایمان و هجرت و مجاهدت در پیش داشت آن گه رجاء ایشان پس اجتهاد و طاعة به پسندید و ایشان را در آن بستود گفت أولیک یرجون رحمت الله جای دیگر گفت یحذر الآخرة و یرجوا رحمة ربه ابن خبیق گفت امیدواران سه مرداند یکی نیکو کردار امید میدارد که کردارش قبول کنند و وی را در آن پاداش دهند دیگر مردی بد کردار که توبه کرد و از بدی بازگشت و دل در عفو و مغفرت بست امید میدارد که عفو کنند و وی را بیامرزند سدیگر مردی است سر بگناهان در نهاده و ناپاکیها بر دست گرفته آن گه میگوید امید دارم که بیامرزد این یکی صاحب تمنی است و آن دو دیگر صاحب رجاء
روی ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم دخل علی اصحابه من باب بنی شیبه فرآهم یضحکون فقال أ تضحکون لو تعلمون ما أعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا ثم مر ثم رجع القهقری و قال نزل علی جبرییل و اتی بقوله تعالی نبی عبادی أنی أنا الغفور الرحیم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۶ - ۳۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یسیلونک ما ذا ینفقون الآیة مال باختن در راه شریعت نیکوست لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن و بشرط وفا بودن نیکوست لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن
از غیر جدا شدن سر میدانست ...
... چون کار بجان رسید جان باید باخت
آن دولتیان صحابه نه بآن می پرسیدند از کیفیت انفاق که راه بدرویشی نمی بردند لکن بامید آنک تا از حضرت عزت این نواخت بایشان رسد که و ما تفعلوا من خیر فإن الله به علیم هر چه شما دادید و میدهید من که خداوندم میدانم و بدان آگاهم این چنانست که موسی را آن شب دیجور در بیابان طور بر خواندند که یا موسی موسی از لذت این خطاب سوخته این ندا شد از سر سوز و اشتیاق گفت من الذی یکلمنی کیست این که با من سخن میگوید میدانست لکن موسی در بحر اشتیاق دیدار حق غرق شده بود دستگیری طلب میکرد گفت درین یک ندا بسوختم باشد که یک بار دیگرم بر خواند مگر بر افروزم فرمان آمد که یا موسی نمیدانی که ترا که میخواند گفت دانم لکن منتظر آنم که خواننده گوید انی انا الله رب العالمین
لبیک عبدی و انت فی کنفی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۸ - ۴۰ - النوبة الثانیة
قوله تعالی یسیلونک عن الخمر و المیسر الآیة این اول آیت است که در کار می آمد که هنوز در تحریم آن از آسمان پیغام نیامده بود و قومی از مسلمانان کراهیت میداشتند می خوردن از آنچه در آن میدیدند از هتک حرمت و خرق مروت و عیب زوال عقل و زیان مال و عداوت و عربده که در آن می دیدند همواره از رسول خدا می پرسیدند که در کار می هیچ چیز نیامد و آن پرسنده عمر خطاب بود جواب آمد این آیت قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس منفعت در آن آن بود که در مجلس می شتران می کشتند و درویشان را در جنب آن می رفق بود رب العالمین گفت بزه کاری و بزه مندی آن مه است از منفعت آن مردمان چون این بشنیدند قومی از می باز ایستادند و قومی نه تا آن روز که عبد الرحمن عوف میزبانی کرد جماعتی را از یاران رسول صلی الله علیه و آله و سلم و در میان ایشان خمر بود می خوردند تا مست شدند وقت نماز شام در آمد یکی فرا پیش شد بامامی و سورة قل یا ایها الکافرون در گرفت و نه بر وجه برخواند که بر جای لا اعبد ما تعبدون اعبد گفت تا بآخر سورة گفت لکم دینکم الشرک ولی دینی الاسلام پس رب العالمین این آیت فرستاد که یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون گرد مسجد مگردید که مست باشید تا آن گه که بهوش باز آیید و دانید که می چه خوانید و چه می گویید قومی باز از مسلمانان گفتند که خیر نیست در چیزی که از مسجد باز دارد و از می خوردن باز ایستادند و قومی هم چنان میخوردند و اوقات نماز در آن نگه میداشتند تا آن گه که قومی از انصار در خانه یکی ازیشان مهمان بودند و با ایشان می بود و حمزة بن عبد المطلب حاضر بود حمزه بیرون آمد و شراب در وی کار کرده و دو شتر دید از آن برادر زاده خود علی بن ابی طالب که بر آن اذخر میآورند شمشیر بر کشید و قصد شتران کرد وی را گفتند که این آن علی اند وی گفت هل انتم الا عبید لابی جواب داد که شما که اید مگر بندگان پدر من عبد المطلب و ایشان را هر دو پی زد و شکم بشکافت و جگر بیرون کشید و بر آتش افکند علی در رسید و آن حال دید گریستن بر وی افتاد بر رسول خدا شد و آن قصه باز گفت جبرییل آمد و آیت آورد
یا أیها الذین آمنوا إنما الخمر و المیسر تا آنجا که گفت فهل أنتم منتهون رسول خدا بر منبر شد و این آیت بر خواند و می حرام کرد مسلمانان برخاستند و با خانهای خود شدند و میها می ریختند تا می در کویهای مدینه برفت و جایهای آن می کس بود که می شکست و کس بود که بآب و گل می شست بعضی مفسران گفتند که موضع تحریم آنست که گفت فاجتنبوه ای فاترکوه و قومی گفتند ...
... این بمعنی خوف عاقبت گفت یعنی که بسیار افتد می خواره را که بعاقبت از ایمان درماند و بعبادت وثن کشد چنانک یکی می خواره را بوقت مرگ گفتند بگو لا اله الا الله وی میگفت شاد باش و نوش خور بوقت مرگ بر بنده آن غالب شود که جمله روزگار خویش بآن بسر برده باشد و به قال النبی یموت الرجل علی ما عاش علیه
عایشه گفت اگر قطره می در چاهی افتد و آن چاه انباشته شود پس از آنجا گیاه برآید و گوسپند بخورد من کراهیت دارم که گوشت آن گوسپند خوردم می خواره را هم سقوط عدالت است و هم زوال ولایت و هم وجوب لعنت و هم فساد عاقبت و هم خوف خاتمت اما سقوط عدالت آنست که باجماع امت شهادت وی مقبول نیست و بقول بعضی علما وی را ولایت بر دختر نیست و وجوب لعنت آنست که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت ان الله لعن الخمر و عاصرها و معتصرها و شاربها و ساقیها و حاملها و المحمولة الیه و بایعها و مشتریها و آکل ثمنها
و خوف خاتمت آنست که در آثار بیارند که پنج چیز نشان بدبختان است و در وقت مرگ بیم زوال ایمان در آنست ترک الصلاة و اکل الربوا و الاصرار علی الزنا و عقوق الوالدین و الادمان علی شرب الخمر و فساد عاقبت آنست که می خواره فردای قیامت ناچار بدوزخ رسد و حمیم جهنم خورد چنانک در خبر است و الذی بعثنی بالحق من شرب من مسکر ثلث شربات کان حقا علی الله ان یسقیه من طینة الخبال یقال طینة الخبال ما ذاب من حراقة اجساد اهل النار ...
... این کنیزک مؤمنه است عبد الله گفت بآن خدای که ترا براستی بخلق فرستاد که وی را آزاد کنم پس او را بزنی خواهم چنان کرد پس مردمان وی را طعن کردند که کنیزکی سیاه بزنی خواست و آزاد زنی مشرکه با مال و جمال با وی عرضه میکردند و نخواست رب العالمین گفت آن کنیزک سیاه مؤمنه به از آن آزاد زن مشرکه با مال و جمال و گفته اند این در شأن خنساء فرو آمد کنیزکی بود از آن حذیفه یمان حذیفه او را گفت یا خنساء قد ذکرت فی الملأ الاعلی مع سوادک و دمامتک پس وی را آزاد کرد و بزنی خواست
و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو أعجبکم الآیة میگوید زن مسلمان را بمرد مشرک مدهید نه رواست بهیچ حال که مرد کافر زن مسلمان خواهد که این نکاح استدلال است و نوعی اقتهار و رب العزت نخواست که زن مسلمان زیردست و مقهور مرد کافر گردد و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا أولیک یدعون إلی النار و الله یدعوا إلی الجنة و المغفرة بإذنه این همچنانست که گفت یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم جای دیگر گفت و الله یدعوا إلی دار السلام چون خلق را بر روش راه دین و رنج بردن و بار کشیدن در مسلمانی میخواند بواسطه باز گذاشت گفت ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة باز چون دعوت دار السلام و مغفرت و رحمت بودی واسطه ایشان را خود خواند گفت و الله یدعوا إلی الجنة و الله اعلم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۹ - ۴۰ - النوبة الثالثة
... وین انده ما هم بسر آید روزی
یکی را شراب وصلت از جام محبت داد بر بساط انبساطش راه داد بر تکیه گاه انسش جای داد از سر ناز و دلال گفت
بر شاخ طرب هزار دستان توایم ...
... ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا
انس مالک گفت روزی مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت یتیمی را دید که کودکان بر وی جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده و هر یکی بروی تطاولی جسته آن یکی میگفت پدر من به از پدر تو دیگری میگفت مادر من به از مادر تو سدیگری میگفت کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو و آن یتیم می گریست و در خاک می غلتید رسول خدا چون آن کودک را چنان دید بر وی ببخشود و بر وی بیستاد گفت ای غلام کیستی تو و چه رسید ترا که چنین درمانده گفت من پسر رفاعه انصاری ام پدرم روز احد کشته شد و خواهری داشتم فرمان یافت و مادرم شوهر باز کرد و مرا براند اکنون منم درمانده بی کس و بی نوا و ازین صعب تر مرا سرزنش این کودکان است مصطفی از آن سخن وی در گرفت و آن درد در دل وی بدو کار کرد و بگریست پس گفت ای غلام اندوه مدار و ساکن باش که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو کودک شاد شد و برخاست و آواز برآورد که ای کودکان اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید ان ابی خیر من آبایکم و امی خیر من امهاتکم و اختی خیر من اخواتکم آن گه مصطفی دست وی گرفت و بخانه فاطمه برد گفت یا فاطمه این فرزند ما است و برادر تو فاطمه برخاست و او را بنواخت و خرما پیش وی بنهاد و روغن در سر وی مالید و جامه در وی پوشید و همچنین وی را بحجره های مادران مؤمنان بگردانید فکان یعیش بین ازواجه حتی قبض النبی صلی الله علیه و آله و سلم فوضع التراب علی رأسه و نادی وا ابتاه الیوم بقیت یتیما فابکی عیون المهاجرین و الانصار فاخذه ابو بکر و هو یقول یا بنی مصیبة دخلت علی المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم انا ابوک یا بنی فکان مع ابی بکر حتی قبضه الله عز و جل
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۱ - ۴۰ - النوبة الثانیة
... روی عن عایشة قالت قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما من امرأة تحیض الا کان حیضها کفارة لما مضی من ذنوبها و ان قالت اول یوم حاضت الحمد الله علی کل حال و استغفر الله من کل ذنب کتب الله لها براءة من النار و جوازا علی الصراط و أمانا من العذاب
فاعتزلوا النساء فی المحیض الآیة چون این آیة آمد زنان را در زمان حیض از خانها بیرون کردند جماعتی آمدند از اعراب مدینه گفتند یا رسول الله سرما سخت است و جامه اندک و زنان حایض از خانه بیرون کرده ایم اگر جامه بایشان دهیم ما سرما یابیم و اگر ندهیم ایشان برنج آیند چکنیم که درماندیم مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت شما را نفرمودند که ایشان را از خانها بدر کنید شما را فرمودند که مجامعت ایشان مکنید و سبب آن بود که جهودان و گبران از زنان خویش در حال حیض پرهیز میکردند و فرا هیچ کار نمی گذاشتند و ترسایان بر عکس این مجامعت میکردند و از حیض نمی اندیشیدند رب العالمین این امت را راه میانه برگزید و خیر الامور اوساطها گفت چنانک گبران و جهودان کنند نباید کرد و چنانک ترسایان کنند هم نه
افعلوا کل شی ء الا الجماع ...
... و عزل نکند که مصطفی را از عزل پرسیدند گفت ذلک الواد الخفی و تلا اذا الموؤدة سیلت
مگر که موطویه کنیزک وی باشد یا کنیزک دیگری بزنی کرده یا حره بود و دستوری عزل داده و کراهیت است در عورت زن نگرستن و فرزند را از آن بیم طمس باشد و بهیچ حال سر خویش با سر اهل خود بیرون ندهد که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت ان اعظم الامانة عند الله یوم القیمة و روی شر الناس عند الله منزلة یوم القیمة الرجل یفضی الی امرأته و تفضی الیه ثم ینشر سرها
إن الله یحب التوابین الآیة دوست دارد خدای بازگردانندگان را یعنی ایشان که از شرک با ایمان گردند و در ایمان از معصیت با طاعت گردند و در طاعت از ریا با اخلاص کردند و در اخلاص از خلق با حق کردند پس مؤمن اگر چه مطیع باشد و مخلص وی را از توبت چاره نیست ازینجا گفت رب العالمین و توبوا إلی الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون گفته اند توبت بر سه رتبت است اول توبت پس انابت پس اوبت هر که از بیم عقوبت توبه کند او را تایب گویند و هر که امید ثواب را توبه کند او را منیب گویند و هر که فرمان و اجلال حق را توبه کند او را اواب گویند توبه صفت مؤمنان است و توبوا إلی الله جمیعا أیها المؤمنون انابت صفت مقربانست و جاء بقلب منیب اوبت صفت پیغامبران است نعم العبد إنه أواب و یحب المطهرین میگوید خدای دوست دارد پاکان را ایشان که از نجاسات بپرهیزند و خود را از خبایث حدث و جنایت طهارت دهند تا حضرت نماز را بشایند قال ابو العالیة و محمد بن کعب اما التطهر بالماء فحسن و لکن یحب المتطهرین من الذنوب خبری جامع که ببعضی ازین آیت تعلق دارد روایت کنند که مصطفی روزی در حجره عایشه بود زنی آمد و طعامی آورد که مردی انصاری فرستاده بود رسول خدا گفت هذه حنطة معمولة بلحم تسمیها الاعاجم هریسة عوضنیها الله تعالی من الخمر ...
... و روی انه قال صلی الله علیه و آله و سلم الیمین الفاجره تدع الدیار بلاقع
و کفارت آنست که در سورة المایدة گفت فکفارته إطعام عشرة مساکین الآیة بنده ای آزاد کند یا ده درویش را طعام دهد هر یکی را مدی یا ایشان را جامه کند هر یکی را پیراهنی یا ازار پایی یا دستاری یا کلاهی و در اعتاق و اطعام و کسوة مخیرست آن یکی که خواهد میدهد پس اگر درویش بود و مال نداشته باشد سه روز روزه دارد پیوسته یا گسسته چنانک خواهد و بدان که سوگند از کسی درست آید که مکلف بود و نیز بطوع خویش سوگند یاد کند و در آن نه مکره بود که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت لیس علی مقهور یمین
و عقد سوگند که بسته شود بنامهای خدای و صفات وی عز جلاله بسته شود هر چه بیرون از آنست از مخلوقات و محدثات سوگند نه بندد و کراهیت باشد بآن سوگند یاد کردن قال الشافعی و اخشی ان یکون معصیة
روی ابی عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کان حالفا فلا یحلف الا بالله ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۲ - ۴۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و یسیلونک عن المحیض قل هو أذی الآیة کلام خداوند حکیم یاد آن کردگار عظیم ما جدی نامدار کریم یار هر ضعیف مونس هر لهیف مایه هر درویش امید هر نومید دلیل هر گم راه درماندگان و عاجزان را نیک پناه خداوندی که از مهربانی و نیک خدایی عطاء خود بر خلق ریزان کرد و هر کس را آنچه صلاح و بهینه آن کس دید آن کرد بنگر که چه کرد از فضل و چه نمود از کرم باین زنان عاجز رنگ ضعیف نهاد ملول طبع چون دانست که بنیت ایشان با ضعف است و طبع ایشان با ملالت و طاقت دوام خدمت ندارند و در آن خللها آرند ایشان را عذری پدید کرد در بعضی روزگار تا لختی طاعت و گران باری خدمت ازیشان بیفتاد بی اختیار ایشان و ایشان را در آن جرمی نه باز چون روزگاری برآید و نشاط بیفزاید و آرزوی خدمت و طاعت بریشان تازه شود آن عذر بریده گردد و خطاب باز متوجه شود اینت نکو کاری و مهربانی اینت خداوندی و بنده نوازی ازین عجبتر که ایشان را در آن حال که بازداشت از خدمت باز داشت نه از مخدوم تا اگر تن از خدمت باز ماند دل از مخدوم باز نماند ایشان را دستوری ذکر داد هم در دل هم بر زبان و مرهمی نهاد بآنچه گفت أنا جلیس من ذکرنی تا نومید نشوند و از بساط قرب به نیوفتند چون از خدمت باز ماندند که نه هر که رسید خود بخدمت و طاعت ظاهر رسید اگر علت رسیدن خدمت ظاهر بودی از سحره فرعون چه خدمت آمد و از ابلیس مهجور چه بود از خدمت که نیامد
ایشان را بی خدمت بر خواند و این را با خدمت براند این بود خواست او و چنین آمد حکم او نه برخواست او اعتراض نه از حکم او اعراض یفعل الله ما یشاء و یحکم ما یرید ...
... چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
تا هوای نفس تو در راه دین دارد قرار
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۴ - ۴۱ - النوبة الثانیة
... و المطلقات یتربصن الآیة تربص اینجا عدت است و قرء بمذهب شافعی طهر است و کمینه طهر پانزده روز است و مهینه آنچ بود که آن را حدی نیست در شرع میگوید و النساء المطلقات یتربصن بتعریض انفسهن للنکاح ثلاثة اطهار
زن دست باز داشته یعنی آن زن که ببلوغ رسید و با شوهر دخول یافت و آبستن نیست درنگ کند در عدت و باز ایستد از تزویج تا سه پاکی وعدتها در قرآن پنج است عدت زن که بحیض نرسید سه ماهست وعدت زن نومید شده از حیض هم چنان و ذلک فی قوله تعالی و اللایی ییسن من المحیض من نسایکم إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر و اللایی لم یحضن و عدت باروران زنان تا ببار فرو نهادن است و ذلک فی قوله و أولات الأحمال أجلهن أن یضعن حملهن اگر هم در آن ساعة که شوی مرد یا طلاق داد بار فرو نهد هم در ساعة تزویج وی حلال گردد چهارم عدت شوی مرده چهار ماه و ده روز است و ذلک فی قوله و الذین یتوفون منکم و یذرون أزواجا یتربصن بأنفسهن أربعة أشهر و عشرا پنجم عدت مطلقات سه پاکی و هو قوله و المطلقات یتربصن بأنفسهن ثلاثة قروء و زن دست باز داشته که بمرد نرسید خود بروی عدت نیست و ذلک فی قوله فما لکم علیهن من عدة تعتدونها مگر که شوهرش بمیرد که هم چهار ماه و ده روز بنشیند عموم آیت را که گفت یتربصن بأنفسهن أربعة أشهر و عشرا و فرق ننهاد میان آن زن که بمرد رسید و آنک نرسید این بیان عدت آزاد زنان است اما عدت زنان بردگی نیمه عدت آزاد زنانست مگر در اطهار که عدت ایشان در آن دو طهر است و در حمل همچون آزاد زنان وضع حمل است اما ابتداء و انتهاء عدت بآن توان دانست که مرد که زن را طلاق دهد در حال حیض دهد یا در حال طهر اگر در حال حیض دهد روزگار آن حیض در شمار نیست تا طهر پدید آید آن گه در عدت شود تا سه طهر بگذرد چون حیض چهارم آغاز کند عدت بسر آمد و اگر در حال طهر طلاق دهد اگر همه یک لحظه باشد آن طهر در شمار باشد بعد از آن که دو طهر دیگر بگذرد چون حیض سوم آغاز کند عدت تمام شد و درین معنی رجوع با زنان باید کرد که راه معرفت این احوال گفت ایشانست هر گه که کم از سی و دو روز و دو لحظه نگویند که کم ازین صورت نه بندد و الله اعلم
و لا یحل لهن أن یکتمن الآیة و حلال نیست زنان را که چیزی از حیض یا از بار خویش که در شکم دارند پنهان کنند تا حق رجعت مرد بدان باطل کنند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۷ - ۴۲ - النوبة الثانیة
... لا حتی تذوقی عسیلته و تذوق عسیلتک
و حد اصابت که تحلل بآن حاصل شود و فرق نیست میان آنک شوهر دومین بالغ باشد یا نارسیده یا فإن طلقها این شوی دوم است اگر او را طلاق دهد یعنی باختیار نه باکراه پس از آنک بیکدیگر رسیده باشند و غسل کرده فلا جناح علیهما أن یتراجعا تنگیی نیست بر شوهر نخستین و برین زن که بنکاح با یکدیگر شوند پس از آنک عدت بداشت از شوهر دومین
إن ظنا أن یقیما حدود الله قال مجاهد ای ان علما ان نکاحهما علی غیر الدلسه و عنی بالدلسة التحلیل مذهب سفیان و احمد و اوزاعی و جماعتی آنست که نکاح تحلیل نکاح فاسد است و بمذهب شافعی چون در آن شرطی نباشد که مفسد عقد باشد فاسد نیست اما مکروه است که مصطفی ع گفت لعن الله المحلل و المحلل له ...
... ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الآخر الآیة
این نهی عضل که کردیم و راه که نمودیم پندی است که خدای میدهد گرویدگان را بخدای و روز رستاخیز ذلکم أزکی لکم و أطهر این شما را نزدیکتر و سزاوارتر او را که یکدیگر را دیده باشند و پشیمانی چشیده از شوی نو که نادیده و نا شناخته و ناآزموده آزموده و أطهر و دلها پاکتر بود از آنک مرد از زن حرام می اندیشد به پشیمانی و زن بدل از شوهر حرام می اندیشد به پشیمانی أطهر اینجا بمعنی همانست که در سورة الاحزاب گفت ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهن و هر دو طهارت است از ریبت و دنس و آنجا که گفت هؤلاء بناتی هن أطهر لکم یعنی احل لکم من نکاح الرجال ازوجکموهن و در قرآن وجوه طهارت فراوان است و بجای خویش شرح آن گفته شود ان شاء الله
و الله یعلم و الله میداند که آن زن رجعت را خواهاست و شوی وی را خواها و أنتم لا تعلمون و شما که اولیایید و عضل می کنید و زن را از رجعت باز می دارید نمیدانید این آیت دلیل شافعی است که گفت نکاح بی ولی درست نباشد که اگر بودی این خطاب تزویج و نهی عضل با وی نرفتی و در آن فایدت نبودی که زن بر کار خود پادشا بودی یدل علیه ما ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۳۸ - ۴۲ - النوبة الثالثة
... آن کیست که از فراق نگریست بگو
مالک دینار برادری داشت نام وی ملکان از دنیا بیرون شد مالک بر سر خاک وی نشست و میگفت یا ملکان لا تقر عینی حتی اعلم این صرت و لا اعلم ذلک ما دمت حیا آن گه بسیار بگریست او را گفتند ای مالک بمرگ وی چندین می بگریی گفت نه بآن می گریم که از دنیا بیرون شد یا بآنک امروز از وی بازماندم بآن میگریم که اگر فردا برستخیز از وی باز مانم و او را نه بینم این خود تحسر فوات دیدار مخلوق است ایا تحسر فوات دیدار خالق خود کرا بود و چون بود گویند که فزع اکبر در قیامت داغ حسرت فرقت بود که بر سر دو راه بر جان قومی نهند و ایشان را از دوستان و برادران باز برند این آسان ترست و درد آن کمتر صعب تر آنست که اگر داغ فرقت الله بر جان ما نهند و از راه سعادت بگردانند
این همه آسان و خواراست آه اگر گوید که رو ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۱ - ۴۳ - النوبة الثالثة
... کریم و ودود و مهر نمای و مهر افزاست لطیف و عیب پوش و عذر نیوش و نیک خداست فضلش زبر همه فضلها کرمش زبر همه کرمها رحمتش مه از همه رحمتها مهرش نه چون مهرها غایت رحمت که بدان مثل زنند رحمت مادرانست و رحمت خدا بر بنده بیش از آنست و مهر وی نه چون مهر ایشانست نه بینی که مادران را بشیر دادن فرزندان تمامی دو سال می فرماید و بر پرورش می دارد و بداشت ایشان وصیت می کند و بر مهر مادران اقتصار نکند و بآن فرو نگذارد تا بدانی که الله بر بنده مهربانتر است از مادر بر فرزند مصطفی ع وقتی بزنی بگذشت و آن زن کودکی طفل در برداشت و نان می پخت و او را گفته بودند که رسول خداست که میگذرد فراز آمد و گفت یا رسول الله بما چنین رسید از تو که خدای عالمیان بر بنده مهربان تر است از مادر بر فرزند مصطفی ع گفت آری چنین است آن زن شادمان شد و گفت یا رسول الله ان الام لا تلقی ولدها فی هذا التنور مادر نخواهد که فرزند خود را در این تنور گرم افکند تا بسوزد مصطفی ع بگریست و گفت ان الله لا یعذب بالنار الا من أنف ان یقول لا اله الا الله
کعب عجره گفت رسول خدا روزی یاران را گفت ما تقولون فی رجل قتل فی سبیل الله چه گویید بمردی که در راه خدا کشته شود یاران گفتند الله و رسوله اعلم خدا و رسول او داناتر رسول گفت ذلک فی الجنة آن مرد در بهشت است دیگر باره گفت چه گویید بمردی که بمیرد و دو مرد عدل گویند لا نعلم منه الا خیرا نشناسیم و ندانیم ازین مرد جز پارسایی و نیک مردی یاران گفتند الله داناتر بحال وی و رسول او گفت ذاک فی الجنة در بهشت است سدیگر بار گفت چه گویید در مردی که بمیرد و دو گواه عدل گویند که در وی هیچ خیر نبود یاران همه گفتند ذاک فی النار در دوزخ باشد رسول گفت بیسما قلتم عبد مذنب و رب غفور
بد سخنی که گفتید در حق وی و بد اندیشه که کردید و بد گمانی که بردید بنده گنه کار و خدایی آمرزگار بنده جفا کار و خدایی وفادار قل کل یعمل علی شاکلته و از کمال رحمت و کرم او با بندگان یکی آنست که فردا برستاخیز قومی را برانند و به ترازو گاه و صراط و جسر دوزخ آسان باز گذرانند تا بدر بهشت رسند ایشان را وقفت فرمایند تا نامه در رسد از حضرت عزت نامه که مهر قدیم بر وی عنوان و سرتاسر آن همه عتاب و جنک دوستان لایق حال بنده است که وی را عتاب کند و گوید بنده من نه ترا رایگان بیافریدم و صورت زیبات بنگاشتم و قد و بالات بر کشیدم کودک بودی راه به پستان مادر نه بردی منت راه نمودم و از میان خون شیر صافی از بهر غذاء تو من بیرون آوردم مادر و پدر بر تو من مهربان کردم و ایشان را بر تربیت تو من داشتم و از آب و باد و آتش من نگه داشتم از کودکی بجوانی رسانیدم و از جوانی به پیری بردم بفهم و فرهنگ بیاراستم و بعلم و معرفت بپیراستم بسمع و بصر بنگاشتم بطاعت و خدمت خودت بداشتم بدر مرگ نام من بر زبان و معرفت در جان منت نگاه داشتم و آن گه سر ببالین امنت باز نهادم من که لم یزل و یزالم با تو این همه نیکوییها کردم تو برای ما چه کردی هرگز در راه ما درمی بگدایی دادی هرگز سگی تشنه را از بهر ما آب دادی هرگز مورچه را بنعت رحمت از راه برگرفتی بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت أن اعذبک کردی آنچه کردی و مرا شرم کرم آید که با تو آن کنم تو سزای آنی من آن کنم که خود سزای آنم اذهب فقد غفرت لک لتعلم انا انا و انت انت رو که ترا آمرزیدم تا بدانی که من منم و تو تویی آری گدایی بر پادشاهی شود با وی نگویند که چه آوردی با وی گویند که چه خواهی الهی از گدا چه آید که ترا شاید مگر که ترا شاید آنچه از گدا آید
یکی از پیران طریقت گفته چون که ننوازد و اکرم الاکرمین اوست چون که نیامرزد و ارحم الراحمین اوست چون که عفو نکند و چندین جایگه در قرآن عفو کردن از فرمان اوست فاعف عنهم و لیعفوا و لیصفحوا خذ العفو و هم ازین بابست آنچه در آخر آورد گفت و أن تعفوا أقرب للتقوی تقوی در عفو بست و بهشت در تقوی بست آنجا که گفت و الآخرة عند ربک للمتقین اهل تحقیق گفتند تقوی را بدایتی و نهایتی است بدایت آنست که گفت و أن تعفوا أقرب للتقوی و نهایت آنست که گفت و لا تنسوا الفضل بینکم بدایت آنست که حق خود بر برادر شناسی آن گه عفو کنی و در گذاری این منزل اسلام است و روش عابدان و نهایت آنست که حق وی بر خود شناسی و او را بر خود فضل نهی و هر چند که جفاء جرم از وی بینی تو از وی عذر خواهی این مقام توحیدست و وصف الحال صدیقان و فی معناه انشد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۲ - ۴۴ - النوبة الاولى
... کذلک چنین هن یبین الله لکم آیاته الله پیدا میکند شما را سخنان خویش لعلکم تعقلون تا مگر دریابید
أ لم تر إلی الذین خرجوا من دیارهم ندانسته اید قصه ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند و هم ألوف و ایشان هزاران بودند فراوان حذر الموت بپرهیز از طاعون فقال لهم الله موتوا الله ایشان را گفت که بر جای بمیرید ثم أحیاهم پس ایشان را زنده کرد إن الله لذو فضل علی الناس الله با نیکوکاری و با نواخت است مردمان را و لکن أکثر الناس لا یشکرون ۲۴۲ لکن بیشتر مردم آزادی وی نمیکنند و چون سپاس داران وی را نمی پرستند
و قاتلوا فی سبیل الله کشتن کنید با دشمنان خدای از بهر خدای در آشکارا کردن راه بخدا و اعلموا أن الله سمیع علیم و بدانید که خدای شنواست و دانا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۳ - ۴۴ - النوبة الثانیة
... حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی علما را خلاف است که صلاة وسطی کدامست بعضی گفتند نماز بامداد است بعضی گفتند نماز پیشین است و درست تر آنست که نماز دیگر است از بهر آن که دو نماز روز از یک سوی دارد یکی در تاریکی و یکی در روشنایی و دو نماز است از یک وی یکی در روشنایی و یکی در تاریکی روز احزاب نماز دیگر از رسول خدا فایت شد از وقت کافران را گفت ملأ الله قلوبهم و قبورهم و بیوتهم نارا شغلونا عن صلاة الوسطی و درست است از مصطفی که گفت روز میغ تعجیل کنید بنماز دیگر که هر کس که هنگام وقت نماز دیگر ازو فایت شد همچنانست که وی را بی کس و بی چیز کردند کانما وتر اهله و ماله سلیمان پیغامبر که اسبان را کشت هم بر رنج آن کشت که او را مشغول کرده بودند از اول وقت نماز دیگر
و یوشع بن نون در غزایی مشغول بود فتح نزدیک آمد وقت نماز دیگر تنگ در آمد دعا کرد الله تعالی خورشید بروی نگه داشت بر جای تا وی بر دشمن دست یافت و نماز دیگر کرد و گفته اند که نماز دیگر از بهر آن عصر خوانند از تنگی که آنست و از کراهت که در تأخیر است و مرد را که سوگند دهند بایمان مغلظه در شرع بعد از نماز دیگر دهند و ذلک فی قوله تعالی تحبسونهما من بعد الصلاة فیقسمان بالله
و تخصیص نماز دیگر بمحافظه نه از آن است که در نمازهای دیگر تضییع رواست لکن فضل و شرف نماز دیگر را گفت بر همه نمازها مثال این آنست که ماههای حرام را گفت فلا تظلموا فیهن أنفسکم گفت ماهها دوازده است چهار از آن ماه حرام است نگر تا ظلم نکنید بر خویشتن درین ماههای حرام یعنی که ظلم بر خویشتن در همه ماهها صعب است و در این ماههای حرام صعب تر از آنک حرمت و شرف این ماه حرام بیش است از آن ماههای دیگر همچنین تضییع نمازها صعب است اما تضییع نماز دیگر صعب تر از آن که رقم تخصیص دارد و نشان تفضیل قومی گفتند که این صلاة وسطی نماز پنج گانه است در میان پنج رکن مسلمانی و این قول بعید است و اختیار آنست که از پیش رفت و ذکر صلاة وسطی رد است بر کوفیان که فرایض نماز بشش برده اند و وتر در آن گرفته و اگر چنان بودی صلاة وسطی متصور نبودی و این بر کس پوشیده نشود و قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم ان الله زادکم صلاة لم یرد بذلک صلاة سادسة و معناه زادکم فی تطوعکم و نوافلکم و قوموا لله قانتین ای مطیعین روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال کل قنوت فی القرآن فهو طاعة میگوید شما که مؤمنانید و امت مصطفی اید خدای را نماز کنید بفرمان برداری و پرستگاری نه چنان که اهل ملتهای دیگر میکنند که هر کسی در آن ملت خویش نماز میکند و با آن نماز نافرمانی و عصیان میکند و گفته اند که معنی قنوت قیام است در نماز از مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند که کدام نماز فاضلتر ...
... و سألت عایشة النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن الطاعون فقال لها انه کان عذابا یبعثه الله علی من یشاء و یجعله رحمة للمؤمنین فایما عبد وقع الطاعون فاقام فی بلده صابرا محتسبا و علم انه لن یصیبه الا ما کتب الله له فله اجر شهید
پس پیغامبر ایشان حزقیل فرا رسید و ایشان را چنان دید اندوهگن گشت بگریست و دعا کرد الله تعالی ایشان را زنده کرد بعد از هشت روز و فرا پیش وی کرد و آن نتن که از اثر مرگ بریشان بود بریشان بماند و هنوز در نسل ایشان از اولاد یهود مانده است حزقیل پیغامبری بود از بنی اسراییل سوم موسی که بعد از موسی یوشع بن نون بود پس کالب بن یوفنا پس حزقیل و او را ابن العجوز میگفتند از آنک مادر وی پیر زنی بود نازاینده از خدای عز و جل این فرزند بپیری خواست و او را بداد مقاتل گفت حزقیل ذو الکفل است و انما سمی ذو الکفل لانه تکفل سبعین نبیا و انجاهم من القتل فقال لهم اذهبوا فانی ان قتلت کان خیرا من ان تقتلوا جمیعا فلما جاء الیهود و سالوا حزقیل عن الانبیاء السبعین قال انهم ذهبوا و لا ادری این هم و منع الله ذا الکفل من الیهود إن الله لذو فضل علی الناس و لکن أکثر الناس لا یشکرون از روی معنی هر دو ناس یکسان نه اند اول گفت لذو فضل علی الناس این ناس عموم مردم اند که نعمت و فضل الله بر همه روانست پس گفت و لکن أکثر الناس این ناس علی الخصوص اهل شکراند و ایشان جز مکلفان نه اند که شکر بر اهل تکلیف واجب است فکانه قال و لکن اکثر المکلفین لا یشکرون ازین جهت اکثر الناس گفت و اکثرهم نگفت میگوید ای بسا نواخت که از آفریدگار بر بندگان است ای بسا نیکو کاری که از الله بریشانست لکن ایشان سپاسداری نمیکنند و شکر آن نعمت بجای نمی آرند شب معراج چون مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بحضرت عزت رسید الله تعالی شکایت این امت با وی کرد گفت یا محمد لم اکلفهم عمل الغد و هم یطلبون منی رزق غد یا محمد سمیت نفسی معزا و مذلا و هم یطلبون العز من سوای و یطلبون الحاجة من غیری یاکلون رزقی و یشکرون غیری پس در عقب قصه امت حزقیل امت محمد را گفت و قاتلوا فی سبیل الله الآیة شما چون ایشان مباشید که از مرگ می بگریختند جنگ کنید با دشمن دین و در راه خدا بکوشید و در قتال دشمن از بیم مرگ به مگریزید که گریختن از مرگ شما را سود ندارد چنانک آن قوم را سود نداشت قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت آورده اند که سلیمان صلی الله علیه و آله و سلم روزی نشسته بود و ندیمی با وی ملک الموت در آمد و تیز در روی آن ندیم می نگریست پس چون بیرون شد آن ندیم از سلیمان پرسید که این چه کس بود که چنین تیز در من می نگرست سلیمان گفت ملک الموت بود ندیم بترسید از وی درخواست که باد را فرماید تا وی را بزمین هندوستان برد سلیمان باد را فرمان داد تا وی را بزمین هندوستان برد پس هم در ساعة ملک الموت باز آمد سلیمان از وی پرسید که آن تیز نگرستن تو در آن ندیم ما چه بود گفت عجب آمد مرا که فرموده بودند تا جان وی همین ساعة در زمین هندوستان قبض کنم و مسافتی عظیم میدیدم میان این مرد و میان آن زمین پس تعجب میکردم تا خود چون بود این حال و چنین افتاد که دیدی و اعلموا أن الله سمیع علیم الآیة بدانید که الله شنواست و دانا در شنوایی یکتا و در دانایی بی همتا اگرش بخوانی شنود دعاء تو و رنه خوانی داند حال تو
یحکی عن بعضهم انه قال کنت جایعا فقلت لبعض معارفی انی جایع فلم یفتح لی من قبله شی ء فمضیت فوجدت درهما ملقی فی الطریق فرفعته فاذا هو مکتوب علیه أما کان الله عالما بجوعک حتی قلت آنی جایع
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۴ - ۴۴ - النوبة الثالثة
... تا هست بجز تو هیچ مقصود دگر
مردی بود او را بو علی سیاه گفتندی یگانه عصر خویش بود هر گه کسی در پیش وی رفتی گفتی مردی ام فارغ شغلی ندارم روشنایی چشم من آنست که از مردان راه وی کسی را بینم یا با کسی حدیث وی میکنم
با دل همه شب حدیث تو میگویم ...
... با دلبر خود بکام دل بنشستیم
و اول کسی که نماز پیشین کرد ابراهیم خلیل بود صلع آن گه که او را ذبح فرزند فرمودند و در آن خواب او را نمودند ابراهیم خود را فرمانبردار کرده جان فرزند عزیز خود بحکم فرمان نثار کرده و ملک العرش بفضل خود ندا کرده و اسماعیل را فدا کرده آن ساعة آفتاب از زوال در گذشته بود مراد خلیل تحقیق شد و خوابش تصدیق شد خلیل در نگرست چهار حال دید در هر حال رفعتی و خلعتی یافتی خلیل شکر را میان به بست و بخدمت حضرت پیوست این چهار رکعت نماز بگزارد شکر آن چهار خلعت را یکی شکر توفیق دیگر شکر تصدیق سدیگر شکر ندا چهارم شکر فدا
اول کسی که نماز دیگر گزارد چهار رکعت یونس پیغامبر بود صلی الله علیه و آله و سلم آن بنده نیک پسندیده در شکم ماهی و آن ماهی در شکم آن دیگر ماهی در قعر آن دریای عمیق بفریاد آمده که لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین
اینجا نکته شنو یونس در شکم ماهی بزندان و مؤمن در شکم زمین در آن لحد بزندان مبارک باد آن مضجع خوش باد آن مرقد مصطفی میگوید القبر روضة من ریاض الجنة هر چند که زندانست اما مؤمن را چون بستانست و در آن بسی روح و ریحان است یونس در شکم ماهی در آن تاریکی و سیاهی مؤمن در شکم زمین با نسیم انس و نور الهی یونس را جگر ماهی آینه گشته تا بصفاء آن حیوانات دریا و عجایب صور ایشان میدید مؤمن را دری از بهشت بر لحد وی گشاده تا بنور الهی حوراء و عینا و طوبی و زلفی بود یونس را فرج آمد و از فضل الهی وی را مدد آمد از آن زندان بصحراء جهان آمد آن ساعت وقت نماز دیگر آمد یونس خود را دید از چهار تاریکی رسته تاریکی زلت تاریکی شب تاریکی آب تاریکی شکم ماهی شکر گذاشتن این چهار تاریکی را چهار رکعت نماز کرد اشارت است به بنده مؤمن که چهار ظلمت در پیش دارد ظلمت معصیت ظلمت لحد ظلمت قیامت ظلمت دوزخ چون این چهار رکعت نماز بگزارد بهر رکعتی از یک ظلمت برهد و اول کسی که نماز شام کرد عیسی مطهر بود شخص پاک سرشت پاک طینت پاک فطرت که بی پدر در وجود آمد و در شکم مادر توریة و انجیل بر خواند و در گهواره سخن گفت عجب آمد قومی را از اهل ضلالت گفتند فرزند بی پدر متصور نیست حدوث ولد و وجود نسب بی دو آب متفرق جایز نیست گفتند آنچه گفتند و رفتند در راه ضلالت چنانک رفتند و ثالث ثلاثة رقم کشیدند جبرییل آمد که یا عیسی قوم تو چنین گفتند زمین میلرزد از گفت ایشان خالق زمین و آسمان پاکست از گفت ایشان آن ساعة وقت نماز شام بود عیسی برخاست و بخدمت شتافت و از الله عفو و رحمت خواست سه رکعت نماز کرد بیک رکعت دعوی ربوبیت از خود دفع کرد که تویی خداوند بزرگوار منم بنده با جرم بسیار دیگر رکعت نفی الوهیت بود از مادر که تویی خدای جبار و مادرم ترا پرستار سوم رکعت اقرار بود بوحدانیت کردگار یگانه یکتای نامدار
و اول کسی که نماز خفتن کرد چهار رکعت موسی کلیم بود نواخته خالق بی عیب مخصوص تحفه غیب مزدور شعیب چون اجلش با شعیب بسر آمد وز مدین بدر آمد قصد مسکن و اندیشه وطن خویش کرد چون منزل چند برفت شبی آمد مرا در پیش شبی که دامن ظلمت در آفاق کشیده و بادی عاصف برخاسته و باران و رعد و برق در هم پیوسته گرگ در گله افتاده و عیالش را درد زه خاسته همه عالم از بهر وی بخروش آمده دریا بجوش آمده در آن شب همه آتشها در سنگ بمانده و در همه عالم یک چراغ بر افروخته موسی در آن حال فرو مانده گه می خیزد و گه می نشیند گه می خزد و گه می آرمد و گه می گریزد گه مقبوض و گه مبسوط گه سر بر زانو نهاده گه روی بر خاک بزاری همی گوید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۵ - ۴۵ - النوبة الاولى
قوله تعالی من ذا الذی یقرض الله کیست آنک خدای را وامی دهد قرضا حسنا وامی نیکو فیضاعفه له تا وی را آن وام توی بر توی کند أضعافا کثیرة تویهای فراوان و الله یقبض و یبصط و الله میگیرد روزی بر کس کس تنگ می کند و میگشاید روزی بر کس کس فراخ میکند و إلیه ترجعون و با وی خواهند گردانید شما را
أ لم تر إلی الملإ دانسته نه ای و نرسید علم تو بآن گروه من بنی إسراییل از فرزندان یعقوب من بعد موسی از پس موسی إذ قالوا لنبی لهم که پیغامبری را گفتند از آن خویش ابعث لنا ملکا ما را پادشاهی انگیز از میان ما نقاتل فی سبیل الله تا با وی بغزا شویم و در راه خدا کشتن کنیم قال هل عسیتم گفت شما هیچ بر آنید إن کتب علیکم القتال اگر بر شما نویسند غزا کردن و شما را بآن فرمایند ألا تقاتلوا که جنگ نکنید و باز نشینید قالوا و ما لنا گفتند چیست و چه رسید ما را ألا نقاتل فی سبیل الله که کشتن نکنیم در سبیل خدا و از بهر او و قد أخرجنا من دیارنا و أبناینا و ما را بیرون کردند از سراهای ما و جدا کردند از پسران ما فلما کتب علیهم القتال چون بریشان نبشتند غزا کردن و ایشان را بآن فرمودند تولوا برگشتند از فرمان برداری إلا قلیلا منهم مگر اندکی ازیشان و الله علیم بالظالمین و الله داناست بستم کاران
و قال لهم نبیهم و گفت ایشان را پیغامبر ایشان إن الله قد بعث لکم طالوت ملکا الله شما را طالوت بپادشاهی برانگیخت قالوا أنی یکون له الملک علینا گفتند طالوت را بر ما ملک چون بود و نحن أحق بالملک منه و ما سزاوارتریم بملک ازو که او نه از سبط نبوت است نه از سبط ملک و لم یؤت سعة من المال و فراخی مال ندادند او را قال جواب داد پیغامبر ایشان را و گفت إن الله اصطفاه علیکم الله او را بر شما ملک را برگزید و زاده بسطة فی العلم و الجسم و وی را افزونی داد در دانش و در قد و بالا و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله ملک خویش او را دهد که خود خواهد و الله واسع علیم و خدای فراخ توانست و دانا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۴۶ - ۴۵ - النوبة الثانیة
... گفت اول از آسمان این آیت فرو آمد که من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها هر نیکی که بنده کند ده چندان پاداش وی دهیم رسول خدا گفت یا رب بیفزای امت مرا پس این آیت فرو آمد من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا هر نیکی که بنده کند آن را اضعاف مضاعف گردانیم و او را بآن ثواب فراوان دهیم سدی گفت جایی که الله کثیر گوید و تضعیف کند اندازه آن جز الله نداند از عظیمی و فراوانی که بود همانست که گفت و یؤت من لدنه أجرا عظیما جای دیگر گفت إنما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب
اهل معانی گفته اند درین آیت اختصار است و اضمار یعنی من ذا الذی یقرض عباد الله فاضافه سبحانه الی نفسه تفضیلا و استعطافا کما روی ان الله تعالی یقول لعبده استطعمتک فلم تطعمنی و استسقیتک فلم تسقنی و استکسیتک فلم تکسنی فیقول العبد و کیف ذاک یا سیدی فیقول مر بک فلان الجایع و فلان العاری فلم تعط علیه من فضلک فلا منعتک الیوم من فضلی کما منعته باین قول معنی آیت آنست که کیست آنک بندگان خدای را وام دهد چون خواهند و حاجت دارند و معلوم میشود از راه سنت که وام دادن مه از صدقه است که صدقه بمحتاج و غیر محتاج رسد و وام جز محتاج از سر ضرورت نخواهد ابو امامه روایت کرد از
مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم قال رأیت علی باب الجنة مکتوبا القرض بثمانیة عشر و الصدقة بعشر امثالها فقلت یا جبرییل ما بال القرض اعظم اجرا قال لان صاحب القرض لا یأتیک الا محتاجا و ربما وقعت الصدقة فی غیر اهلها و عن ابی هریره و ابن عباس قالا قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من اقرض اخاه المسلم فله بکل درهم وزن احد و بثیر و طور سیناء حسنات ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۵۰ - ۴۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و قال لهم نبیهم إن آیة ملکه أن یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم الآیة هر که بر بساط دولت دین از جام معرفت شربتی یافت ساقی آن شربت سلطان سکینه بود و سلطان سکینه را مقر عزادار الملک دل آمد هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین و لطیفه دل منزلگاه صفت قدم امد ان القلوب بین اصبعین من اصابع الرحمن بسا فرقا که میان در قوم است قومی که سکینه ایشان در تابوت و تابوت در تصرف بنی اسراییل گه اینجا و گه آنجا گه چنین و گه چنان و قومی که سکینه ایشان در دل ایشان درید صفت حق نه آدمی را را بر آن دست نه فریشته را بر آن راه یحول بین المرء و قلبه شبلی گفت از آنجا که حقایق سر است پرده ها فرو گشادند و حجابها برداشتند تا بسی کارهای غیبی بر سر ما کشف کردند دوزخ را دیدم بسان اژدهایی غرنده و شیری درنده که بخلق می بازید و ایشان را بدم در خود می کشید مرا دید شکوهش کرد نصیب خود از من خواست هر چه جوارح و اعضاء ظاهر بود بوی دادم و باک نداشتم از سوختن آن که از سوز باطن خودم پروای سوز ظاهر نبود
پیر طریقت گفت همه آتشها تن سوزد و آتش دوستی جان بآتش جانسوز شکیبایی نتوان ...
... وانگاه نظر ز دل بسوی جان کن
گر زانک براه پیشت آید معشوق
این جمله بپیش پای او قربان کن
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۵۱ - ۴۷ - النوبة الاولى
قوله تعالی تلک الرسل آنک پیغامبران و فرستادگان فضلنا بعضهم علی بعض فضل دادیم و افزونی بعضی را ازیشان ور بعضی منهم من کلم الله هست ازیشان آن کس که الله با او سخن گفت و رفع بعضهم درجات و بعضی را ازیشان برداشت زبر دیگران بدرجها و آتینا عیسی ابن مریم البینات و دادیم عیسی مریم را روشنیها و معجزهای درست و أیدناه بروح القدس و نیرو دادیم وی را بجان پاک و لو شاء الله و اگر خواستی خدای ما اقتتل الذین من بعدهم مختلف نگشتند مردمان در دین خویش پس پیغامبران خویش من بعد ما جاءتهم البینات پس آنک بایشان آمد نشانهای روشن و معجزهای درست و لکن اختلفوا لکن مختلف شدند فمنهم من آمن ازیشان بود که بر ایمان بپایید و منهم من کفر و بود که کافر شد و لو شاء الله ما اقتتلوا و اگر خواستی الله پراکنده و مختلف و بسته راه نگشتندی و لکن الله یفعل ما یرید ۲۵۳ لکن الله آن کند که خود خواهد
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند أنفقوا نفقت کنید مما رزقناکم از آن چیز که شما را روزی دادیم من قبل أن یأتی یوم پیش از آنکه آید روزی لا بیع فیه که در آن روز خرید و فروخت نبود و لا خلة و لا شفاعة و نه دوستی و نه خواهش گری مگر بدستوری و الکافرون هم الظالمون ۲۵۴ و ظالمان فردا ایشان باشند که امروز کافرانند