قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸ - مطلع ثانی
... مزن به گام هوس در طریق فقر قدم
مکن به پای هوا در دیار عشق سفر
تو نرم نرم خرامی و دشت بی پایان ...
... ز مال آنچه سزد بار یک سطبرهیون
برید هریک و زین جایگه کنید سفر
صفیه زاده حی بن اخطب آنکه به حسن ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه در زمان ولیعهدی گوید
... برو به آخور و اسب مرا بکش بیرون
هیون و استر و زین آر و ساز برگ سفر
چو این بگفتم نرمک به زیر لب خندید ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲ - در ستایش امیر الامرأ العظام نظام الدوله حسین خان دام مجده العالی حکمران فارس فرماید
شادان رسید دوش نگارینم از سفر
وزگرد راه غالیه پاشیده بر قمر ...
... زودش پیاده کردم و بگرفتمش ببر
وانگه که موزه سفر از پا کشیدمش
بر سیم ساق او چوگدا دوختم نظر ...
... امروز گاه آنکه برون آمد آفتاب
ماهم چو یک سپهر سهیل آمد از سفر
ننشسته و نشسته رخ از گرد راه گفت ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴ - در ستایش وزیر بینظیر حاج میرزا آقاسی
... چو مهر رایت او را به هر دیار طلوع
چو ابر همت او را بهر بلاد سفر
به روز باد گر از حزم سخن رانند ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در ستایش امیر الامرا النظام میرزا نبی خان رحمه الله فرماید
... انگشت نما کرده مرا طعنه دلبر
آن به که نمایم سفر اندر طلب سیم
تاکار من از سیم شود ساخته چون زر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا
... گهی سپارد حیوان به ملک انسان رخت
گهی نماید انسان به سوی خاک سفر
به هم فتاده گروهی سه چهار بیهده کار ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در ستایش امیرکبیر میرز تقی خان رحمهآلله فرماید
یازده ماه کند روزه به هر سال سفر
پس ز راه آید و سی روز کند قصد حضر
زان گرامیست که دیر آید و بس زود رود
خرم آنکوکند اینگونه به هر سال سفر
غایب آنگاه گرامیست که آید از راه ...
... روزه یک چند عزیزست بر خلق آری
شخص یک چند عزیزست چو آید ز سفر
خور چو تابستان زود آید و بس دیر رود ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶ - در ستایش نظامالدوله حسین خان فرماید
... زا نسان که از خلاص زر سرخ خوش عیار
کرد از پی بسیج سفر صر های زر
چون نقد جان به پای غلامان شه نثار ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در تعریف بهار و شکایت از یار و ستایش امیر کامگار حسین خان نظامالدوله
... بی وفایی ز گل آموخت مگر یا ز بهار
بی وفایی گل آن بس که کند زود سفر
چون بهاران که سه مه آید و بربندد بار ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در جواب قصیدهٔ حکیم سوزنی
... بستان سر خر یافت هلا بار به خر نه
ماهی تو و آن به که رود مه به سفر بر
گفتا هله هشدار که این کهنه حریفیست ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در ستایش پادشاه جمجاه محمد شاه غازی طاب ثراه گوید
... نه مال دارم و منزل نه برگ دارم و ساز
کم از چارده ماهست تا ز رنج سفر
چو ماه یک شبه هستم قرین کرم و گداز ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - در ستایش امیرکبیر میرزا تقیخان رحمهالله فرماید
... که بدی نکهت آن زهر بلا را تریاق
مر مرا دید به هر حال مهیای سفر
موزه در پا و عصا بر کف و پاتابه به ساق ...
... هجر سهلست بدین هیات و ترکیپ چسان
رفت خواهی به سفر بی بنه و خیل و رفاق
خاصه این فصل که چون باده گساران لاله ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه گوید
... چو شیر شرزهکی باره زیر زین خدنگ
چه گفت گفت سفر سنگ را بفرساید
تو سوده می نشوی گر شوی دوصد فرسنگ ...
... که گل دمید زگلبن به شکل طاسک زنگ
سفر کنی به چنین فصل کز ختا و ختن
کنند عارف و عامی بدین دیار آهنگ ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۰ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظامالدوله
... کی صبحدم از بهر که از بهر میر ملک جم
این کرده چه خدمت کجا هم در سفر هم در حضر
ازکی ز عهدکودکی طوبی لارباب الهمم ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۰ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا
... کسی نبسته ابر پای کوه ثهلانم
مگو ز رنج سفر بر سرت بتوفد مغز
که پتک حادثه را من سطبر سندانم ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۱ - مطلع ثانی
... ز شوق حضرت فرمانروای ایرانم
بجز اراده مرا نیست ساز و برگ سفر
به ساز و برگ چنین طی راه نتوانم ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۲ - در مدح شاهنشاه مبرور محمد شاه مغفور طابالله ثراه فرماید
... گو شاه نسوزد دگرم زآتش هجران
ز اسباب سفر هیچ به جز عزم ندارم
تنها چکند عزم چو نبود سر و سامان ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۵ - در مدح شاهزادهٔ گردون و ساده فریدون میرزا فرمانفرمای فارس میفرماید
به عزم پارس دل پارسایم از کرمان
سفر گزید که حب الوطن من الایمان
مرا عقیده که روزی دوبار در شیراز ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۸ - در ستایش محمدشاه غازی طاب الله ثراه فرماید
... روی من آینه است از آن پیش دارمت
تا بختت این سفر به سعادت شود قرین
کاین قاعده است کانکه به جایی کند سفر
دارند پیشش آینه یاران همنشین ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۲ - در مدح محمد شاه غازی انارالله برهانه گوید
... روزی دو بسپرم ره و آنگاه بسترم
رنج سفر ز درگه دارای جم نگین
شاهنشه زمانه محمد شه آنکه هست ...