سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۳ هر چند شدم ز عشق تو خوار و خجل در عشق به جز درد ندارم حاصل از تو نکنم شکایت ای شمع چگل کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عشق اشاره میکند و از خوار و خجل شدنش به خاطر آن سخن میگوید. او میگوید که در عشق جز درد چیزی به دست نیاورده و تصمیم ندارد از معشوقش شکایت کند، زیرا این رنجی که میکشد، از دل او نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر عشق تو تحقیر و خجالت کشیدهام، اما در عشق جز درد و رنج چیزی به دست نیاوردهام.
هوش مصنوعی: ای شمع چهرهات زیباست، از تو گلهای ندارم، زیرا این درد و رنجی که به من رسیده، از دل بر دل خودت وارد شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید خراسان و خدیو زابل
از نخشب و کش بهار گردد کابل
غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون
جیحون به پل دارد و یبغوی به غل
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل
در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
بر تارک خورشید نهی پای محل
مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل
جاوید رقم ز دست بر لوح ازل
گویند مرا به هِجر آن ماه چگل
بَر نِهْ ز شکیب و صبر زنجیر به دل
زنجیر به دل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.