گنجور

 
 
 
عین‌القضات همدانی

چون عشق تو بی نشان جمالی دارد

در اصل وجود خود کمالی دارد

هر لحظه تمثل و خیالی دارد

این عشق دریغا که چه حالی دارد

اوحدی

دستارچه حسنی و جمالی دارد

وز نقش و نگار خط و خالی دارد

با آن همه زر، اگر خیال تو پزد

انصاف، که بیهوده خیالی دارد

ابن یمین

ز اندیشه هر چه وصف مالی دارد

دل ابن یمین همیشه خالی دارد

خود رفت هر آنچه رفت و نا امده است

خرم دل انکه ذوق و حالی دارد

جهان ملک خاتون

لعل لبت ای دوست زلالی دارد

روی چو مهت حسن و جمالی دارد

مغرور به حسن خویش زنهار مشو

زان رو که همه چیز زوالی دارد

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه