زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی
مرا بستی و رخت دل سوی یار دگر بردی
کشیدی در میان کار خلقی را به طراری
پس آنگه از میان خود را به چالاکی بدر بردی
دلی کز من به صد جان و به صد دستان نبردندی
به چشم مست عالمسوز حیلت گر بدر بردی
همین بد با سنایی عهد و پیمان تو ای دلبر
نکو بگذاشتی الحق نکو پیمان به سر بردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عهدشکنی معشوقهای سخن میگوید که با زیبایی و فریب خود دل او را تسخیر کرده و سپس به سرعت او را رها کرده و به سوی دیگری میرود. شاعر به احساس درد و غم ناشی از این خیانت اشاره میکند و به بیوفایی دلبرش اعتراض میکند. او همچنین به وفاداری و عشق عمیق خود به معشوقهاش اشاره دارد و در پایان، او را به خاطر شکستن پیمان و عهد یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش دلبر زیبا، که پیمان را میشکند، مرا از خود دور نکرده بودی. تو مرا به بند کشیدی و عشق من را به سمت دیگری بردی.
هوش مصنوعی: تو در جریان کار مردم، فردی را با حیلهای به داخل کشاندی و سپس به سرعت از میان خود بیرون آوردی.
هوش مصنوعی: اگر دلی که به خاطر من جانها و دستان زیادی را به زحمت میانداخت، به خاطر فریب زیبای تو نجات یابد، باید خوشحال باشم.
هوش مصنوعی: ای دلبر نیکو، تو حقیقتاً با سنایی عهد و پیمان را شکستی و پیمانی که به خوبی داشتیم را به سر رساندی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.